روزی تصمیم گرفتم که من هم مثل همۀ مسئولان ـ که از حضرت امام خواسته بودند،ـ بخواهم که با توجه به اینکه از جنبه پزشکی ممکن است برای قلبشان ضرر داشته باشد، ایشان را متقاعد کنم که در مواقع خاص حمله هوایی دشمن از پناهگاه استفاده کنند؛ لذا
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 182 با حاج احمد آقا و آقای محمدعلی انصاری مشورت کردم، آنها معتقد بودند که امام نمی پذیرند، آقای انصاری می گفت: تیمسار ظهیرنژاد تماس گرفت و گفت: طبق منابع موثق، دشمن با زدن چند موشک به اطراف بیت توانسته است که با اصلاح زاویه پرتاب، بیت را شناسایی کند، و تاکید داشت که امام حتماً محلشان را عوض کنند و یا حداقل از پناهگاه استفاده کنند، من و آقای انصاری و آقای دکتر پور مقدس(پزشک مخصوص امام) که آن روز هم کشیک بود، وارد اتاق امام شدیم، آقای انصاری گفت که: آقای ظهیرنژاد دقایقی پیش تماس گرفت و گفت که : ... امام بلافاصله مطلب را دریافتند و با حالتی آمرانه و جدی گفتند: فهمیدم چه می خواهید بگویید من به پناهگاه نمی روم. آقای انصاری خیلی اصرار کرد و گفت: همه مسئولان و مردم نگران شما هستند، امام فرمودند: آنها نگران نباشند، آقای انصاری گفت: آقا اگر حادثه ای پیش بیاید آن روز روز شادی دشمنان اسلام است، امام فرمودند: این نظام اصلاً قائم به شخص نیست، و خدا حافظ انقلاب بوده و هست، بعد از این جملات امام برخاستند، قاطعیت امام ما را ناامید کرد، آقای انصاری به گریه افتاد، امام دوباره نشستند، بعد از مقداری صحبت و گفتگو وقتی امام اصرار آقایان را دیدند، فرمودند: من از اینجا تکان نمی خورم، من چگونه از پناهگاه استفاده کنم، در حالی که همسایه من به خاطر من خانه اش ویران شود، من چگونه می توانم به پناهگاه بروم و حال آنکه پاسدار محافظ من تکه تکه شود... آخر من تکلیفم با شما فرق می کند.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 183