حجة الاسلام والمسلمین دکتراحمد احمدی

 

* نظر حضرت عالی دربارۀ نسبت روحانیت و حکومت از دیدگاه حضرت امام(ره) چیست و برداشت ایشان از جایگاه روحانیت در حکومت اسلامی چه بوده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم؛ حکومت یک اصل و هدف است و امام ـ رضوان الله علیه ـ نظرش این بود که اسلام دارای حکومت، سیاست و کشورداری است. امیرمؤمنان(ع) حاکم بود، دیگر امامان(ع) هم اگر حکومت ظاهری نداشتند به دلیل این بود که موقعیت برایشان فراهم نبوده و گرنه آنان هم حاکم بودند.

اگر این نظریه را بپذیریم ـ که باید بپذیریم ـ تشکیل حکومت می شود هدف و وظیفه که همۀ مردم باید در هر زمانی کوشش کنند تا حکومت اسلامی برقرار شود و نه تنها احکام اسلام، بلکه اخلاقیات اسلام از جمله رابطۀ حاکم با مردم نظیر رابطه ای که پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) با مردم داشتند نیز تحقق پیدا کند.

از طرف دیگر، تحقق همه جانبۀ اسلام در زمینه های اخلاق، قضاوت، سیاست، معاشرت، بسط عدل و اجرای احکامی مانند نماز، روزه و حج نیازمند حاکم و سیاست است.

عده ای می پندارند می توان احکام قرآن را تفکیک کرد و گفت: نماز و روزه و احکام فردی را قبول داریم، امّا احکام اجتماعی و حکومتی را نمی پذیریم. این معنایش دست کاری قرآن است.

پس تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی وظیفه ای همگانی است و دلیلی نداریم بر این که تنها روحانیت، به عنوان یک صنف عهده دار این کار بشوند و هر کس در حد توانایی، تدبیر و آگاهی اش باید برای اقامۀ حکومت اسلامی تلاش کند، چنان که الآن که حکومت دست روحانیت است، دیگران هم در آن نقش دارند. البته مسئلۀ ولّی فقیه، موضوع دیگری است.

همه می دانند که این انقلاب را روحانیت با توجه به نفوذی که مردم در شهرها و روستاها داشت، به ثمر رساند. بی تردید بارِ جنگ نیز بر دوش روحانیت بود با وجود این، با پیروزی انقلاب امام آن را به دولت موقت سپرده و همه می دانیم که دولت موقت چه بلایی بر سر این انقلاب آورد. در آن زمان که مردم با آن شور و هیجان برای آبادانی کشور تلاش می کردند و حتی دختران دبیرستانی برای درو کردن و جمع آوری محصول به کمک کشاورزان می رفتند، دولت موقت در مدت چهارده ماه این انقلاب را ضایع کرد.

امام بعد از پیروزی انقلاب نظرش این بود ـ و ظاهراً اظهار هم کرد ـ که آقایان، بروند در حجره ها و مدارسشان و فکر درس و بحث دینی شان باشند. خوب بعد از آن هم گرفتار آن رئیس جمهور کذایی شدیم و دیدیم که چه بر سر ما آورد. بنده همان وقت می گفتم: ای کاش امام یکی از این روحانیان را که مورد اعتماد هستند، مثل مرحوم دکتر بهشتی و آیة الله مطهری را عهده دار این کار کند! چون ما نمی دانستیم بقیه چه چیزی از آب در می آیند و دیدیم که چه از آب درآمدند. لذا پرداختن روحانیون به کار حکومتی واقعاً از سر اضطرار و از سر درد است؛ از آن جهت است که دیگران ـ حداقل تا حالا ـ عملکرد خوبی از خود نشان نداده اند.

بنابراین، مسئلۀ دولت موقت و بعد از آن، موضوع ریاست جمهوری سبب شد که امام بعدها، به حکم ضرورت روحانیون را در امر حکومت بیش تر مداخله دهد، چون دین باید نگه داری شود و روحانیت هم مثل اصناف دیگر باید به کار خودش بپردازد. حالا کسی مثل بنده در دانشگاه فلسفۀ غرب، ادبیات و مانند این ها را تدریس می کند، دیگری مدیریت بلد است و بالاخره همه برای حفظ حکومت تلاش می کنند.

