آیة الله العظمی یوسف صانعی

  بسم الله الرحمن الرحیم. از برادرانی که به مناسبت صدمین سال تولد حضرت امام، اقدام به تشکیل کنگره «امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی» کرده اند، تشکر می کنم. هم چنین حضورشان را به این جا خوش آمد می گویم. ابتدا به عنوان مقدمه باید عرض کنم که:

ما فکر نمی کردیم انقلابی را که حضرت امام به وجود آورد و رنج هایی را که امام در رأس و ارادتمندان امام در مرتبه دوم کشیدند، به جایی برسد که برای بیانش احتیاج به کنگره داشته باشد.

آن وقتی که امام نهضت خود را از انجمن ایالتی و ولایتی شروع کرد و دوستدارانی که در کنار امام تلاش می کردند. ما از قم به تهران رفتیم. در مسجد امام عده ای از طلبه ها شعار می دادند که «مشروطه استبداد نمی شود» آن هم در شرایطی که بر اثر تبلیغات خارجی کار به جایی رسیده بود که این ها را کفر می دانستند و امام و روحانیون را سبب از بین بردن حوزه ها ـ نعوذبالله ـ می دانستند.

در قضیۀ انجمن های ایالتی و ولایتی، امام سخن رانیِ کوبنده ای کردند و اطلاعیه ای هم دادند. در همین قضایا بود که مرحوم سیداحمد خوانساری (ره) در بازار کتک خوردند و امام شب سخن رانی کردند و در آن جا فرمودند که «دولت باید حرفش را پس بگیرد»، طولی نکشید که رادیو اعلام کرد که قسم خوردن باید به «قرآن» باشد.

امام فرمودند: ما به این اکتفا نمی کنیم، باید ضمن این که رادیو می گوید روزنامه ها هم بنویسند، چون رادیو چیزی می گوید در جایی ثبت نمی شود، اما چون خبر اصلی را مبنی بر این که غیر از قرآن به کتاب های آسمانیِ دیگر هم می توان سوگند خورد، در روزنامه ها نوشته اند، فسخ کردنِ آن را هم باید در روزنامه ها بنویسند و امام پافشاری کردند تا روزنامه فسخ را نوشتند. امام (س) با این دقّت حرکت را شروع کردند. واقعیت این است که ما فکر نمی کردیم که بعد از امام نیاز به کنگره باشد؛ یعنی می گفتیم این مباحث در حوزه مطرح می شود، حوزه علمیه دنبال امام(ره) حرکت می کند و یاران ایشان و بزرگانِ از مراجعی که دنبال امام رفتند و به نوبۀ خودشان خدمت کردند، نمی گذارند اهداف و مبانی امام فراموش بشود.

ما آن وقت گفتیم شما در درس های حوزی بیایید «تحریرالوسیله» را مطرح کنید و سئوال و جواب را از بحث های امام ـ حداقل بحث های فقهی ایشان ـ بگویید. خود حضرت امام حرف های آقای نایینی را می گفت و اشکال می کرد. من می دانم که مبانی امام (ره) در همه جا مطرح نمی شود. به دنبال این کار به جایی رسید که در حال حاضر می بینیم که به تشکیل کنگره و فهمیدن حرف های امام نیاز داریم. امام همۀ وجود و حرفهایش روشن بوده، منتها ما از بس در آن دست برده ایم حال قاصرانه یا مقصّرانه اینها باعث شده که همۀ حرفها زیر سئوال رفته اند، در حالی که حرف های او آن قدر روشن بود که احتیاجی به برهان نداشت، حالا بنده که این جا صحبت می کنم نمی دانم که این حرف ها چقدر به نتیجه می رسد، آیا خدای نخواسته برای امام ضرر دارد یا خیر، چون احتمال ضرر هم هست؛

به هر حال شما طبق قاعده «میسور» که یک وظیفۀ شرعی است عمل می کنید. قاعده «میسور» در فقه وجود دارد. عقلا هم میگویند قاعده میسور به جای خودش قاعدۀ درستی است. یعنی آن جایی که غرض را تأمین کند، هر مقدار بتوانیم طبق قاعده میسور حرکت می کنیم لذا حرکت شما در جهت معرفی گوشه ای از اندیشه امام حرکت خوب و به جایی است.

