بخش دوم: سیر و سلوک
فصل چهارم: حجابها و موانع
حجاب انکار
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1391

زبان اثر : فارسی

حجاب انکار

حجاب انکار

‏ ‏

انکار سبب وقوف و خمود

‏بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه، که از‏‎ ‎‏شاهکارهای بزرگ شیطان قطّاع الطریق است، انکار مقامات و‏‎ ‎‏مدارج غیبیۀ معنویه است، که این انکار و جحود سرمایۀ تمام‏‎ ‎‏ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است، و روح‏‎ ‎‏شوق را که بُراق وصول به کمالات است می میراند و آتش عشق را‏‎ ‎‏که رفرف معراج روحانی کمالی است خاموش می کند؛ پس انسان‏‎ ‎‏را از طلب باز می دارد. به عکس، اگر انسان به مقامات معنویه و‏‎ ‎‏معارج عرفانیه عقیدت خالص کند و ایمان آورد، چه بسا شود که‏‎ ‎‏این خود به آتش عشق فطری، که در زیر خاک و خاکستر هواهای‏‎ ‎‏نفسانیه خمود شده، کمک و مدد کند و نور اشتیاق را در اعماق‏‎ ‎‏قلب روشن کند، و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام‏‎ ‎‏کند.(348)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

حجاب انکار سخت ترین حجاب

‏چنانچه مابین ما و حق حجبی ظلمانی و نورانی فاصله است، مابین‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 291

‏ما و دیگر موجودات، حتی نفس خود، حجبی فاصله است که ما‏‎ ‎‏را از حیات و علم و سایر شئون آنها محجوب نموده. ولی از تمام‏‎ ‎‏حجابها سخت تر حجاب انکار از روی افکار محجوبه است که‏‎ ‎‏انسان را از همه چیز باز می دارد. و بهتر وسایل برای امثال ما‏‎ ‎‏محجوبین تسلیم و تصدیق آیات و اخبار اولیای خداست و بستن‏‎ ‎‏باب تفسیر به آرا و تطبیق با عقول ضعیفه است.(349)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ردّ و اثبات بر پایۀ برهان

‏و امیدواریم که باورمان بیاید که باید چنین مسائلی باشد. این ‏‏[‏‏را‏‏]‏‎ ‎‏بعضی از قلوب اصلاً انکار می کنند؛ این قلبی که بعضی اشخاص‏‎ ‎‏دارند، همه مسائل معارف را انکار می کند. آنکه در منزل حیوان‏‎ ‎‏است، نمی تواند اصلش باورش بیاید که ماورای این مقام حیوانی‏‎ ‎‏یک چیز دیگر هست؛ اصلاً باورش نمی آید و ما باید باورمان بیاید‏‎ ‎‏این معنا. این، اول مرتبه ای است که انسان به خودش یک حرکتی‏‎ ‎‏می خواهد بدهد؛ اول این است که انکار نکند. آدم هر چه را‏‎ ‎‏ندانست انکار نکند؛ ظاهراً شیخ الرئیس است که می گوید: «آن‏‎ ‎‏کسی که بدون برهان یک چیزی را انکار کند، از فطرت انسان‏‎ ‎‏خارج است».‏

‏     همان طور که اثبات یک چیزی محتاج به برهان است، اگر‏‎ ‎‏گفتیم: نه، آن هم برهان می خواهد. یک وقت می گویی: نمی دانم،‏‎ ‎‏یک وقت انکار می کنی. قلوبی هست که اینها جحود دارند، اصلاً‏‎ ‎‏وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند، همه چیز را‏‎ ‎‏انکار می کنند، از باب اینکه نمی توانند ادراک کنند؛ و از فطرت‏‎ ‎‏انسان هم خارج شده اند، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول‏‎ ‎

‏می کند، با برهان قبول بکند و اگر رد هم می کند، به برهان رد بکند؛‏‎ ‎‏و الاّ باید بگوید: خوب، من نمی دانم، ممکن است باشد. «کُلُّ ما‏‎ ‎‏قَرَعَ سَمْعَکَ». این را احتمال بده صحیح باشد: «ذَرْهُ فی بُقْعَةِ‏‎ ‎‏الْاِمْکانِ»؛‏‎[1]‎‏ ‏‏[‏‏بگو‏‏]‏‏ این ممکن است و احتمال دارد باشد، یا نباشد؛‏‎ ‎‏اما انکار چرا؟ ما که دستمان به ماورای این عالم نمی رسد، آنقدر‏‎ ‎‏هم که دستمان به این عالم رسیده، یک چیز ناقصی است، آنقدر‏‎ ‎‏که از این عالم معلوم شده، یک چیز ناقصی معلوم شده. ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ همۀ‏‎ ‎‏این مسائل، بعدها مسائل دیگر پیدا می شود؛ صد سال پیش از‏‎ ‎‏این، این عالم چقدر مجهول بود؟ چقدر مجهولات در آن بود، حالا‏‎ ‎‏این مجهولات پیدا شده، و بعدها هم پیدا می شود؛ ما که همین‏‎ ‎‏عالم طبیعت را نتوانسته ایم ادراک کنیم و بشر نتوانسته ادراک کند،‏‎ ‎‏چرا انکار کند آن چیزی که پیش اولیا هست. این قلب، قلب‏‎ ‎‏انکاری، یک قلبی است که دیگر از ورود حقایق و ورود انوار بکلی‏‎ ‎‏محروم است؛ از این جهت آن را که نمی داند، می گوید: نیست.‏‎ ‎‏نمی گوید نمی دانم. می گوید نیست. آن را که اهل معرفت‏‎ ‎‏می گویند، می گوید: اصلاً اینها می بافند... خودش محروم است، از‏‎ ‎‏این جهت آن را که آنها می گویند، می گوید: می بافند. خوب، او در‏‎ ‎‏قلبش این است که این بافندگی است. قرآن هم اینها را دارد، آن را‏‎ ‎‏نمی تواند بگوید، البته نمی گوید هم؛ اما همین حقایقی که او‏‎ ‎‏اسمش را بافندگی می گذارد، همان است که قرآن و سنت دارد،‏‎ ‎‏چرا باید انکار کند آدم.(350)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 292

