
عباس قدیرمحسنی
«داستان یک لاکپشت پیر پیر پیر»
قسمت دوم
راسو، لاکپشت پیر را که دید، به او گفت: «تو که هنوز اینجایی. نکنه چسبوندنت به زمین! نمیخواهی نجات پیدا کنی؟ الان بارون اون قدر زیاد میشه که آب همه جارو میگیره و اگه نجنبی توی آب غرق میشی. زود باش. جفتت رو پیدا کن و بیا بالای تپه توی کشتی.»
لاکپشت پیر که همچنان متعجب بود، همانطوریکه راسو میدوید از او پرسید: «ببینم حتماً باید با جفتم بیام.»
راسو هم از همان راه دور فریاد زد: «آره. توی کشتی نوح، همه را با جفت خودشان راه میدهند.»
لاکپشت پیر که حالا یک، دو و سه قطره باران دیگر هم افتاده بود روی لاکش، دوباره و سه باره و چهارباره با دقت همه جا را نگاه کرد و این بار کشتی را هم بالای تپه دید. صدای شیر، پلنگ، خرس، فیل و... را هم شنید و که همگی با جفتهای خودشان از تپه بالا میرفتند.
Õ نام خودرو: 75-M
Õ اسلحه: براونینگ
Õ نام کشور سازنده: آمریکا
Õ حداکثر سرعت: 71 کیلومتر در ساعت
Õ تعداد خدمه: 2 تا 10 نفر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 470صفحه 14