البته معلوم نیست شما بتوانید به تمام معنا امام را آن گونه که هست معرفی کنید، اما تلاشتان را بکنید. اگر امرتان دائر مدار بین این شد که خلاف را به امام نسبت بدهید یا این که اصلاً آن قضیه را مطرح نکنید، مطرح نکنید، ولی اگر به جایی رسید که خدای ناخواسته تحمیل کردند که خلاف را به امام نسبت دهید، مثلاً بگویید که امام، مردم را هیچ می دانسته است، این خلاف همه زندگی امام و موازین عقل است. اگر به شما گفتند بگویید که امام گفته است مجتهدین هر اختیاری دربارۀ ناموس مردم و مسائل دیگر دارند که پیغمبر و امام هم نداشته اند. شما یا این را ننویسید، یا اگر می نویسید حقش را بنویسید.

در آیۀ شریفۀ «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» یک احتمال را که همه ردّ کرده اند، این است که بگوییم پیغمبر صبح زن های مردم را طلاق بدهد و عصر با آن ها ازدواج کند وعده هم نمی خواهد، چون «النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» پس هر زنی را بخواهد می تواند به شوهرش بگوید طلاق بده، و او مجبور است او را طلاق دهد و اگر این کار را انجام نداد، پیامبر(ص) می تواند این کار را انجام دهد یا به صاحب خانه ای بگوید در این خانه ننشین یا خانه ات را بفروش والا خودم این خانه را می فروشم، این حرف ها بر خلاف ضرورت عقل و دین است. ما نباید پیغمبر (ص) را در حدّ رضاخان پهلوی قدّاره بند پایین بیاوریم. و یا بگوییم تمام مجتهدین بر جان، زن و بچه مردم مسلط اند، و چون این نوع ولایت را امام فرموده است. این خلاف عقل و نقل و همه چیز امام است.

امام همیشه برای مردم بود. حتی امام اگر مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل می دهند که بعضی از فقهای بزرگ شورای نگهبان به امام نامه نوشتند که این خلاف قانون اساسی است و بعد هم وقتی امام حرف ایشان را نپذیرفت، منجر به استعفای ایشان شد. امام می فرماید: این هست، منتها من این کار را می کنم، آن قانون برای این است که مردم در صحنه باشند، لذا اگر مجمع تشخیص مصلحت نظام به نظر بنده یک جوری باشد که مردم را از صحنه بیرون کند معتقدم این آن مجمعی نیست که در قانون اساسی آمده است. ما اگر بگوییم امام مجمع را قرار داد و می خواست با قانون اساسی مخالفت بکند، این افترا به امام بوده و گناه است. امام برای قانون اساسی ارزش قائل بوده است، امام در اوّلِ نامه می فرماید: این خلاف قانون نیست، چون جنگ است و شرایط جنگی در هر حکومتی مقتضایی دارد. امام دربارۀ قانون کار فرمودند: ولایت فقیه، اما چه جور ولایت فقیهی.

کارگرانی که در شرکت نفت اعتصاب کردند، رژیم به زانو درآمد و مردم رژیم را به سر حد ذلّت رساندند. امام فرمود: مجلس رأی بدهد و دولت یک طرفه می تواند قانون بگذارد، چون حکومت دنیا همین است، اما زیر نظر مجلس و نمایندگان مردم. در آن موقع یک عده عین قوانین مدنی را آوردند تا برای کارگران تصویب شود و برخی از آقایان محترم شورای نگهبان می گفتند: غیر از این خلاف شرع است، قانون کار نبود، قانون بدبختی کار و کارگر بود. قانونی بود که ما را به اسلام بدبین می کرد، دنیا را به اسلام بدبین می کرد. امام همه چیزش ملت بود و تمام وجودش را صرف ملّت کرده بود. امام (ره) می فرمود: همین پا برهنه ها بودند که شما را از زندان ها نجات دادند. حال ما بیاییم بگوییم نخیر امام فرموده است که آن چه من می گویم و بس لاغیر. هیچ کس حق ندارد خلاف حرف مجتهد حرف بزند. این که همان ارباب کلیسا در قرون وسطی است و ضد اسلام، عقل و منطق است. ارزش امام به این است که امام به نجف می رود و در کنار مسکن وپایگاه شیخ انصاری  ـ قدس سرّه ـ ولایت فقیه را توسعه داده در امور حسبه و غیر حسبه و می فرماید: آن چه شأن یک حکومت است برای فقیه هست، منتها با نظر مردم، یعنی ابزار مردم هستند، مردم نمایندگان را انتخاب می کنند و نمایندگان هر چه را که تصویب کردند و در آن ها ـ مسایل سیاسی و اجتماعی مردم ـ خلاف دین نبود، حکومت می تواند آن را اجرا کند. فقیه، نسبت به احکام اسلام و نسبت به آن چه که مردم می خواهند، فقط قدرت مجریه است. این بحث که در ولایت فقیه امام برای مردم ارزش قائل نبود، غلط است و باید از بین برود. چون این استبداد است نه ولایت فقیه. امام هیچ گاه نمی گفت که مردم یتیم اند و علما سرپرست این یتیمان هستند.