انکار مانع رشد و موجب محرومیت

‏اول مرتبه این است که ما آن چیزی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که انبیا و اولیا و دیگران‏‎ ‎‏گفته اند، انکارش نکنیم؛ و اگر چنانچه انکار بکنیم، دیگر‏‎ ‎‏نمی توانیم قدم دوم را برداریم، همین انکار نمی گذارد. آدمی که‏‎ ‎‏منکر است که یک چیز دیگری هم غیر از این هست، اصلاً‏‎ ‎‏دنبالش نمی رود. ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ بخواهد انسان راه بیفتد از این ظلمتکده،‏‎ ‎‏اول این است که احتمال بدهد که اینها صحیح است، انکار نکند،‏‎ ‎‏که پشت دیوار انکار تا آخر بماند. بخواهد از خداکه یک راهی‏‎ ‎‏برایش باز بکند، راهها را باید او باز کند، از خدا بخواهد که یک‏‎ ‎‏راهی به آنجایی که باید برسد باز بکند. وقتی انکار نکرد و از خدا‏‎ ‎‏هم خواست که یک راهی باز بشود، کم کم باز می شود، خدا‏‎ ‎‏محرومش نمی کند.‏

‏     و من امیدوارم که ما از این حد بیرون برویم و انکار نکنیم،‏‎ ‎‏کتاب و سنت را انکار نکنیم. ‏‏[‏‏گاهی فردی‏‏]‏‏ در عین حالی که قائل‏‎ ‎‏به کتاب و سنت است، آنکه در کتاب و سنت وارد شده، عقلش‏‎ ‎‏نمی رسد، منتها آنجا نمی گوید: این نیست؛ ‏‏[‏‏اما‏‏]‏‏ وقتی یک نفر‏‎ ‎‏دیگری می گوید، آن بیچاره را گیر می آورد، می گوید: چرت و پرت‏‎ ‎‏می گویی! همینهایی است که در کتاب و سنت است، آنجا را‏‎ ‎‏نمی گوید، از باب اینکه او می گوید خودم نمی دانم؛ اما وقتی به‏‎ ‎‏لسان یک نفر دیگر وارد می شود، آنجا را می گوید: چرت و پرت.‏

‏     و این ‏‏[‏‏انکار‏‏]‏‏ آدم را محروم می کند از خیلی مسائل. از آن راه که‏‎ ‎‏باید انسان در آن واقع بشود و باید حالا راه بیفتد، انسان را محروم‏‎ ‎‏می کند. این سد راه می شود که نگذارد به این راه وارد بشود؛ و این‏‎ ‎‏را من عرض می کنم به همه که چیزهایی که اولیا یافتند، احتمال‏‎ ‎‏بدهید درست باشد. ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که‏‎ ‎‏صریحاً هم نگوید ممکن است؛ اما اینکه انسان انکار کند، بگوید:‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 293

‏نه! مسائل این نیست، اصلاً این حرفها همه چرت و پرت است،‏‎ ‎‏این آدم دیگر موفق نمی شود به اینکه راه بیفتد. بخواهد موفق‏‎ ‎‏بشود، باید این جحود را بردارد از قلبش.(351)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عدم انکار راه گشای کمال

‏دخترم! سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی، انکار مقامات عارفین‏‎ ‎‏و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری،‏‎ ‎‏بسیاری از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته،‏‎ ‎‏و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما‏‎ ‎‏جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم. گویند‏‎ ‎‏صدرالمتألّهین‏‎[2]‎‏ دید در جوار حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ‏‎ ‎‏شخصی او را لعن می کند، پرسید: چرا صدر را لعن می کنی؟‏‎ ‎‏جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را‏‎ ‎‏لعن کن! این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد.‏‎ ‎‏واقعیت دردناکی که من خود قصه هایی را دیده یا شنیده ام که در‏‎ ‎‏زمان ما بوده است.‏