اصل اسلام به عنوان یک نظام باید برقرار بماند و روحانی و غیر روحانی در آن فرقی ندارند، جز این که هر کس توانایی اش بیش تر باشد وظیفه اش بیش تر خواهد بود. روحانی هم اگر قوی بود طبیعی است که وظیفۀ سنگین تری داشته باشد. اگر کسی مهندس خوبی بود وظیفه اش به همان اندازه است. اگر کسی پزشک، سیاستمدار و یا مدیر خوبی بود طبیعی است که بر روحانیِ غیر متخصص مقدم باشد.

پس اصلِ اسلام باید حفظ شود و روحانیت به عنوان یک صنف در امر حکومت بر دیگران اولویت ندارد، بلکه به حکم ضرورتی است که احساس می شود ؛ به عبارت دیگر اولویت روحانیت بر حسب مسائل تخصصی و رسالت هدایتیِ او است.

* به نظر حضرت عالی آیا در اندیشۀ حضرت امام دربارۀ حضور روحانیان در حکومت تحولی صورت گرفت یا این موضوع بر حسب ضرورت بود و اگر چنین است این ضرورت تا چه هنگامی باید ادامه یابد و مرجع تشخیص آن کیست؟

 عرض کردم که امام نظرش این بود که روحانیون به کار علمی بپردازند. من از مرحوم آقای مطهری در سال ـ 1357، در همان زمانی که مرحوم امام در مدرسۀ علوی بود ـ شنیدم که فرمود: می خواهم بروم به کارهای تحقیقی بپردازم، این نظام در آینده به مسائل فکری نیاز دارد. من گفتم: حاج آقا، در این موقعیت که کشور آشفته است و نیاز به هدایت و مدیریت دارد؟! ایشان عضو شورای انقلاب بود، با این حال تصمیم گرفته بود که به کارهای فکری بپردازد.

هر کدام از ما، حالا هر کس در حدّ خودش، اگر فقط به مسائل تحقیقی، اجتهادی، علمی، فلسفی و کلامی می پرداخت الآن دانشگاه هایمان سرشار از افکار عمیق بود، ولی آمدیم و گرفتار شدیم و مسبّب این کار کسانی بودند که با نااهلی و بی تدبیری مسئولیت به عهده گرفتند.

پس نظر امام این نبود که اختصاصاً روحانیون به این بپردازند، بلکه به حکم «ضرورت» این کار پیش آمد و ای کاش روحانیت می توانست در همان زمینۀ اشرافِ علمی، هدایت، پژوهش و تحقیق فعالیت می کرد و حاصل اش را به جامعه می داد، چون صدها مسئله در زمینه های مختلف به اجتهاد نیاز دارند.

از سوی دیگر، در این مدت چندین هزار روحانی شهید شده اند که در مقایسه با دیگر قشرها تعداد شهدای روحانیت بیش تر است. این همه شهید شدند در نتیجه، کار دیگران به گردن روحانیت افتاد. اگر روزی واقعاً افراد صالحی یافت شوند و آدم دست و پایش نلرزد و بیم انحراف در انقلاب و تفکر دینی نباشد به دنبال کارهای علمی می رود، بنده همین الآن هر مسئولیتی را که داشته باشم رها می کنم و به کار تدریس و تحقیق و این گونه مسائل می پردازم. پس در حقیقت یک ضرورت بود «والضرورة تقدّر بقدرها».

* نظر و سیرۀ حضرت امام در قبال اختلاف نظرهای درونِ جناح های روحانی چه بوده و چگونه با آن برخورد می کردند؟

 در هر نظامی از ژاپن گرفته تا هند و آمریکا و کشورهای دیگر، اختلاف وجود دارد. گاهی به خاطر یک رأی کابینه ای سقوط می کند؛ برای مثال در ترکیه بر سر حکومت و احزاب به قدری مشکل دارند که هر از چند گاه دولتی می آید و دولتی می رود و واقعاً کشور را بی ثبات می کند.

پس اختلاف هست، منتها بنده این اختلاف ها را قابل رفع می دانم. در رساله های عملیّه در مورد «لقطه» شاید هشت ـ نه نظر وجود دارد، همه هم درست می گویند، پشت سر یک دیگر هم نماز می خوانند و با هم کار می کنند. اختلاف نظر قابل رفع است، چون اختلاف کفر و ایمان نیست که با هم ناسازگار باشند.

این دوگانگی و چپ (Leftist) و راست (Rigtist) که امروز در روحانیت پدید آمده، بسیار دل آزار و ناهنجار است. آیا این موضوع واقعاً قابل رفع نیست؟ نه آن ها کمونیست هستند و نه این ها.