یا بعضی مطرح می کنند که امام فرموده است که فقها معصوم و یا بالاتر از معصوم اند. ما باید موازین اسلام و مبانی امام را بنگریم. امام، فقیه را فقط مجری می داند. در یک سری از امور مجری است و با قدرت حکومت باید احکام اسلام را اجرا کند و آنچه که مربوط به مردم است، مردم رأی دهند و او اجرا کند، همان حرفی که میرزای نائینی در «تنبیه الامة» می گوید. این عمل امام بوده و در بحث ولایت فقیه اصل ولایت را مفصل بحث کرده اند. چون یک بحث این است که آیا در اجرا مشروعیت شرعی و قدرت اجرا با مردم است یا خیر؟ نظر بنده ـ و هم چنین دیدگاه حضرت امام ـ این است که نه تنها قدرت اجرا، مردم هستند، بلکه کل مردمند، یعنی ما معتقدیم تمام فقها ولایت دارند، ولی اعمال نمی کنند، این که یک فقیه ولایت دارد و بنده معتقد هستم، ولایت من الله نصب شده است در این هم بحثی نیست، نصب از جانب خدا است. اگر مردم هم کسی را حاکم کنند و آن کسی نباشد که ائمه فرموده است به نظر ما مشروعیت شرعی ندارد. اگر غیر از امیرالمومنین (ع)، همه کارهای علی (ع) را هم می کردند، ما باز معتقدیم کار نادرست است، مثل این که در باب قضاوت شرایطی معتبر است حالا چرا؟ آن هم دلیل و فلسفه دارد، اما وقتی در مرحلۀ امور مردم می آید، مشروع نبوده و حرام است، این عقیدۀ امام است و از لابه لای حرفهایش استنابط می شود. این عقیده ای است که بنده به آن معتقد هستم یک مجتهدی در قم بنشیند و بگوید من امروز تشخیص دادم که همۀ مردم باید بازارشان را ببندند و مردم با این مخالف هستند. خود این گفته خلاف شرع است. و به نظر بنده این حکم مجتهد را از عدالت ساقط می کند، چون بنده معتقدم اصلاً کار مردم با مردم است بازار را ببندید، این گونه قیمت گذاری کنید و دستورهایی از این قبیل. این ها از اختیارات مردم است و به غیر از مردم هیچ کس نمی تواند این کار را بکند، حضرت علی (ع) این کار را انجام نمی دادند.

