مجله کودک 400 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 400 صفحه 13

زیاد دوران کودکیاش گفت و از اینکه روزی در پی همین شیطنتها از یک بلندی به زمین افتاده و پیشانیاش شکاف برداشته است. شکافی که رد آن هنوز روی پیشانیاش پیداست. *** من تا به حال از روی یک بلندی به نحوی نیفتادهام که پیشانیام بکشند، امّا آینه میگوید که صورتم پر از رد شکستن است. شکستگیهایی که هیچوقت خوب نمیشوند. ویدا، دختر کوچلوی سبزه و بانمک یزدی که گاهی به همراه پدر و مادرش مهمانمان میشدند از یادم نمیرود. بغلم مینشست و شیرینزبانی میکرد. دخترکوچولوی ظریفی که خیلی زود زره پوشید و شمشیر به دست گرفت و شروع به مبارزه کرد. ده بار، صد بار، هزاران بار از خصلت زندگی شنیدهام و میشنوید، اینکه زندگی همیشه مهربان نیست و اتفاقاً گاهی خیلی هم نامهربان است... اسمش زندگی است... خوب دارد، بد هم دارد... زندگی همین است... گاهی صحنه جنگ است و چارهای جز نبرد نیست... مرد و زن، دختر و پسر، کوچک و بزرگ هم ندارد... *** جومونگ از این راهرو به آن راهرو و از این بخش به آن بخش میرود به اتاقهای زیادی در بیمارستان محک سر میزند. با کودکان دست میدهد، بغلشان میکند، مهربانی میکند، و با آنها عکس یادگاری میگیرد، حس غریبی دارم، احساس میکنم در میان انبوه عظیمی از دلیران قرار گرفتهام. احساس کوچکی میکنم. هر کدام از این کودکان به رغم جثه کوچک خود، مبارزی بزرگ و شجاعترین مردان و دلاورترین دخترانند. با دستان کوچک خود شمشیری بزرگتر از شمشیر جومونگ برداشته و نه افسانه، که حماسههایی واقعی میسازند. آنها این داستانهای بزرگ را نه به محک فیلمنامهنویس و موضوع تمبر: نقش دولتی پاکستان قیمت: 2 واحد سال انتشار: 1947

مجلات دوست کودکانمجله کودک 400صفحه 13