مجله کودک 410 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 410 صفحه 8

از همان دم آن جوان مهربان برگزیده شد برای رهبری دعوت حق را به مردم می رساند در لباس ساده پیغمبری بت شکن بتهای رنگارنگ را یک به یک با تیشه خود می شکست سخت می جنگید با خودخواهی و سادگی مردم بت پرست می پرستیدند بتها را ولی مردم بی عقل و بی هوش و حواس چون که در سر داشتند این مردمان اعتقادی بی دلیل و بی اساس روزگاری مردمانی بت پرست آتشی با چوب و هیزم ساختند بعد هم با زور، ابراهیم را در میان شعله ها انداختند شعله های آتش سرکش همه یک به یک هم سرد و هم خاموش شد پادشانه ظلم آن نمرود پست از تعجب جابه جا بیهوش شد ناگهان آمد ندا از آسمان: بشنو ای پیغمبر پاک خدا با زن و فرزند خود راهی بشو در کویر مکه بی چون و چرا مکه یک دشت وسیع خشک بود هیچ چشمه هیچ رودی هم نداشت از همین رو هیچ کس در خاک آن دانه سبزی و آبادی نکاشت قلب ابراهیم اما شاد بود از خدا و امتحان تازه اش دست فرزند و زن خود را گرفت برد سوی مکه و آوازه اش قدرت موتور بدون موتورهای مکانیکی، ما همچنان روی زمین چسبیده بودیم و تکان نمی خوردیم موتورها چه به صورت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 410صفحه 8