من از دید دیگری در بحث حاکمیت مردم وارد شده ام که این دید به نظر خودم دید تازه است، غیر از این نظریاتی است که آقایان می نویسند و خود من هم قبلاً نوشته ام و میرزای نائینی هم نوشته اند، امام هم با وضوحش واگذاشته و در همۀ حرف هایش گفته است؛ یعنی شما کم تر سخنرانی ای از امام می توانید پیدا کنید، جز این که می فهماند مشروعیتِ کار مردم با مردم است، مشروعیت شرعی؛ یعنی اگر کسی خلافش را مرتکب شود از عدالت می افتد نه این که قدرت اجرا ندارد. یک عده می گویند قدرت مربوط به مردم است، نخیر اصلاً قدرت این نیست، اجرای امور مردم شرعاً مال مردم است. خدا دو مرحلۀ قانون گذاری برای خودش انجام داده است: اول، خود خداوند «ان الحکم الا الله». دوم، خداوند مردم را فرموده است که شما مصالح خودتان را تشخیص داده و به دست من بدهید. من دستور اجرا داده ام و به مردم گفته ام مصالح شما را وقتی یک فقیه ابلاغ کرد بنابر عقیده به ولایت فقیه باید خودتان عمل کنید و دنبال آن بروید. من از یک دید دیگری بحث کرده ام و به نظر خودم این دید، تازگی دارد. این دید، واضح ترین اصل اعتقادی شیعه است، دیدی که همه چیز شیعه به او بستگی دارد، که هیچ کس کوچک ترین خدشه ای نمی تواند به آن وارد سازد و امام در رأس این عقیده است، چون او امام است و امام نسبت به این اصل هم امام است، حبّ اهل بیت (ع)، تشیّع امتیازش این است که عشق جزء اعتقاداتش می باشد، تولّای قلبی جزء ضروریات فقه شیعه است؛ یعنی من باید کاری بکنم که ائمه را دوست بدارم، زندگی شان را مطالعه کنم، خاک قبر و تربتشان را باید دوست بدارم. اگر شما گفتید، عشق و علاقه به ائمه جزء معتقدات است، مجبورید بگویید کار مردم با صلاحدید خود مردم است؛ یعنی علی (ع) نمی آید استبداد به خرج بدهد، چیزی که مردم در زندگی شان نمی خواهند؛ بگوید باید بخواهید و عمل کنید، چون در این صورت حبّ از بین می رود، هیچ انسان عاقلی زور را نمی پسندد، مگر دیوانه یا مجنون باشد که این ها هم نمی پذیرند، چون فطرت انسان زور را نمی پسندد. خدا انسان را آزاد آفریده است، حاضر است ده میلیون تومان خرج میهمانی اش و مردم کند، اما حاضر نیست یک ریالش را با زور از او بگیرند. اگر قانون زورمداری برایش وضع کنند قبول نمی کند اگر دستش به جایی نرسد نفرین می کند ونفرین موثر است. «و تلک بیوتهم خاویة بما ظلموا» حکومت های ظالم و مستبد به نابودی می گرایند، اگر خودشان هم حکومت کنند فردا مردم انتقام را از بچه هایشان می گیرند. آقای سعید امامی، فصل الخطاب بود. گفت آن جا می رفتیم و او دو ساعت برای ما صحبت می کرد، مراجع، آخوندها و همه چیز را مسخره می کرد، بعد از آن که همه مسئولان را دیدند تازه جناب آقای سعید امامی که تازه از آمریکا برگشته است او در دو ساعت باید برایشان سخنرانی کنند، او باید هشت سال سرنوشت این مملکت را در دست بگیرد. حالا چه نقشه ها کشیدند که بعد آشکار بشود خدا می داند. یکی از بزرگان می گفت: خیلی از نقشه ها پشت پرده هست که ما اطلاع نداریم. چه کرده است و چه جنایاتی را کرده است. این شخص با کثیف ترین وضع، به نتیجۀ عملش رسید. من یک قضیه برایتان تعریف کنم: پدر ما نقل می کرد شخصی در محل ما بود که آدم بدجنسی بود، ولی در عین حال مرد بود. آدم بعضی ها را که می بیند می گوید این ها بر آن آدم ها شرف دارد ـ در همان زمانهای استبداد و خودمحوری یکی از افراد رفته بود یک شهری و کسی را که اذان می گفته به گلوی آن مومن زده او را کشته بود، هفت نفر را در روز بیست ویکم ماه رمضان در صحرا مجبور کرده بود که روزه شان را بخورند، روز بیست ویکم ماه مبارک رعیّت های بیچاره ای که در صحرا بودند وادار به خوردن روزه کرده بود. این آدم همسایه ما بود حالا مردانگی اش را می خواهم بگویم. مرحوم والدم می گفت او مرتب به من می گفت ملّا محمد علی! هیچ وقت با کسی دعوایت نمی شود تا من حق همسایگی را ادا کنم، گفتم: نه منِ آخوند با چه کسی دعوایم شود تا تو حق همسایگی را ادا کنی. گفت: یک روز برای آوردن آب از قنات رفته بودم یک حیات خلوت کوچک داشتیم ـ تازه از قنات آب آورده بودم. این شخص آمد که به خانه اش برود، درِ حیات خلوت ما باز بود این شخص آمد ظرف آب را بردارد و بخورد، به او گفتم: خجالت نمی کشی، گفت: به محض این که منِ آخوند گفتم خجالت نمی کشی، ظرف آب را نخورد.

