گفتار چهارم: تبعید به عراق
پس از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه، نیروهای مبارز و طرفداران ایشان علاوه بر تداوم مبارزه در غیاب ایشان، به اقدامات دیگری نیز مبادرت کردند. نیروهای مبارز داخل ایران و آنهایی که در کشورهای مختلف در قالب نهضت امام خمینی(س) فعالیت می کردند، طی نامه ها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات مکرر به سفارتخانه های ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 79 ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت این حقیقت که امام خمینی(س) صرفاً یک شخصیت درون مرزی ایران نیست، بلکه موقعیت فرا مرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد.
با فعالیتهای مبارزین و طرفداران امام در اروپا و امریکا و مراجعه و توسل آنها به سازمان و مراجع بین المللی، ترکیه بتدریج به تبعید امام خمینی(س) بُعد بین المللی و جهانی نیز داد. در این میان ترس دولت ترکیه از این بود که اگر در اثر یک حادثه طبیعی یا غیرطبیعی اتفاقی بیفتد و آسیبی به امام برسد، عواقب آن دامن دولت ترکیه را خواهد گرفت و احتمال دارد بحران بزرگی پیش آید.
ترکیه از تبعیدگاه بودن کشورش برای مبارزان مسلمان، نگران بود و بدین جهت رژیم ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری منتقل کنند؛ زیرا مقامات دولت ترکیه در طول اقامت اجباری امام و حاج آقا مصطفی در آن کشور به این سؤال که آیا ترکیه زندان مبارزان ایرانی است؟ پاسخی قانع کننده نیافتند؛ بنابراین از اواسط سال 1344 برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسأله را هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای آیت الله احمد خوانساری که به وسیله جعفر شریف امامی در تاریخ 17 / 6 / 1346 فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست.»
در این میان با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای حاج آقا مصطفی برای بازگشت به ایران نشان داده بود، می شد فهمید که بازگرداندن به ایران به طور کامل منتفی است؛ اما می توان این مطلب را پذیرفت که مقامات دولت ایران چاره ای جز انتقال آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق ندارند. در واقع حکومت پهلوی رفع مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّۀ اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. سید
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 80 حمید روحانی که ارتباطات نزدیکی با آن مبارز داشت، در راستای مستند کردن این مطلب می گوید:
در بعضی نوشته ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و برادر شهید حاج سید مصطفی نیز همین را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع مطلع شدیم.»
گزارش سازمان امنیت ترکیه نیز این نظر را تأیید می کند.
پیام رادیویی ـ شماره 70، 21 سپتامبر 1965 [30 شهریور 1344]
آقای آیت الله خمینی از طریق فرزندش ملاسید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود.
آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بی اندازه خوشحال شدند و علاقه مندی خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید باشد ـ مترجم) می باشند...
نکته مهمی که در جریان انتقال محل تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی به کشور عراق و بویژه شهر نجف اشرف وجود دارد، این است که مقامات حکومت ایران، از جمله محمدرضا پهلوی و ساواک بر اساس چه دلایل و پیش فرضهایی دست به این اقدام زدند؛ زیرا کشور عراق به دلایل بسیار، برای تداوم نهضت از کشور ترکیه مساعدتر بود و اماکن متبرّکه و حوزه های علمیه عراق نیز مزید علت بودند. در منابع موجود، پاسخ سؤال مذکور در چند مقوله مورد توجه قرار گرفته است:
الف) قطع رابطه با مردم:
رابطه مردم ایران باعراق قطع بود و مردم یا اصلاً نمی توانستند به عراق مسافرت کنند و
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 81 یا با سختیهای فراوان سفری صورت می گرفت. در نتیجه حدس زده می شد که به این طریق ارتباطات کاهش یافته و بتدریج از بین برود و شخصیت امام خمینی(س) نیز با گذشت زمان در اذهان کمرنگ تر شود.
ب) اوضاع اجتماعی و فرهنگی عراق:
مردم عراق عرب بودند و احتمال داده نمی شد که مردمی عرب زبان با شخصی فارسی زبان، صمیمیت و مراوده داشته باشند. همچنین احتمال تقلید مردم عراق از یک مجتهد غیرعرب با وجود مجتهد عرب، غیرممکن و یا بسیار ضعیف به نظر می رسید. مرجعیت علی الاطلاق آیت الله حکیم، این گمانها و پیش فرضها را تقویت می کرد.
ت) بی اعتنایی مردم عراق:
از دیر باز مردم عراق به بی توجهی و عهدشکنی شهره بودند و نسبت به مسائل سیاسی و مذهبی، حساسیت زیادی نداشتند. تصور می رفت که مردم عراق شم سیاسی ندارند و نسبت به دین، سیاست و سرنوشت کشور و مردمشان بی توجّهند و جز به منافع مادی خود به چیز دیگری نمی اندیشند. همچنین آنها نسبت به مسائل سیاسی روز کشورشان با دید بدبینانه ای می نگریستند. به روحانیون نیز اساساً نظر مساعدی نداشتند و به مسائل و فرائض مذهبی نیز، اعتنای کافی نشان نمی دادند. به طور کلی می توان گفت: که دین را به حوزه های فردی و مذهبی صرف، مثل عبادت، زیارت، دعا، ورد و از این قبیل محدود کرده و در مجموع و در عمل، دین را از سیاست جدا می دانستند.
ث) فقدان فضای باز سیاسی ـ اجتماعی:
نبود فضای مستعد سیاسی و نبود گروهها و احزاب سیاسی با افکار اسلامی و انقلابی و یا لااقل مستقل، از ویژگیهای آشکار کشور عراق بود. محیطهای روشنفکری عراق دچار تشتّت و چند دستگی زیادی بود. قطبهای سیاسی آن کشور با افکار و اندیشه ها و نهضت امام خمینی(س) ارتباط و انطباقی نداشتند. مجموعه احزاب اهل سنت نیز از نظر مادی
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 82 نمی توانستند ارتباطی با امام خمینی(س) داشته باشد.
