خصوصیات دیگر حضرت امام خمینی (س)
حضرت امام با اینکه بشدت از ریا و تظاهر دوری می کرد و اهل فخرفروشی و تقدس نمایی نبود ولی در عین حال در مقابل اعمال خلاف و منکر دیگران حتی دوستان و نزدیکان ساکت نمی نشست و بدون هیچ پروایی با رعایت مراتب نهی از منکر اعمال خلاف دیگران را گوشزد می کرد و از آن نهی می نمود و گاهی نیز در جایی که احتمال وقوع خلاف می رفت در جهت پیشگیری اقدام می کرد. یادم می آید در ماههای اول پیروزی انقلاب و بعد از حضور امام در قم، در اردیبهشت ماه 58 یک روز من به همراه آقای حاج شیخ حسن صانعی و یکی ـ دو تن از دوستان دیگر در خدمت ایشان بودیم که جمعی از خانمها و دختران دانشجو برای دیدار با امام آمدند و در همان اتاق با فاصله خیلی کمی از ایشان نشستند و ما هم در طرف دیگر امام نشسته بودیم. در همین حال
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 91 متصدی کارهای صوتی بیت معظمٌ له آمد و میکروفون را تنظیم کرد و مقابل ایشان گذاشت و همین که خواست بنشیند و به سخنان امام گوش بدهد، ایشان فرمودند: اگر کاری ندارید بفرمایید بیرون و بعد بدون هیچ ملاحظه ای رو به ما کردند و فرمودند: شما هم تشریف ببرید! این برخورد امام واقعاً من را به فکر واداشت و بعد از تأمل و دقت به این نتیجه رسیدم که اگرچه ما از یاران نزدیک ایشان هستیم ولی حضور ما در آن جلسه نه تنها ضرورتی نداشت بلکه به خاطر وجود آن دختران جوان دانشجو و احتمال هرچند ضعیف نگاه به آنها اشکال هم داشت و واقعاً می توانم ادعا کنم امام مجمع اضداد بودند؛ زیرا ایشان با اینکه در اینگونه موارد برای جلوگیری از احتمال ارتکاب اعمال خلاف، بدون رودربایستی و با صراحت به افراد تذکر می دادند ولی در امور شخصی با اینکه ما از دل و جان امام را دوست داشتیم و گوش به فرمانش بودیم ایشان اهل امر و نهی نبودند و تا حد امکان خودشان اقدام می کردند. مثلاً در اردیبهشت ماه سال 58 یک روز ایشان من را احضار کردند و فرمودند: من از شما می خواهم که مرکزی را درخصوص امر تبلیغات در قم تأسیس کنید و به امور تبلیغی طلاب سر و سامان بدهید چرا که من در شما توان و استعداد این کار را می بینم و بعد برخاستند و به اتاق دیگر رفتند و بعد از چند لحظه دیدم ایشان در حالی که عبایشان را انداخته اند، یک گونی به ظاهر خیلی سنگین را روی زمین می کشند و می آورند و وقتی گونی را آوردند فرمودند: این پول را بردارید و کارتان را شروع کنید. من هم آن پول را که در حدود یک میلیون تومان بود آوردم و حسابی را به شماره 9595 در بانک ملی شعبه صفاییه باز کردم و کار تبلیغات را در ابتدا تحت عنوان دایره تبلیغات امام آغاز کردم که ایشان فرمودند: کلمه امام را بردارید و اسمش را دفتر تبلیغات اسلامی قم بگذارید.
به هر حال مقصودم از بیان این خاطره این بود که ایشان می توانست به خود من یا آقای صانعی و اشخاص دیگری که در اتاق مجاور بودند دستور بدهند که آن گونی سنگین پول را بیاورند اما این کار را نکردند و این عمل امام نیز یک درس مهم و مؤثر دیگر برای من بود؛ به همین جهت در تمام دوران مسئولیتم این کار امام در مقابل چشمم
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 92 بود و من خجالت می کشیدم کاری را که خودم می توانستم انجامش بدهم به افراد دیگر و یا محافظینم واگذار کنم و از آنها بخواهم که انجام بدهند. نکته دیگری که در این خاطره وجود داشت مسأله شخصیت سازی و دادن اعتماد به نفس به افراد بود تا خودشان را باور کنند و از دست زدن به کارهای بزرگ نهراسند. این کلام امام که من در شما توان این کار را می بینم انصافاً اعتماد به نفس من را بالا برد و برای تأسیس دفتر تبلیغات مهیا نمود و من معتقدم که همین رفتار و کردار از حضرت امام بود که تا عمق جان افراد تأثیر می کرد و آنها را شیفته ایشان می نمود. شهید بزرگوار محراب آیت الله مدنی از کسانی بود که در نجف با امام بیشتر آشنا شد و کم کم به ایشان نزدیک شد و سخت دلبسته اش شد. ایشان می فرمود: من هیچ لحظه ای در کنار امام نبودم مگر اینکه در آن لحظه ایمان و عقیده ام به ایشان افزایش می یافت و واقعاً هم همین طور بود؛ زیرا نگاه امام و صحبتهای دلنشین ایشان حتی در ملاقاتهای خصوصی طوری بود که به ما آرامش می بخشید. برای خود من چندین بار پیش آمد که در اوج ناراحتی و عصبانیت و فشار کار خدمت امام رسیدم اما همین که چند لحظه در کنار آن دریای اطمینان پهلو می گرفتم به طور کلی روحیه ام عوض می شد و از شدت فشارها کاسته می شد و انگار مشکلاتم نیز خود به خود حل می شد. به نظر من الفاظ و کلمات چنانکه باید و شاید از عهده توصیف شخصیت والای ایشان بر نمی آید.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 93