در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان ـ یعنی با فاصله سه روز از آن کار زشت خود ـ در ده دیگری درگیری به وجود آمد و او به توالت پناه برد. هفت تا تیر به او زدند که همان جا به دَرِک واصل شد. حالا آقای سعید امامی هم با خوردن داروی نظافت در نظافت خانه به درک واصل شد. بعضی غصه می خورند که من شنیده ام که کسی می گفت این آبرویش را برده اند این چاره ای نداشته است جز این که دست به خودکشی بزند، این نتیجۀ ظلم او است، ظلم وقتی از حدّ بگذرد ستم گر سرنگون می شود. به همه یاد بدهید و بگویید که امام با ظلم مخالف بود، امام به هیچ کس ظلم نکرد و ظلم اگر امروز نتیجه ندهد فردا نتیجه می دهد. اگر به خودمان کاری نداشته باشند فردا بچه هایمان را سرچوبۀ دار می کنند. این جور نیست که بگوییم حالا ما قدرت داریم، می زنیم، می کوبیم، می نویسیم. ما درست می گوییم، امام اصلاً از ما یاد گرفته است. من فکر می کنم چیزی نگذرد که بگویند امام از ما یاد گرفته است.

آقایانی که در این قسمت فعالیت می کنند باید طوری برنامه ریزی کنند که امام نیازی به کنگره نداشته باشد پنج سال دیگر نخواهیم دوباره کنگره برای امام بگیریم؛ یعنی مواضع امام کاملاً روشن بشود. دوم اینکه امام را آن جوری که هست معرفی کنیم. اگر خلاف آن است صرف نظر کنید و امام را معرفی نکنید و اگر خدای نخواسته بنا است بر شما تحمیل کنند، کنار بروید. اجباری که ندارید، یعنی «اذا بلغت التقیة الدم فلا تقیة»

اساس روحانیت بر آزادی و استقلال است هم چنین در کنگره امام باید جا انداخت که هر کسی بخواهد استقلال حوزه را بگیرد، این خلاف امام است. بیایید این خدمت را به امام بکنید. بگویید امام در طول حاکمیتش یک بار نسبت به حوزه، اظهار نظر شخصی ننمود. من سیزده سال قبل گفته ام، وقتی برای حوزه آیین نامه نوشتند و خدمت امام بردند امام فرمود: بروید با مراجع حوزه صحبت کنید و خودش به عقیده من آن آیین نامه را امضاء نکرد، هنوز هم امضاء نکرده است. من پانزده سال قبل در یک جلسه ای که همه جمع شده بودند برای روحانیون صحبت کنند، همه حرفهایشان را گفتند، باید تشکیلات نظم، و همین کارهای که مقدمه است برای این حوزه را از استقلال بیندازند، البته نمی توانند، حوزه صاحبش امام زمان(ع) است هر کس مخالفت کند خودش از بین می رود، ولی ما وظیفه داریم. من گفتم آن آیین نامه را که امام امضاء کرده است بیاورید. امام هیچ وقت آیین نامه را امضاء نکرد. امام هیچ وقت نظر خصوصی نسبت به حوزه ابراز نکرد و حوزه را کوچک نشمرد. در این وصیت نامه امام هم دقت کنید، امام می فرماید: این حرف غلط است که نظم حوزه در بی نظمی است، اما بعد تفسیر می کند و می فرماید: باید آدم های بد را بشناسید که به حوزه نیایند.

حوزه وقتی استقلال خود را از دست داد آیة اللهی که درست می شود که هر چه حکومت بگوید می گوید. بله همین حکم الله  است ولاغیر. حکومت گفته است که سه طلاقه به جای یک طلاق است می گوید همین است اسلام ولاغیر. آخوند مربوط به حوزه برای مردم حرف می زند و برای خدا. آخوند وابسته برای وابسته اش حرف می زند آن «مستاکل بعلم» است آن شخص آخر سر بدبخت می شود: «من استأکل بعلمه افتقر».

