مجله کودک 391 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 391 صفحه 34

اوکشیده شد . سپاهیان دشمن از این صحنه ترسیدند و پا به فرار گذاشتند. حسنی هم از دست حاکم فرار کرد. **** حسن کچل و دیو مارمولکی دیو لاغ به اولین تپه ای که رسید ایستاد و گفت : « تو چی ... توچی ...تپوچی!» حسن کچل خواست بپرسد، چه می گویی که دید به کبوتر سفیدی تبدیل شده است . دیو لاغ گفت: «نترس ، تو را طلسم کردم، تا اگر حاکم دنبالمان آمد ، پیدایمان نکند.» حسن گفت: «حالا که کبوتر شده ای ، چی صدایت کنم؟» دیولاغ گفت : « نمی دانم، خودت بگو!» حسن کچل فکری کرد وگفت : « فهمیدم ! اسمت را میگذارم دیبوتر!» آن دو پر زدند و در آسمان اوج گرفتند. Ÿموضوع تمبر: لباس سنتی زن ترکیه Ÿقیمت : 700 لیر Ÿ سال انتشار : 1978

مجلات دوست کودکانمجله کودک 391صفحه 34