‏     من نمی خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «ای بسا خرقه که‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 294

‏ مستوجب آتش باشد».‏‎[3]‎‏ می خواهم اصل معنی و معنویت را انکار‏‎ ‎‏نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده اند و‏‎ ‎‏مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداخته اند.‏‎ ‎‏و من به تو توصیه می کنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب‏‎ ‎‏ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ‏‎ ‎‏کمال نیست، لکن راهگشای به سوی کمال است چنانچه «یقظه»‏‎ ‎‏را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل‏‎ ‎‏نتوان شمرد، بلکه مقدمه و راهگشای منازل سالکین است. در هر‏‎ ‎‏صورت با روح انکار نتوان راهی به سوی معرفت یافت.‏

‏     آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون‏‎ ‎‏خودخواه و خودپسند هستند هرچه را ندانستند حمل به جهل‏‎ ‎‏خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهی و خودبینی شان‏‎ ‎‏خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و‏‎ ‎‏شیطان قوی از میان برداشته نشود راهی به سوی او ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از‏‎ ‎‏معصوم نقل شده که: ‏شَیْطانی آمَنَ بِیَدی‎[4]‎‏ از این نقل معلوم شود که‏‎ ‎‏هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانی است و اولیای خدا‏‎ ‎‏موفق شده اند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.(352)‏

22 / 3 / 63

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 295

لزوم تسلیم امر اولیا

‏اکنون که محرومیم از مقامات اولیا انکار آنها را هم نکنیم و تسلیم‏‎ ‎‏باشیم که تسلیم امر اولیا خیلی فایده دارد و نعوذبالله انکار خیلی مضر‏‎ ‎‏است. أَللهمَّ إنِّی مُسَّلِّمٌ لِأمْرِهِمْ، صَلَوَاتُ الله ِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.(353)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

دوری از همنشینی با منکران

‏پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت می کنم آن است که انکار‏‎ ‎‏مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از‏‎ ‎‏معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق‏‎ ‎‏حق هستند.(354)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قرآن و ادعیه ریشۀ تمام لطایف

‏مناجات را مؤمن بشویم به آن، انکار نکنیم، نگوییم اینها حرفهای‏‎ ‎‏درویشی است. همۀ این مسائل در قرآن هست به نحو لطیف و در‏‎ ‎‏کتب ادعیۀ مبارکۀ ما که از ناحیۀ ائمۀ هدی وارد شده است، همۀ‏‎ ‎‏این مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لکن به نحو لطیف. آن هم‏‎ ‎‏و همۀ اشخاصی که بعدها این اصطلاحات را به کار برده اند‏‎ ‎‏فهمیده و نفهمیده از قرآن و حدیث گرفتند، و ممکن است که اصل‏‎ ‎‏مسندش هم درست ندانند؛ البته به حقیقت اش هم کم آدمی است‏‎ ‎‏که می تواند پی برد تا چه رسد به اینکه ذایقۀ روح بچشد این را.‏‎ ‎‏چشیدن ذایقه یک مسئلۀ فوق این مسائل است.(355)‏

7 / 3 / 62

*  *  *

‏ ‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 296

جهل مرکب منشأ درد بی درمان

‏بالاترین قذارات معنویّه، که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود و‏‎ ‎‏انبیاء عظام علیهم السلام را عاجز نمود، قذارت جهل مرکّب است‏‎ ‎‏که منشأ داء عضال انکار مقامات اهل الله و ارباب معرفت است و‏‎ ‎‏مبدأ سوءظنّ به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث این‏‎ ‎‏قذارت آلوده است، قدمی به سوی معارف نخواهد برداشت؛‏‎ ‎‏بلکه بسا باشد که این کدورت نور فطرت را، که چراغ راه هدایت‏‎ ‎‏است، خاموش کند و آتش عشق را که براق عروج به مقامات است‏‎ ‎‏فرو نشاند و منطفی کند و انسان را در ارض طبیعت مخلّد نماید.‏

‏     پس، بر انسان لازم است که با تفکّر در حال انبیاء و اولیای کمّل‏‎ ‎‏صلوات الله علیهم و تذکّر مقامات آنها، این قذارت را از باطن قلب‏‎ ‎‏شست و شو دهد؛ و در هر حدّی که هست به آن حدّ قانع نشود،‏‎ ‎‏که این وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبیسات بزرگ‏‎ ‎‏ابلیس و نفس امّاره است، نَعُوذُ بالله منهما.(356)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تأثیر بیان مقامات اولیا

‏شاید قلوب قاسیۀ جاحدین و نفوس صلبۀ مجادلین، که از این‏‎ ‎‏مرحله مراحلی بعیدند، انکار این مقامات کنند و سخن در اطراف‏‎ ‎‏آن را نیز باطل شمارند؛ بلکه ـ والعیاذ بالله ـ این امور را، که‏‎ ‎‏قرة العین اولیاء است و کتاب و سنت از آن مشحون است، به‏‎ ‎‏بافته های صوفیّه واراجیف حشویّه نسبت دهند. و ما نیز که ذکری‏‎ ‎‏از این مقامات، که فی الحقیقه مقام کمّل است، پیش می آوریم نه‏‎ ‎‏برای آن است که خود حظّی از آن داشته یا چشم طمعی به آن‏‎ ‎‏دوخته ایم، بلکه برای آن است که انکار مقامات را نیز روا نداریم و‏‎ ‎‏ذکر اولیاء و مقامات آنها را نیز در تصفیۀ قلوب و تخلیص و تعمیر‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 297