* این نکته ای که می فرمائید بسیار مهم است که ما به نحوی هم شأن مردم و هم شأن نصب الهی را در حکومت در نظر بگیریم، اما این دو قاعدتاً در دو حوزه قابل طرح است: هم در حوزه ای که همه فقها منصوب هستند. اگر کسی قائل به این باشد؛ یعنی ولایت اعلم، به تعبیر بعضی ها نباید که ولایت همه فقها باشد.

 اعلم را کسی نگفته، ظاهراً رأی مردم است. در قضا اعلم را گفته اند، ولی در ولایت نگفته اند.

* در مشروح مذاکرات خبرگان این بحث مطرح شده که می گفتند ادعا این است که همه اعلمیت ولی فقیه را تصریح می کردند؟

 من این را ندیده ام. در قضا بله، اعلم در موضوعات هست، من خودم در آن بحث بوده ام. برای حکومت، اعلم در موضوعات می خواهیم، برای فقاهت اعلم در فقه می خواهیم، ولی در ولایت بعضی ها می گویند نصب الهی نیست، مثل آقای منتظری که می گویند شرایط را فقط بیان کرده اند از جمله اعملیت.

* بر اساس مبنای امام دو حوزه قابل بحث است یکی نقش مردم در انتخاب حاکم از بین فقهاء دیگر این که پس از انتخاب ولی امر به هر دلیل در نوع تصمیم گیری هایی که در حکومت مطرح می شود مردم چه نقشی دارند؟ شما فرمودید که ما بحث احکام و اجرا را جدا می کنیم. بعضی از موارد هست که شاید به یک معنا اسمش اجرا باشد، فقیه می تواند بگوید همان چیزی که مردم به آن اجرا می گویند، من شخصاً به عنوان این که خلاف حکم الله  است و حکم الله  این اقتضا را دارد، این تصمیم را می گیرم. این را باید یک مرز مشخص تری برایش پیدا کرد و بعد هم باید جایگاه مردم را در تصمیم گیرهای حکومت، آن هم از جهت نظری و از جهت شرعی مشخص کرد. حضرت امام برای انتخاب رهبری، جوابی که به آقای مشکینی دادند که به نحوی مردم را در نحوۀ انتخاب ولی امر ازمیان فقها به صورت پررنگ تر جلوه دادند، اگر در این باره مطلبی دارید بیان بفرمائید؟

 امام در این مورد بحث خاصی در «ولایت فقیه» و یا «کتاب البیع» و یا استفئائات ندارد، ولی در عمل و به شکل دلالت های التزامیه و اقتضائیه، مطالب فراوانی دارند. بنده عقیده ام این است که در مصالح نوعیه و امور اجتماع ابزار مشروع اجرا مردم اند. همه فقها هم دارای ولایت اند، ولی باز این مردم هستند که با رضایت می توانند امور خودشان را به هر فقیهی مراجعه کنند تا جایی که هرج و مرج لازم نیاید. آن جایی که هرج و مرج لازم بیاید عقل خودشان قضاوت و حکم می کند که نه، در این جا باید با هم یکی شویم. پس مردم حتی در مراجعه، حتی بالاتر در مراجعه نسبت به احکام، می خواهند اجرای حدود کنند، می خواهند قاضی پیدا کنند، چون ولایة القضا برای فقیه است. به نظر بنده ـ می خواهد فقیهی را پیدا کند که حدّی را اجرا کند. اصل حکم اوّلی این است که مردم آزادند ؛ یعنی این آقا می تواند نزد این فقیه بیاید و بگوید آقا ما می خواهیم حّد را اجرا کنید. آن دیگری برود پیش فقیه دیگر و بگوید شما حّد را اجرا کنید مردم در این جهت آزادند، لکن این آزادی در یک سری از جاها قابل پیاده شدن نیست و قرینۀ حالیه و عملیۀ عقلیه بوده که نه این جور نیست و باید یک جا متمرکز شود؛ یعنی آن چه که هرج و مرج و نابسامانی می آورد، نمی شود که هر آخوندی برایش پنج تا محافظ بگذاریم که آقا هر کس برای قضاوت پیش تو آمد دستور بده، این افراد در اختیار شما هستند. این دیگر مملکت نیست، بلکه هرج و مرج است و اختلال در نظم حاصل می آید. نمی شود برای هر منطقه یا شهری یک رئیس جمهور انتخاب کرد، چون موجب هرج و مرج است. عقل و سیره دلیل بر این است که این ها باید متمرکز بشوند. خود مردم این جا باید یک نفر را انتخاب کنند، اما در اموری که این جور نیست، اختیار باز دست خودشان است. پس در مراجعه برای اجرا، حتی اجرای احکام الله  این مردم اند که اسلام به آن ها حق داده تا هر که را می خواهند انتخاب کنند، منتها در آن جاهایی که اختلال نظم و هرج و مرج لازم می آید، عقل خودشان می گوید. جمع شوید و یکی را انتخاب کنید و دیگران در جایی که هرج و مرج لازم بیاید دخالتی نمی کند. اصلاً تا مردم به آن ها مراجعه نکرده اند، دخالت آن ها مشروع نیست. فرض کنید آقایی که منتخب مردم است کسی را قاضی قرار می دهد. بنده بگویم می خواهم همان جا فلانی قاضی باشد، نه، مردم به من این اختیار را نداده اند و مراجعه نکرده اند.

