
ناگهان چشم عادل به چند کیسه افتاد که داخل گودال بودند، او چند لحظه بدون حرکت و با چشمانی خیره به آنها نگاه کرد. سپس هیجان زیاد، یکی از آنها را که کوچکتر بود از داخل گودال بیرون آورد. اما هر چه سعی کرد نتوانست گره ی آن را باز کند.
دوباره به کیسه هایی که پیدا کرده بود خیره شد. نمی دانست چه باید بکند! ... بالاخره تصمیم گرفت تا همه ی آنها را به خانه ببرد و با کمک مادرش کیسه ها را باز کند. بعد تمام هیزمی را که جمع آوری کرده بود، روی دوش خود گذاشت. اما کیسه ها خیلی سنگین بودند و ا و مجبور شد هیزم ها را همان جا در جنگل بگذارد و فقط کیسه ها را با خود به خانه ببرد. سپس هر چه زودتر مادرش را ببیند. او با عجله از روی خاک های مربوط اطراف رودخانه و از لابه لای درختان جنگل ، که در آن لحظه به نظرش انبوه تر می رسیدند به طرف کلبه روانه شد ...
قسمتی از ماجرای کتاب "گنج خوشبختی" بود. که خواندید. این کتاب به بهای 650 تومان چاپ و منتشر شده و در اختیار شماست.
اتم کوچکترین ذره تشکیل دهنده ی هر ماده است کمه در وسط خود دارای هسته ای با انرژی بسیار است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 410صفحه 35