‏آن دخیل دانیم؛ زیرا که ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت موجب‏‎ ‎‏محبّت و تواصل و تناسب شود؛ و این تناسب باعث تجاذب شود؛‏‎ ‎‏و این تجاذب باعث تشافع شود که ظاهرش اخراج از ظلمتهای‏‎ ‎‏جهل به انوار هدایت و علم است، و باطنش ظهور به شفاعت‏‎ ‎‏است در عالم آخرت؛ چه که شفاعت شفعاء بی تناسب و تجاذب‏‎ ‎‏باطنی صورت نگیرد و از روی جزاف و باطل نخواهد بود.(357)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

علت انکار مقامات اولیا

‏افسوس! که ما بیچاره های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و‏‎ ‎‏بسته های زنجیرهای آمال و اَمانی جز مطعومات و مشروبات و‏‎ ‎‏منکوحات و امثال اینها چیزی نمی فهمیم؛ و اگر صاحبنظری یا‏‎ ‎‏صاحبدلی بخواهد پرده از این حجب را بردارد، جز حمل بر غلط‏‎ ‎‏و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانی عالم مُلک مسجونیم، از معارف‏‎ ‎‏و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک ننماییم. ولی ای عزیز، اولیا‏‎ ‎‏را به خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل‏‎ ‎‏قلوب ماست. دلهای ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و‏‎ ‎‏آلودگی انغمار در شهوات نمی گذارد مرآت تجلیات حق شود و‏‎ ‎‏مورد جلوۀ محبوب گردد. البته با این خودبینی و خودخواهی و‏‎ ‎‏خودپرستی باید از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی‏‎ ‎‏نفهمیم؛ بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در‏‎ ‎‏ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آنها نماییم. و اگر راهی‏‎ ‎‏برای تکذیب نداشته باشیم. مثل آنکه قائل به پیغمبر یا ائمۀ‏‎ ‎‏معصومین، علیهم السلام، باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح‏‎ ‎‏می کنیم؛ و بالجمله، سدّ باب معرفت الله را می کنیم. ‏مارَأَیْتُ شَیْئاً إلاّ وَ‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 298

رَأَیْتُ الله مَعَهُ و قَبْلَهُ وَ فیه‏ را حمل بر رؤیت آثار می کنیم. ‏لَمْ أَعْبُد رَبّاً لَمْ‎ ‎أَرَهُ‎[5]‎‏ را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل می نماییم! آیات‏‎ ‎‏لقاء الله را به لقای روز جزا محمول می داریم. ‏لِی مَعَ الله حالَةٌ‎[6]‎‏ را به‏‎ ‎‏حالت رقّت قلب مثلاً حمل می کنیم. ‏وَ ارْزُقْنی النَّظَرَ إلی وَجْهِکَ الْکَریمِ‎[7]‎‎ ‎‏و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، به فراق حورالعین و‏‎ ‎‏طیور بهشتی حمل می کنیم! و این نیست جز اینکه چون ما مرد این‏‎ ‎‏میدان نیستیم و جز حظ حیوانی و جسمانی چیز دیگر نمی فهمیم،‏‎ ‎‏همۀ معارف را منکر می شویم. و از همۀ بدبختیها بدتر این انکار‏‎ ‎‏است که باب جمیع معارف را بر ما منسد می کند و ما را از طلب‏‎ ‎‏بازمی دارد و به حدّ حیوانیت و بهیمیت قانع می کند، و از عوالم‏‎ ‎‏غیب و انوار الهیه ما را محروم می کند. ما بیچاره ها که از مشاهدات‏‎ ‎‏و تجلیات بکلی محرومیم از ایمان به این معانی هم، که خود یک‏‎ ‎‏درجه از کمال نفسانی است و ممکن است ما را به جایی برساند،‏‎ ‎‏دوریم. از مرتبۀ علم، که شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار‏‎ ‎‏می کنیم، و چشم و گوش خود را بکلی می بندیم و پنبۀ غفلت در‏‎ ‎‏گوشها می گذاریم که مبادا حرف حق در آن وارد شود. اگر یکی از‏‎ ‎‏حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دلسوخته یا حکیم‏‎ ‎‏متألهی بشنویم، چون سامعۀ ما تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس‏‎ ‎‏مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور‏‎ ‎‏لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار می دهیم و از هیچ غیبت و‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 299

