مجله کودک 469 صفحه 38
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 469 صفحه 38

بعد از عمری، یه روز بازی امیرمحمد لاجورد آدم نمی­دونه پس کجا می­تونه یک دل سیر بازی کنه. بعد از عمری یه روز جمعه همه فامیل خانه خاله اکرم جمع شده بودیم و ما بچه­ها می­خواستیم بازی کنیم. مگه گذاشتند. نگذاشتند که. فرستادنمان حیاط و گفتند یه روز جمعه جمع شده­ایم و می­خواهیم دو کلمه با هم تعریف کنیم البته اگر بگذارید. ما هم رفته بودیم حیاط و برای خودمان بازی می­کردیم که.. آقای همسایه: «سرسام گرفتم، چه خبره؟ برید توی خانه­تان بازی کنید.» ما هم مثل بچه­های خوب رفتیم دوباره تو و شروع کردیم برای خودمان به بازی کردن... البته تو اتاق نرفتیم و همانجا توی راه پله شروع کردیم به بازی کردن چون می­ترسیدیم سروصدا کنیم و بعد مامان­هایمان اذیت شوند. خیلی داشت بهمان خوش می­گذشت. این­قدر خوب بود. خاله اکرم: «مخم ترکید. آخه این چه طرز بازی کردنه؟ می­افتید و خدای نکرده یه بار یه جایتان می­شکنه. برید بیرون ببینم...» خاله اکرم ما را برد حیاط و سفارش کرد همانجا آرام بازی کنیم. هر چند وقت یکبار هم می­آمد و سری به ما می­زد. خاله اکرم: «باز چی شده؟» رویا: «نوبت منه رضا بلند نمیشه.» خاله اکرم: «رضاجان، بارک­الله آقا پسر بلندشو رویا هم بازی کنه.» در کشورهایی که مردم عادت به استفاده از دوچرخه دارند، کنار خیابانها منطقه جداگانهای برای عبور و مرور دوچرخه طراحی شده است که امنیت دوچرخهسوار را تضمین میکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 469صفحه 38