بخش دوم: حیات سیاسی
فصل دوم: از تبعید امام خمینی (س) به ترکیه تا تبعید به عراق
گفتار چهارم: تبعید به عراق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : راعی گلوجه، سجاد

محل نشر : تهران

ناشر: عروج

زمان (شمسی) : 1384

زبان اثر : فارسی

گفتار چهارم: تبعید به عراق

گفتار چهارم: تبعید به عراق 

‏پس از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه، نیروهای مبارز و طرفداران ایشان علاوه بر تداوم‏‎ ‎‏مبارزه در غیاب ایشان، به اقدامات دیگری نیز مبادرت کردند. نیروهای مبارز داخل‏‎ ‎‏ایران و آنهایی که در کشورهای مختلف در قالب نهضت امام خمینی(س) فعالیت‏‎ ‎‏می کردند، طی نامه ها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی‏‎ ‎‏دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات‏‎ ‎‏مکرر به سفارتخانه های ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 79

‏ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت‏‎ ‎‏این حقیقت که امام خمینی(س) صرفاً یک شخصیت درون مرزی ایران نیست، بلکه‏‎ ‎‏موقعیت فرا مرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد. ‏

‏     با فعالیتهای مبارزین و طرفداران امام در اروپا و امریکا و مراجعه و توسل آنها به‏‎ ‎‏سازمان و مراجع بین المللی، ترکیه بتدریج به تبعید امام خمینی(س) بُعد بین المللی و‏‎ ‎‏جهانی نیز داد. در این میان ترس دولت ترکیه از این بود که اگر در اثر یک حادثه طبیعی یا‏‎ ‎‏غیرطبیعی اتفاقی بیفتد و آسیبی به امام برسد، عواقب آن دامن دولت ترکیه را خواهد‏‎ ‎‏گرفت و احتمال دارد بحران بزرگی پیش آید.‏‎[1]‎

‏    ترکیه از تبعیدگاه بودن کشورش برای مبارزان مسلمان، نگران بود و بدین جهت رژیم‏‎ ‎‏ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری‏‎ ‎‏منتقل کنند؛‏‎[2]‎‏ زیرا مقامات دولت ترکیه در طول اقامت اجباری امام و حاج آقا مصطفی در‏‎ ‎‏آن کشور به این سؤال که آیا ترکیه زندان مبارزان ایرانی است؟ پاسخی قانع کننده نیافتند؛‏‎ ‎‏بنابراین از اواسط سال 1344 برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسأله را‏‎ ‎‏هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای‏‎ ‎‏آیت الله احمد خوانساری که به وسیله جعفر شریف امامی در تاریخ 17 / 6 / 1346‏‎ ‎‏فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست.»‏‎[3]‎

‏    در این میان با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏برای بازگشت به ایران نشان داده بود، می شد فهمید که بازگرداندن به ایران به طور کامل‏‎ ‎‏منتفی است؛ اما می توان این مطلب را پذیرفت که مقامات دولت ایران چاره ای جز‏‎ ‎‏انتقال آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق ندارند. در واقع حکومت پهلوی رفع‏‎ ‎‏مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّۀ اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و‏‎ ‎‏تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که‏‎ ‎‏امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. سید‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 80

‏حمید روحانی که ارتباطات نزدیکی با آن مبارز داشت، در راستای مستند کردن این‏‎ ‎‏مطلب می گوید: ‏

‏در بعضی نوشته ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و‏‎ ‎‏پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این‏‎ ‎‏مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من‏‎ ‎‏کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و برادر شهید حاج سید مصطفی نیز همین‏‎ ‎‏را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع‏‎ ‎‏مطلع شدیم.»‏‎[4]‎

‏    گزارش سازمان امنیت ترکیه نیز این نظر را تأیید می کند. ‏

‏پیام رادیویی ـ شماره 70، 21 سپتامبر 1965 [30 شهریور 1344]‏

‏آقای آیت الله خمینی از طریق فرزندش ملاسید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع‏‎ ‎‏یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود. ‏