‏تهمتی نسبت به او فروگذار نمی کنیم. کتاب وقف می کنیم و شرط‏‎ ‎‏استفاده از آن را قرار می دهیم‏‏[ ‏‏که‏‎ ‎‏]‏‏روزی صد مرتبه لعن به مرحوم‏‎ ‎‏ملا محسن فیض‏‎[8]‎‏ کنند! جناب صدرالمتألهین را، که سرآمد اهل‏‎ ‎‏توحید است، زندیق می خوانیم و از هیچ گونه توهینی دربارۀ او‏‎ ‎‏دریغ نمی کنیم. از تمام کتابهای آن بزرگوار مختصر میلی به مسلک‏‎ ‎‏تصوف ظاهر نشود ـ بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیه فی الردّ علی‏‎ ‎‏الصوفیه نوشته ـ‏‏[ ‏‏با اینحال‏‏]‏‏ او را صوفی بحت می خوانیم. کسانی‏‎ ‎‏که معلوم الحال هستند و به لسان خدا و رسول، صلّی الله علیه و‏‎ ‎‏آله، ملعون اند می گذاریم، کسی ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏که با صدای رسا داد ایمان به‏‎ ‎‏خدا و رسول و ائمۀ هدی، علیهم السلام، می زند لعن می کنیم! من‏‎ ‎‏خود می دانم که این لعن و توهینها به مقامات آنها ضرری نمی زند،‏‎ ‎‏بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آنها‏‎ ‎‏گردد، ولی اینها برای خود ماها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث‏‎ ‎‏سلب توفیق و خذلان ما گردد.(358)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

پندار یکسانی کمال اولیا با دیگران

‏بدی و بدبختی ما آن است که منکر همۀ مقامات و مدارج نیز‏‎ ‎‏شویم و معراج اولیا و نماز پاکان را مثل خود می دانیم؛ و کمال آن را‏‎ ‎‏شبه کمال عمل خود می دانیم. غایت آنچه تصور می کنیم، و فوق‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 300

‏آن را ادراک نمی کنیم، آن است که نماز آنها قرائت و سایر آدابش‏‎ ‎‏خوب است و خالی از شرک و ریا و سُمعه است. یا آنکه عبادت‏‎ ‎‏آنها برای خوف از جهنم و شوق بهشت نبوده. و این یکی از‏‎ ‎‏مقامات رسمیۀ رایجۀ آنهاست؛ و از برای آنها در نماز و این معراج‏‎ ‎‏روحانی مقامات دیگری است که در وهم ما نیاید.(359)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

منکران، سه طریق انسانیت

‏قلوب منکوسۀ قاسیۀ جاحدین آن را به این بیان که ما کردیم نتواند‏‎ ‎‏انکار کرد، مگر آنکه جحود آن، جحود ابلیسی باشد؛ که آنطور‏‎ ‎‏قلوب ـ والعیاذ بالله ـ از اسم و ذکر حق تنفّر طبعی دارند؛ و اگر‏‎ ‎‏حرفی از معارف الهیّه یا ذکری از اسماءالله پیش آید، منقبض‏‎ ‎‏شوند، و جز از شهوات بطن و فرج به چیزی دیگر چشم دل باز‏‎ ‎‏نکنند. و در این طائفه کسانی هستند که برای انبیاء و اولیاء علیهم‏‎ ‎‏السلام نیز جز مقامات جسمانی و بهشت جسمانی، که قضای وَتَر‏‎ ‎‏حیوانی در آن شود، قائل نیستند؛ و بزرگی مقامات اخرویّه را چون‏‎ ‎‏بزرگی دنیایی به سعۀ باغات و انهار جاریه و زیادی حور و غلمان و‏‎ ‎‏قصور دانند. و اگر از عشق و محبّت و جذبۀ الهیّه کلامی بشنوند، با‏‎ ‎‏الفاظ رکیکه و کلمات قبیحه به صاحبانش حمله کنند؛ و گویی به‏‎ ‎‏آنها ناسزائی گفته شده که جبران می کنند. این مردم سدّ طریق‏‎ ‎‏انسانی و خار راه معرفت الله و شیطان آدم فریبند؛ و فوج فوج‏‎ ‎‏بندگان خدا را از حق و اسماء و صفات و ذکر و یاد او باز دارند و به‏‎ ‎‏مقاصد حیوانیّه و شهوات بطنیّه و فرجیّه متوجه کنند. اینها مأموران‏‎ ‎‏شیطانی هستند که به مقتضای و‏ لاَقْعُدَنَّ لَهُم صِراطَکَ الْمُسْتَقیم.‎[9]‎‏ سر راه‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 301

‏مستقیم الهی نشسته و نگذارند کسی با خداوند خود انس حاصل‏‎ ‎‏کند و از ظلمتهای علاقه مندی به شهوات حیوانی، که از آن جمله‏‎ ‎‏علاقه مندی به حور و قصور است، رهایی یابد. اینها ممکن است‏‎ ‎‏شواهدی از ادعیۀ انبیاء و اهل بیت عصمت علیهم الصلوة و السلام‏‎ ‎‏آورند که آنها نیز حور و قصور می خواستند. و این از قصور این طائفه‏‎ ‎‏است که فرق بین حبّ کرامة الله ، که نظر به کرامت و اعطاء محبوب‏‎ ‎‏است که خود علامت محبّت و عنایت است، با حبّ به حور و قصور‏‎ ‎‏و امثال آن استقلالاً، که در خمیرۀ شهوت حیوانی است، نگذاشتند.‏‎ ‎‏حبّ کرامة الله حبّ الله است که بالتّبع به کرامت و عنایت نیز سرایت‏‎ ‎‏کند ـ (عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.)‏‎[10]‎