در زمان خود حاکمیت امام (س) که با جان مردم و خون شهداء حاکمیت امضاء شده و درست شده بود نه با زبان و قلم و رأی مستقیم و غیر مستقیم با فداکاری ها، زندان ها، شکنجه ها و شهادت فرزند خودشان رهبری امام تثبیت شده بود. امام همان وقت مانع نمی شد از این که آقایان اجازۀ در امور حسبیه را به افرادش بدهند. اجازه در امور حسبیه؛ یعنی این که مثلاً میتی ولی ای ندارد، حاکم باید امورش را به دست بگیرد و نمازش را بخواند و دستور غسلش را بدهد، یا لقطه ای پیدا شده است، مثلاً من یک جعبه ای پیدا کرده ام، باید پهلوی حاکم بروم و حاکم دستور صدقه اش رابدهد. اموری که مردم به من فقیه مراجعه می کنند ؛ من نصب شدم و این هم مراجعه کرده است. این مجوزی است برای این که من بتوانم در اموری دخالت کنم و فرض هم این است که خلافی لازم نمی آید. اگر بر یک مبنای غلطی هم ما بیاییم و بگوییم یک سری از وجوهات مال حاکم است، معنایش این نیست که مال حاکم است و مردم را مجبور کنیم که وجوهات را به یک حساب بریزند. فرض کنید بر مبنای غلط مال حاکم نه مال امام معصوم (س) ـ هر کسی می خواهد به هر حاکمی می تواند بدهد هم چون هرج و مرج و بی بندوباری لازم نمی آید. بنابر این همان حرفی که شما از امام نقل کردید بعید نیست که بخواهد این را بگوید که بله همه حاکمند، منتها مردم در مراجعه آزاد هستند و تا به کسی به مراجعه نکرده اند اعمال حاکمیتشان مشروع نیست، برای این که از استبداد سر در می آورد.

باید رضایت مردم جلب شود. اما اموری که طبق نظام دنیا و نظام های حکومتی و قدرت های مرکزی، باید یک جا متمرکز شوند و قانون اساسی همین کار را کرده است. قانون اساسی یک نفر را به عنوان ولی فقیه انتخاب کرده  که او در آن امور می تواند دخالت کند و بنده دیگر نمی توانم دخالت کنم. منتها قانون برای او هم ناظر قرار داده است.

در کتاب «اربعین» امام، قسمت تکبر آمده است: (کتاب اربعین امام را در کنگره مطرح کنید که بسیار کتاب خوبی است) یک قسم از تکبر این است که بگویم هیچ کس حق ندارد از من سئوال و جواب کند می فرمایند: این فقط از صفات ذات باری است. همین که الان می نویسند «یسأل عن ما یفعل و لا یسأل» می فرمایند این از صفات ذات باری است و این شرکت در کار خداست. آن جور نیست که ولی فقیه هر کاری بخواهد بکند، کسی حق ندارد از او بپرسد، ناظری نداشته باشد.