‏     آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بی اندازه خوشحال شدند و علاقه مندی‏‎ ‎‏خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان‏‎ ‎‏بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید‏‎ ‎‏باشد ـ مترجم) می باشند...‏‎[5]‎

‏    نکته مهمی که در جریان انتقال محل تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی به کشور‏‎ ‎‏عراق و بویژه شهر نجف اشرف وجود دارد، این است که مقامات حکومت ایران، از‏‎ ‎‏جمله محمدرضا پهلوی و ساواک بر اساس چه دلایل و پیش فرضهایی دست به این اقدام‏‎ ‎‏زدند؛ زیرا کشور عراق به دلایل بسیار، برای تداوم نهضت از کشور ترکیه مساعدتر بود و‏‎ ‎‏اماکن متبرّکه و حوزه های علمیه عراق نیز مزید علت بودند. در منابع موجود، پاسخ‏‎ ‎‏سؤال مذکور در چند مقوله مورد توجه قرار گرفته است: ‏

الف) قطع رابطه با مردم:

‏رابطه مردم ایران باعراق قطع بود و مردم یا اصلاً نمی توانستند به عراق مسافرت کنند و‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 81

‏یا با سختیهای فراوان سفری صورت می گرفت. در نتیجه حدس زده می شد که به این‏‎ ‎‏طریق ارتباطات کاهش یافته و بتدریج از بین برود و شخصیت امام خمینی(س) نیز با‏‎ ‎‏گذشت زمان در اذهان کمرنگ تر شود.‏

ب) اوضاع اجتماعی و فرهنگی عراق:

‏مردم عراق عرب بودند و احتمال داده نمی شد که مردمی عرب زبان با شخصی فارسی‏‎ ‎‏زبان، صمیمیت و مراوده داشته باشند. همچنین احتمال تقلید مردم عراق از یک مجتهد‏‎ ‎‏غیرعرب با وجود مجتهد عرب، غیرممکن و یا بسیار ضعیف به نظر می رسید. مرجعیت‏‎ ‎‏علی الاطلاق آیت الله حکیم، این گمانها و پیش فرضها را تقویت می کرد.‏‎[6]‎

ت) بی اعتنایی مردم عراق:

‏از دیر باز مردم عراق به بی توجهی و عهدشکنی شهره بودند و نسبت به مسائل سیاسی و‏‎ ‎‏مذهبی، حساسیت زیادی نداشتند. تصور می رفت که مردم عراق شم سیاسی ندارند و‏‎ ‎‏نسبت به دین، سیاست و سرنوشت کشور و مردمشان بی توجّهند و جز به منافع مادی‏‎ ‎‏خود به چیز دیگری نمی اندیشند.‏‎[7]‎‏ همچنین آنها نسبت به مسائل سیاسی روز کشورشان‏‎ ‎‏با دید بدبینانه ای می نگریستند. به روحانیون نیز اساساً نظر مساعدی نداشتند و به‏‎ ‎‏مسائل و فرائض مذهبی نیز، اعتنای کافی نشان نمی دادند. به طور کلی می توان گفت: که‏‎ ‎‏دین را به حوزه های فردی و مذهبی صرف، مثل عبادت، زیارت، دعا، ورد و از این قبیل‏‎ ‎‏محدود کرده و در مجموع و در عمل، دین را از سیاست جدا می دانستند.‏‎[8]‎

ث) فقدان فضای باز سیاسی ـ اجتماعی:

‏نبود فضای مستعد سیاسی و نبود گروهها و احزاب سیاسی با افکار اسلامی و انقلابی و‏‎ ‎‏یا لااقل مستقل، از ویژگیهای آشکار کشور عراق بود. محیطهای روشنفکری عراق دچار‏‎ ‎‏تشتّت و چند دستگی زیادی بود. قطبهای سیاسی آن کشور با افکار و اندیشه ها و نهضت‏‎ ‎‏امام خمینی(س) ارتباط و انطباقی نداشتند. مجموعه احزاب اهل سنت نیز از نظر مادی‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 82