‏ ‏

‏و ما حُبُّ الدِّیارِ شَغَفْنَ قَلْبی‏

‏ ‏‏وَ لکِنْ حُبَّ مَنْ سکنَ الدِّیارا‏‎[11]‎‏ ‏‎ ‎

‏    ‏‏و الاّ علی بن ابی طالب علیه السلام با حور و قصور چه سر و‏‎ ‎‏کاری دارد؟ آن سرور را با هواهای نفسانیّه و شهوات حیوانیّه چه‏‎ ‎‏تناسب است؟ کسی که عبادتش عبادت احرار است، جزای او‏‎ ‎‏جزای تجّار نخواهد بود.(360)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

منکران و تأویل آیات و روایات

‏اکنون که مراتب اخلاص و مقامات عبادات را تا اندازه ای دانستی،‏‎ ‎‏خود را مهیا کن برای تحصیل آن، که علم بدون عمل را ارزشی‏‎ ‎‏نیست و بر عالم حجت تمامتر و مناقشه بیشتر است. افسوس که ما‏‎ ‎‏از معارف الهیّه و از مقامات معنویّه اهل الله و مدارج عالیۀ اصحاب‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 302

‏ قلوب بکلّی محرومیم. یک طایفه از ما به کلّی مقامات را منکر و‏‎ ‎‏اهل آن را به خطا و باطل و عاطل دانند؛ و کسی که ذکری از آنها‏‎ ‎‏کند یا دعوتی به مقامات آنها نماید، او را بافنده و دعوت او را‏‎ ‎‏شطح محسوب دارند. این دسته از مردم را امید نیست که بتوان‏‎ ‎‏متنبّه به نقص و عیب خویش کرد و از خواب گران بیدار نمود ـ ‏اِنّکَ‎ ‎لا تَهْدی مَنْ اَحْبَبْتَ.‎[12]‎‏ و ‏ما اَنْتَ بمُسْمِعٍ مَنْ فی الْقُبُور.‎[13]‎

‏    ‏‏آری، آنهایی که چون نویسندۀ بیچارۀ از همه جا بی خبر دلشان‏‎ ‎‏زنده به حیات معرفت و محبّت الهیّه نیست مردگانی اند که غلاف‏‎ ‎‏بدنْ قبور پوسیدۀ آنها است، و این غبار تن و تنگنایِ بدنِ مظلمْ آنها‏‎ ‎‏را از همۀ عوالم نور و نور علی نور محجوب نموده: ‏وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ الله ‎ ‎لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نور.‎[14]‎‏ این طایفه  هر چه حدیث و قرآن از محبّت و‏‎ ‎‏عشق الهی و حبّ لقاء و انقطاع به حق بر آنها فرو خوانند، به تأویل‏‎ ‎‏و توجیه آن پردازند و مطابق آراء خود تفسیر کنند ـ آن همه آیات‏‎ ‎‏لقاء و حبّ الله را به لقاء درختهای بهشتی و زنهای خوشگل توجیه‏‎ ‎‏نمایند. نمی دانم این گروه با فقرات مناجات شعبانیه چه می کنند که‏‎ ‎‏عرض می کنند: ‏اِلهی، هَبْ لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیْکَ، وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ‎ ‎نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ القلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِلَ اِلی مَعدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ‎ ‎اَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِکَ. اِلهی، وَاجْعَلْنی مِمّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ، وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ‎ ‎لِجَلالِک.

‏     ‏‏آیا این «حجب نور» چیست؟ آیا «نظر به حق»، مقصود گلابیهای‏‎ ‎‏بهشت است؟ آیا «معدن عظمت» قصرهای بهشتی است؟ آیا «تعلّق‏‎ ‎‏ارواح به عزّ قدس»، یعنی تعلّق به دامن حورالعین برای قضای‏‎ ‎‏شهوت؟ آیا این «صعق و محو از جلال»، یعنی محو در جمال زنهای‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 303

‏ بهشتی است؟ آیا این جذبه ها و غشوه ها که برای رسول خدا صلی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله در نماز معراج دست می داده و آن انوار عظمت و بالاتر از‏‎ ‎‏آن را که مشاهده می کرده در آن محفلی که اعظم ملائکة الله که‏‎ ‎‏جبرئیل امین علیه السلام است محرم سرّ نبود و جرأت پیش رفت‏‎ ‎‏انمله ای نداشت، جذبه برای یکی از زنهای خیلی خوب بوده؟ یا‏‎ ‎‏انواری مثل نور شمس و قمر و بالاتر از آن می دید؟آیا آن قلب سلیمی‏‎ ‎‏که معصوم علیه السلام در ذیل آیۀ شریفۀ ‏الاّ مَنْ اَتَی الله بِقَلْبٍ سَلیم‎[15]‎‎ ‎‏فرمود: «سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در‏‎ ‎‏آن غیر حق نباشد.»‏‎[16]‎‏ مقصود از آن که غیر حق نباشد، یعنی غیرکرامت‏‎ ‎‏حق نباشد؟ که برگشت به آن کند که غیر از گلابی و زردآلو نباشد؟‏