در مورد آیۀ «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی الله » من یک برداشتی دارم و آن این است که خطاب به پیغمیر می شود از همین هایی هم که ناراضی هستند، اما حالا پشیمان شده اند از آن ها هم مشورت نخواه یا قدر متقین آن ها هستند یا اعم از آن هاست. به هر حال ظهور در اعمّ دارد والا آدم هایی راضی که نمی آیند خلاف رأی مرا بگویند. آدم هایی که نانشان به من بستگی دارد، خلاف نظر من را نمی گویند. آدم هایی که این قدر به من عشق دارند که مرا از خدا بالاتر می دانند، آن ها که اشتباهات مرا به من تذکر نمی دهند. آیۀ شریفه را بخوانید:

«واستغفر لهم و اعف عنهم» این مال آن هایی بود که تخلف کرده و به جنگ و غزوه نرفته بودند. می فرمایند: برای این ها طلب مغفرت کن، رابطۀ خود و خدا را با آن ها درست کن. خودت هم آن ها را عفو کن و «شاورهم»؛ این یک نکته اساسی در اسلام است. آن طرفداری از مردمی که ما داریم، دنیا ندارد. می فرماید همین هایی که به جنگ نیامده و با تو مخالف بودند و رأی شان با رأی تو موافق نبود تو این ها را بعد از آن چه آدم های خوبی شدند ـ در اثر اشتباه از جنگ و واجب تخلف کرده و معصیت خدا نمودند در صحنۀ مشورت بیاور. این ها می توانند بزنند و همیشه بله قربان گو نباشند و نگویند بله حق همان است که حضرت عالی می فرمائید. این که مشورت نیست. من فکر نمی کنم شما آن طور مردم داری را که در اسلام هست در جایی داشته باشید. این راجع به اجرا، پس همه نصب هستند. مردم به شخص معینی مراجعه می کنند و در آن چه که به او مراجعه کردند تا مادامی که قبول دارند و راضی هستند و نظم دنیا اقتضا می کند باید عمل کنیم. دیگران هم هر کجا مردم به آن ها مراجعه کردند و یا فهیمدند مردم راضی اند، می توانند اعمال کنند. امام هم در موضوع «قانون کار» رضایت مردم را مد نظر قرار داد و می دانست که تودۀ مردم با قانون کار راضی هستند وای امام هیچ وقت چیزی که سر از استبداد در بیاورد انجام نمی داد. شما بر فرض اینکه هیچ دلیلی ندارید جز احتمال استبداد حکومت، کافی است، چون استبداد برای اسلام ضرر دارد و آبروی اسلام را می برد. احتمالش هم منجز است.

راجع به بحث دوم؛ یعنی نحوه تصمیم گیری های حکومتی هم، حکومت نمی تواند تصمیمی بگیرد. حکومت در قانون اساسی تصیمیم گیری ندارد، چون قوانین به مجلس ارائه شده و بعد از شور و مشورت تصویب می گردد. و فقهای شورای نگهبان که کار نظارت را به عهده داشته و موازین برایشان مطرح است و فرضاً اگر یک فقیه هم باشد کافی است.

«من لم یحکم بما انزل الله  فاولئک هم الکافرون» یک اشکالی که آقایان در شورای نگهبان داشتند این بود که می گفتند: حالا یک کسی این فتوا را قبول ندارد چطور قاضی فتوایی را که قبول ندارد فتوا بدهد؟ جواب این است نخیر، قاضی باید همان فتوایی را که قبول ندارد فتوا بدهد «حکم بما انزل الله »؛ یعنی با موازین الهی مطابقت کند نه با فتوای خودت یا فتوای مرجع تقلیدت. اگر فقیهی گفته است مهریه بنابراین تصمیم گیری که او فکر کند این تصمیم اجرای حکم الله  است، این تصمیم اجرای حکم الله  نیست، چنین نیست و تازه اگر او فکر می کند، ولی مردم فکر نمی کنند نمی توانند مردم را مجبور کنند. خدا به او گفته است لازم نیست تو این حکم را اجراکنی. هر اجرایی که سر از این در بیاورد که مردم احتمال بدهند حکومت ظلم می کند اجرای آن لازم نیست، خصوصاً در حقوق الله . باب حقوق الله  رفع ید و سهولت است.

 

منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی، ج 10، ص 19.

. انتهای پیام /*