ج) شرایط و وضعیت حوزۀ علمیه نجف:
پس از ضربات مهلکی که کشورهای استعمارگر، بویژه انگلیسی ها از حوزه علمیه نجف در طول تاریخ در وقایعی همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه ایران، اشغال عراق توسط انگلیسی ها و غیره دیده بودند، سعی کردند که مرکزیت ضداستعماری آن را با جای دادن مهره های طرفدار خود در ارکان تصمیم گیری حوزه نجف، از بین ببرند و بتدریج نقش آن را در وقایع و مسائل سیاسی حذف کنند. یکی از عمده ترین این تلاشها، این بود که اختلاف بین روحانیت شیعه و سنّی را افزایش دهند و عرصه را بر شیعیان تنگ تر کنند. تحجّر و مقدس نمایی نسبی فعالان، گردانندگان و جریان حاکم بر حوزه علمیه نجف، زمینه ای بود که موقعیت نامناسبی برای فعالیت روحانیون اصول گرا پدید آورده بود و در مجموع تصور می رفت که این وضعیت نیز در کنار سایر عوامل و زمینه های ذکر شده، فرصت فعالیت و ارتباط را از امام خمینی(س) و سید مصطفی سلب کند.
د) حاکمیت اهل سنت و تضعیف شیعیان:
در طول تاریخ عراق، بخصوص تاریخ معاصر و همزمان با تبعید امام به آن کشور، حاکمیت سیاسی از آن اهل سنت بود و شیعیان با وجود جمعیت بسیار، مجبور به تحمل سیاستهای ضدشیعی حکام عراق بودند. حکام عراق از نظر فکری و عقیدتی هیچ تناسبی باافکار و اندیشه های امام خمینی(س) نداشتند؛ حتی شیعیان نیز طرز فکر خاصی نسبت به محمدرضا پهلوی داشتند و چون او تنها حاکم شیعه در جهان بود، تا حدودی حیات خود را به قدرت رژیم شاه، مرتبط می دانستند و این تفکر و منطق اکثریت روحانیون شیعه در حوزه نجف بود که تنها شاه شیعه در جهان بایستی حفظ شود و لازم است که از لغزشهای آن چشم پوشی شود و مورد حمایت قرار گیرد.
ه ) موقعیت علمی حوزه علمیه نجف:
ویژگی دیگری که برای مقامات رژیم ایران در ارتباط با حوزه علمیه نجف وجود داشت،
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 83 سابقه تاریخی هزار ساله آن حوزه و قویتر بودن بنیه علمی فارغ التحصیلان آن در مقایسه با سایر حوزه ها و از همه مهمتر این که روحانیون حوزه علمیه نجف از نظر علمی، زیر بار روحانیون قم نمی رفتند و تصور می شد که امام خمینی(س) پس از ورود به نجف مرعوب و مقهور فضای علمی آن خواهد شد و تحت الشّعاع بزرگان فقه و اصول قرار گرفته، ستاره اقبالش افول خواهد کرد.
حکومت پهلوی با این پیش فرضها و شاید دلایل مشابه دیگر، در نهایت در تاریخ سه شنبه سیزده مهر ماه 1344 (نهم جمادی الثانی 1385 ه . ق.)، امام خمینی(س) و فرزندشان، سید مصطفی را به عراق منتقل کرد تا همچنان در تبعید به سر ببرند. آن دو به وسیله هواپیما از ترکیه به عراق رفتند و در ساعت دو بعدازظهر هواپیما در باند فرودگاه بغداد بر زمین نشست و این لحظه، شروعی دیگر برای امام خمینی(س) و سید مصطفی بود.
از آنجا که تصمیم به تبعید امام و حاج آقا مصطفی به عراق و اجرای آن در فاصله اندکی صورت گرفت؛ بنابراین موقع انتقال آن دو به بغداد، کسی از ماجرا مطلع نبود. حجت الاسلام علی اکبر محتشمی به نقل از حاج آقا مصطفی در این مورد می گوید:
فقط یک روز قبل از عزیمت به عراق مأمورین ترکیه آمدند و به ما گفتند: قرار شده است تا شما به عراق بروید، تاقبل از آن نمی دانستیم که تصمیم گرفته اند ما را به عراق ببرند. البته زمزمه هایی به عنوان احتمال وجود داشت و کسانی که از طرف علما و مراجع به دیدن امام می رفتند، گهگاه در این باره صحبت می کردند. رژیم و مأمورین آن زمزمه داشتند که ممکن است تبعیدگاه امام تغییر پیدا بکند؛ ولی آقایان علما و امام به صورت مشخص و دقیق نمی دانستند و خبر نداشتند که آیا این تصمیم گرفته شده است و یا چه موقع عملی می شود؟
بدین لحاظ وقتی حاج آقا مصطفی و امام در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند، کسی به استقبال آنها نیامده بود و از طرف دیگر آن دو تصورشان بر این بود که دولتهای ایران و
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 84 ترکیه و عراق با هم هماهنگ کرده اند و قاعدتاً باید مأمورین عراق، امام را تحویل بگیرند و به محل از پیش مشخص شده هدایت کنند؛ اما چنین نبود و کسی از مأمورین عراقی به استقبال و حتی سراغ آنها نیامدند؛ بنابراین امام و سید مصطفی همچون سایر مسافرین عادی، تشریفات ورود به عراق را به جا آوردند و بعد از ساعتی با کرایه کردن یک تاکسی رهسپار کاظمین شدند.
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 85
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 86