‏     ‏‏خاک بر فرق من که عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیّات‏‎ ‎‏مشغول شد. ولی لَعَمْرِ الحَبیب که مقصودی از این کلام نیست جز‏‎ ‎‏آن که برای برادران ایمانی، خصوصاً اهل علم، تنبّهی حاصل آید و‏‎ ‎‏لااقّل منکر مقامات اهل الله نباشند، که این انکار سر منشأ تمام‏‎ ‎‏بدبختیها و شقاوتها است. مقصود ما آن نیست که اهل الله کیانند،‏‎ ‎‏بلکه مقصود آن است که مقامات انکار نشود؛ امّا صاحب این‏‎ ‎‏مقامات کیست، خدا می داند. و این امری است که کسی را بر آن‏‎ ‎‏اطلاعی نیست ـ «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».‏‎[17]‎‏(361)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

شواهدی از روایات بر مقامات اهل معرفت

‏و از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 304

‏خصوصاً اهل علم ـ کثرالله امثالهم ـ باید در نظر داشته باشند، آن‏‎ ‎‏است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا‏‎ ‎‏شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنی بر‏‎ ‎‏اصطلاحی است که آنها را از آن حظی نیست، بدون حجت شرعیه‏‎ ‎‏رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و‏‎ ‎‏گمان نکنند هرکس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و عرفا و‏‎ ‎‏تجلّیات حقّ و عشق و محبت و امثال اینها که دراصطلاحات اهل‏‎ ‎‏معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است،‏‎ ‎‏یا بافندۀ از پیش خود است، و بر طبق آن برهان عقلی یا حجتی‏‎ ‎‏شرعی ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات‏‎ ‎‏قرآن و حدیث است.‏

‏     تفکر کن در این حدیث شریف که از حضرت صادق دربارۀ‏‎ ‎‏قلب سلیم وارد شده، ببین آیا غیر از فنای ذاتی و ترک خودی و‏‎ ‎‏خودیت و انّیّت و انانیّت، که در لسان اهل معرفت است، به چیز‏‎ ‎‏دیگر قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و‏‎ ‎‏اولاد معصومین او سلام الله علیهم وارد شده و مکرر خواندی،‏‎ ‎‏تفکر و تدبر در فقرات آن کردی؟ که غایة القصوای آمال عارفان و‏‎ ‎‏منتهای آرزوی سالکان، همین فقرۀ شریفه از آن دعای شریف‏‎ ‎‏است: ‏اِلهی، هَبْ لی کَمالَ الْانقِطاع اِلَیْکَ، وَ أَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ‎ ‎حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقلُوُبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا‎ ‎مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.

‏     ‏‏آیا مقصود از این تعلق به «عزّ قُدس» چیست؟ آیا حقیقت ‏وَلا‎ ‎حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک‏، غیر از آن «صَعْق» در لسان اولیا است؟ آیا‏‎ ‎‏مقصود از تجلّیات که در دعای عظیم الشأن «سمات» وارد است،‏‎ ‎‏غیر از تجلّیات و مشاهدات در لسان آنهاست؟ آیا در کلمات کدام‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 305

‏عارف بالاتر از این حدیث شریف، که در کتب معتبرۀ شیعه و سنی‏‎ ‎‏نقل شده و از احادیث متواتره می توان گفت او را، دیدید که‏‎ ‎‏می فرماید: ‏ما یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبادِی بِشَی ءٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ؛ وَ‎ ‎اِنَّهُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّی اُحِبَّهُ؛ فَاِذا اَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ اِذاً سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ‎ ‎الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِها، اِنْ دَعانی اَجَبْتُهُ و اِنْ‎ ‎سَاَلَنی اَعْطَیْتُه.

‏     ‏‏بالجمله، شواهد بیش از آن است که بتوان در این مختصرات‏‎ ‎‏گنجاند. و مقصود ما از این تطویل، آن است که برادران ایمانی خود‏‎ ‎‏را قدری به معارف نزدیک کنیم، و این بدبینی را که در آنها نسبت‏‎ ‎‏به علمای بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمی به تصوف نمودند،‏‎ ‎‏از قلوب آنها بزداییم. نه آنکه فقط برای تطهیر دامن مقدس آنها از‏‎ ‎‏این الواث باشد، زیرا که به توهین و تحقیر خلق، بنده ای پیش خدا‏‎ ‎‏خوار نمی شود اگر خودش پاک باشد، بلکه بر حسنات آنها افزوده‏‎ ‎‏می شود و حظوظ دنیایی هرچه کمتر باشد، در آخرت خدای‏‎ ‎‏تعالی به فضل عمیم خود ممکن است جبران کند؛ بلکه بیشتر نظر‏‎ ‎‏ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهیّه و‏‎ ‎‏تهذیب باطن، که هر دو از مهمات بلکه غایت بعثت انبیا و انزال‏‎ ‎‏کتب است، نماییم.(362)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 306