‏نمی توانستند ارتباطی با امام خمینی(س) داشته باشد. ‏

ج) شرایط و وضعیت حوزۀ علمیه نجف:

‏پس از ضربات مهلکی که کشورهای استعمارگر، بویژه انگلیسی ها از حوزه علمیه نجف‏‎ ‎‏در طول تاریخ در وقایعی همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه ایران، اشغال عراق‏‎ ‎‏توسط انگلیسی ها و غیره دیده بودند، سعی کردند که مرکزیت ضداستعماری آن را با‏‎ ‎‏جای دادن مهره های طرفدار خود در ارکان تصمیم گیری حوزه نجف، از بین ببرند و‏‎ ‎‏بتدریج نقش آن را در وقایع و مسائل سیاسی حذف کنند. یکی از عمده ترین این تلاشها،‏‎ ‎‏این بود که اختلاف بین روحانیت شیعه و سنّی را افزایش دهند و عرصه را بر شیعیان‏‎ ‎‏تنگ تر کنند. تحجّر و مقدس نمایی نسبی فعالان، گردانندگان و جریان حاکم بر حوزه‏‎ ‎‏علمیه نجف، زمینه ای بود که موقعیت نامناسبی برای فعالیت روحانیون اصول گرا پدید‏‎ ‎‏آورده بود و در مجموع تصور می رفت که این وضعیت نیز در کنار سایر عوامل و‏‎ ‎‏زمینه های ذکر شده، فرصت فعالیت و ارتباط را از امام خمینی(س) و سید مصطفی‏‎ ‎‏سلب کند.‏‎[9]‎

د) حاکمیت اهل سنت و تضعیف شیعیان:

‏در طول تاریخ عراق، بخصوص تاریخ معاصر و همزمان با تبعید امام به آن کشور،‏‎ ‎‏حاکمیت سیاسی از آن اهل سنت بود و شیعیان با وجود جمعیت بسیار، مجبور به تحمل‏‎ ‎‏سیاستهای ضدشیعی حکام عراق بودند. حکام عراق از نظر فکری و عقیدتی هیچ‏‎ ‎‏تناسبی باافکار و اندیشه های امام خمینی(س) نداشتند؛ حتی شیعیان نیز طرز فکر‏‎ ‎‏خاصی نسبت به محمدرضا پهلوی داشتند و چون او تنها حاکم شیعه در جهان بود، تا‏‎ ‎‏حدودی حیات خود را به قدرت رژیم شاه، مرتبط می دانستند و این تفکر و منطق‏‎ ‎‏اکثریت روحانیون شیعه در حوزه نجف بود که تنها شاه شیعه در جهان بایستی حفظ شود‏‎ ‎‏و لازم است که از لغزشهای آن چشم پوشی شود و مورد حمایت قرار گیرد. ‏

ه ) موقعیت علمی حوزه علمیه نجف:

‏ویژگی دیگری که برای مقامات رژیم ایران در ارتباط با حوزه علمیه نجف وجود داشت،‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 83

‏سابقه تاریخی هزار ساله آن حوزه و قویتر بودن بنیه علمی فارغ التحصیلان آن در مقایسه‏‎ ‎‏با سایر حوزه ها و از همه مهمتر این که روحانیون حوزه علمیه نجف از نظر علمی، زیر بار‏‎ ‎‏روحانیون قم نمی رفتند و تصور می شد که امام خمینی(س) پس از ورود به نجف‏‎ ‎‏مرعوب و مقهور فضای علمی آن خواهد شد و تحت الشّعاع بزرگان فقه و اصول قرار‏‎ ‎‏گرفته، ستاره اقبالش افول خواهد کرد.‏‎[10]‎

