مجله کودک 470 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 470 صفحه 16

با ریختن یک، دو و سه قطره باران روی کله لاکپشت پیر، او دوباره به خودش آمد و آرام آرام آرام حرکت کرد و رفت طرف درخت بزرگ کاج وسط جنگل. جایی که لاکی خانم 250 سال قبل آن جا بود و پیش خودش گفت: «یعنی اون هنوز اون جاست؟» و هنوز به درخت نرسیده بود که لاکی خانم را زیر درخت بزرگ کاج وسط وسط وسط جنگل توی یک چرت، شاید هم خواب طولانی طولانی طولانی پیدا کرد. عجیب بود. حالا آب روی زمین جنگل راه افتاده بود و از زیر لاکی خانم هم رد شده بود، اما او هنوز خواب خواب خواب بود. لاکپشت پیر، نزدیک لاکی خانم که رسید، ایستاد و اول فکر کرد. بعد کمی این طرف و آن طرف و آن طرف و این طرف را نگاه کرد. انگار هنوز مطمئن نشده بود، هنوز تصمیم نگرفته بود. حالا دیگر هیچ اثری از حیوانات جنگل نبود. همه رفته بودند و فقط او مانده بود و لاکی خانم. لاکپشت پیر هیچ چارهای نداشت. بالاخره تصمیمش را گرفت، صدایش را صاف کرد و به آرامی گفت: «سلام، لاکی خانم.» اما هر چه صبر کرد خبری از لاکی خانم نشد. بنابراین دوباره و با صدای بلندتری سلام کرد و سه باره و چهار باره هم سلام Õ نام خودرو: A114 M Õ اسلحه: هیسپانو- سویزا کانن Õ نام کشور سازنده: آمریکا Õ حداکثر سرعت: 58 کیلومتر در ساعت Õ تعداد خدمه: 3 تا 4 نفر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 470صفحه 16