  • . «آنچه گوش تو می شنود، آن را در حوزۀ امکان قرار بده»؛ شرح الاشارات و التنبیهات؛ نمط دهم، ج 3، ص 418.
  • . محمدبن ابراهیم شیرازی (979 ـ 1050) ملقب به «صدرالدین» و «صدرالمتألهین»، معروف به صدرا و ملاصدرا از بزرگان حکمای اسلامی است. وی بنیانگذار «حکمت متعالیه» است و صاحب آرای بدیعی در فلسفه می باشد و مکتب فلسفی صدرالمتألهین پس از او بر دیگر مکاتب فلسفی برتری یافت؛ و بیشتر حکمای اسلامی پس از او پیروان مکتب او به شمار می روند. مهمترین اثر وی اسفار اربعه است که دربردارنده آرا و نظریات فلسفی او به نحو گسترده می باشد؛ از آثار دیگر اوست: تفسیر القرآن الکریم، شرح اصول کافی، مبدأ و معاد، مفاتیح الغیب، شواهدالربوبیه، اسرار الآیات، حاشیه بر شفاء. وی از شاگردان محقق داماد، میرفندرسکی و شیخ بهایی است؛ و ملامحسن فیض و عبدالرزاق لاهیجی (فیاض) از شاگردان معروف او هستند.
  • . دیوان حافظ؛ ص 280:     نقد صوفی نه همه صافیِ بی غش باشد     ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
  • . «شیطان من، به دست من ایمان آورد»؛ روایت شده که پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «ما مِنْکُمْ إلاّ وَ لَهُ شیطان؛ هر یک از شما شیطانی دارد»؛ از حضرت پرسیدند: آیا تو نیز شیطان داری؟ فرمود: «من نیز شیطان دارم، لکن شیطان من، به دست من تسلیم شده است»؛ علم الیقین؛ ج 1، ص 282 ؛ کنز العمّال؛ ج 1، ص 247، ح 1243.
  • . «پروردگاری که ندیدم، نپرستیدم»؛ علم الیقین؛ ج 1، ص 49، «المقصدالأول، فی تنزیهه سبحانه»؛ شیخ صدوق در التوحید؛ ص 305، باب 43، ح 1، در ضمن حدیثی از علی (ع) نقل می کند: لَمْ اَکُنْ بِالَّذی أَعْبُد رَبّاً لَمْ أَرَهُ.
  • . «مرا با خداوند حالتی است که هیچ فرشته مقرّبی و هیچ پیامبر فرستاده شده ای ظرفیت آن ندارد»؛ در اربعین مجلسی (ص 177، شرح حدیث 15)، در حدیث به جای کلمه «حالت»، «وقت» آمده است.
  • . «دیدار وجه کریمت را روزیم گردان»؛ شبیه این عبارت در دعای سجدۀ پیغمبر(ص) آمده است: «اللهمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَاءِ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلَی وَجْهِکَ الْکَریمِ»؛ احیاءالعلوم؛ ج 1، ص 319.
  • . ملا محسن فیض کاشانی؛ محمد محسن بن الشاه مرتضی (متوفّی 1091 هـ . ق) مشهور به «فیض کاشانی» محدّث و فقیه و عارف و حکیم قرن 11 هجری است. وی شاگرد شیخ بهائی، مولی محمد صالح، سید هاشم بحرانی و صدرالمتألهین بوده است؛ و تأثیر افکار صدرا در آثار فیض آشکار است. علاّمه مجلسی، سید نعمت الله جزایری، قاضی سعید قمی و فرزندش از محضر او کسب فیض کرده اند. حدود 90 اثر به او نسبت می دهند که برخی از آنها عبارتند از: تفسیر صافی، وافی درحدیث، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، شافی، علم الیقین، الحقایق، کلمات مکنونة، الاصول الاصلیّة.
  • . «بر سر راه راست (آیین) تو در کمینشان خواهم نشست»؛ (اعراف / 16).
  • . به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست     عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (سعدی)
  • . «دوستی سرزمین (یار) دلم را نبرده است؛ بلکه دل در گرو دوستی آنکه در آن دیار ساکن است نهاده ام»؛ مجنون عامری؛ جامع الشواهد؛ ص 220، «باب الواو مع المیم».
  • . «همانا تو هر که را دوست داری هدایت نتوانی کرد»؛ (قصص / 56).
  • . «و تو به کسانی که در گورهایند نمی توانی بشنوانی»؛ (فاطر / 22).
  • . نور / 40.
  • . «جز آن کس که با قلب سلیم نزد خدا آید»؛ (شعراء / 89).
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 16، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، ح 5.
  • . این مدعیان در طلبش بی خبرانند          آن را که خبر شد خبری باز نیامد (سعدی)