‏    حکومت پهلوی با این پیش فرضها و شاید دلایل مشابه دیگر، در نهایت در تاریخ‏‎ ‎‏سه شنبه سیزده مهر ماه 1344 (نهم جمادی الثانی 1385 ه . ق.)، امام خمینی(س) و‏‎ ‎‏فرزندشان، سید مصطفی را به عراق منتقل کرد تا همچنان در تبعید به سر ببرند. آن دو‏‎ ‎‏به وسیله هواپیما از ترکیه به عراق رفتند و در ساعت دو بعدازظهر هواپیما در باند فرودگاه‏‎ ‎‏بغداد بر زمین نشست و این لحظه، شروعی دیگر برای امام خمینی(س) و سید مصطفی‏‎ ‎‏بود.‏‎[11]‎

‏    از آنجا که تصمیم به تبعید امام و حاج آقا مصطفی به عراق و اجرای آن در فاصله‏‎ ‎‏اندکی صورت گرفت؛ بنابراین موقع انتقال آن دو به بغداد، کسی از ماجرا مطلع نبود.‏‎ ‎‏حجت الاسلام علی اکبر محتشمی به نقل از حاج آقا مصطفی در این مورد می گوید: ‏

‏فقط یک روز قبل از عزیمت به عراق مأمورین ترکیه آمدند و به ما گفتند: قرار شده‏‎ ‎‏است تا شما به عراق بروید، تاقبل از آن نمی دانستیم که تصمیم گرفته اند ما را به عراق‏‎ ‎‏ببرند. البته زمزمه هایی به عنوان احتمال وجود داشت و کسانی که از طرف علما و‏‎ ‎‏مراجع به دیدن امام می رفتند، گهگاه در این باره صحبت می کردند. رژیم و مأمورین‏‎ ‎‏آن زمزمه داشتند که ممکن است تبعیدگاه امام تغییر پیدا بکند؛ ولی آقایان علما و امام‏‎ ‎‏به صورت مشخص و دقیق نمی دانستند و خبر نداشتند که آیا این تصمیم گرفته شده‏‎ ‎‏است و یا چه موقع عملی می شود؟‏‎[12]‎

‏    بدین لحاظ وقتی حاج آقا مصطفی و امام در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند، کسی به‏‎ ‎‏استقبال آنها نیامده بود و از طرف دیگر آن دو تصورشان بر این بود که دولتهای ایران و‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 84

‏ترکیه و عراق با هم هماهنگ کرده اند و قاعدتاً باید مأمورین عراق، امام را تحویل بگیرند‏‎ ‎‏و به محل از پیش مشخص شده هدایت کنند؛ اما چنین نبود و کسی از مأمورین عراقی به‏‎ ‎‏استقبال و حتی سراغ آنها نیامدند؛ بنابراین امام و سید مصطفی همچون سایر مسافرین‏‎ ‎‏عادی، تشریفات ورود به عراق را به جا آوردند و بعد از ساعتی با کرایه کردن یک تاکسی‏‎ ‎‏رهسپار کاظمین شدند.‏‎[13]‎

‏ ‏


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 85

‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 86

  • )) محتشمی، علی اکبر؛ خاطرات سید علی اکبر محتشمی؛ ص 451ـ454.
  • )) حسینیان، روح الله ؛ ستاره صبح انقلاب؛ ص 70.
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 2، ص 99.
  • )) مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آرشیو، پرونده آیت الله سید مصطفی خمینی؛ شماره بازیابی 391، ص 119.
  • )) محتشمی، علی اکبر؛ خاطرات سید علی اکبر محتشمی؛ ص 455 ؛ اسناد ضمیمه؛ سند شماره 45.
  • )) همان؛ ص 455ـ456.
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 2، ص 101ـ103.
  • )) برای آگاهی بیشتر ر.ک: محتشمی، علی اکبر؛ خاطرات سید علی اکبر محتشمی؛ ص 454ـ457 ؛ روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 2، ص 104ـ108.
  • )) محتشمی، علی اکبر؛ خاطرات سید علی اکبر محتشمی؛ ص 458ـ459.
  • )) همان؛ ص 459ـ460.
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 2، ص 119.
  • )) محتشمی، علی اکبر؛ خاطرات سید علی اکبر محتشمی؛ ص 465.
  • )) همان؛ ص 466.