بحث سر این است که کار کارشناسی بکنیم ببینیم مثلاً قانون مالیات را چگونه وضع کنیم. روحانیون به اصطلاح امروز «چپ»، از آن هایی نیستند که بگویند بیایید در بازار را ببندیم و سرمایه داری را از بین ببریم، حرف سر این است که در عمل ما چگونه کنار هم بنیشینیم و با هم دیگر مشکل را حل کنیم. این تفاوت، تفاوت بنیانی و اساسی نیست.

البته همین که میان دو نفر دوگانگی پدید آمد، دعوا شروع خواهد شد؛ برای مثال اگر این عینک را بنده بدهم خدمت شما و بگویم این دست شما باشد، شما مسئولیتی بر آن پیدا می کنید که اگر دیگری بخواهد آن را جابجا کند، می گویید آقا! حواست باشد، مسئولیت این در حوزۀ تصرف من است. اگر او بخواهد عینک را به صورت خود بزند و یا همراهش ببرد، هر چند اطمینان هم داشته باشید که او نمی خواهد عینک را تصاحب کند، امّا خواهید گفت که آقا!من مسئول ام.

بنابراین، نباید اصلاً این زمینه ها پدید بیاید، در هر جا هم که پدید آمد آن را برطرف کنیم.

اگر بگویید در مسائل اساسی و بنیادی روحانیت با یک دیگر اختلاف دارند، بنده فکر نمی کنم این گونه باشد، حداقل زمان حضرت امام(ره)، اصلاً این طوری نبوده. دسته ای نظرشان این بود که اقتصاد مقداری پویاتر باشد؛ یعنی به نفع محرومین باشد و دسته مقابل طور دیگری تصور می کردند. این بحث از زمان امام آغاز شد و تا الآن ادامه پیدا کرده است و اختلاف نظر آن چنان نیست که بخواهد در عمل این را به این طرف بکشاند و آن را به آن طرف به گونه ای که نتوانند با یک دیگر کنار بیایند. اصل مسئله این است و فقط احتیاج به مقداری کارِ کارشناسی و تدبیر دارد اما این ها متأسفانه کنار هم ننشستند و این مسائل را حل نکردند.

آدمی هم ـ هر که می خواهد باشد، جز اولیاء الله و معصومین ـ همین که قدری آب گل آلود شد، دیگر دشوار می توانند کنار بیایند، گذشت بکنند سراغ هم بروند، بگویند: بیایید ببینیم آخر مسئله چیست. کنار هم که می نشینند گله گزاری ها شروع می شود و به جایی نمی رسند.

بنابراین، این اختلاف نظر واقعاً آن چنان مبنایی نیست که بخواهد کشور را در عمل دچار مشکل کند اگر این ها بر اصول اساسی کشورداری در عمل توافق بکنند کار آسان می شود ولی هم چنان که عرض کردم وقتی مشکل از جایی شروع شد التیامش کار دشواری خواهد بود.

* سیرۀ حضرت امام دربارۀ این اختلاف نظرها چه بود؟

 امام(ره) گاهی به این تشر می زد و گاهی به آن و می فرمود: شما باشید، آن ها هم باشند و این موضوع در زمان امام هیچ ضرری نمی زد، زیرا ایشان بر هر دو سیطره داشتند و متقابلاً آن ها نیز از امام حرف شنوی می کردند. امّا ای کاش این دوگانگی پدید نمی آمد، زیرا بعد از ایشان هر کدام از این ها خودشان کوس یک نوع استقلال زدند و در نتیجه این وضع رقّت بار و دل آزار را به وجود آوردند.

توجه دارید که دشمن چه قدر از این موضوع سوء استفاده می کند. همین اندازه که یک امام جماعت، مخالف امام جماعت دیگر شد، در این بین حتی دین داران نیز سوء استفاده می کنند، زیرا این یکی می خواهد از شما یک بهره ببرد و آن یکی بهره ای دیگر و عموم مردم هم به قدری گوناگون و پراکنده اند که وقتی کسی می آید خالصانه پشت سر شما نماز می خواند، انتظار دارد مشکلِ مثلاً دانشگاهی یا کاریِ فرزندش یا خواهرزاده اش را درست کنید، اگر نکردید می روند آن طرف را می گیرند و مدام گرفتاری پیش می آید.

* گویا حضرت امام احساس می کردند اگر این اختلاف ها قالب حزبی پیدا کنند، شدت بیش تری می یابند و با تشکیل «حزب جمهوری اسلامی» هم چندان موافق نبودند. نظر شما در این زمینه چیست؟

 از لحاظ ساختار اجتماعی و روان شناسیِ دینی یا جامعه شناسی دینی باید دید اصولاً حزب چه جایگاهی دارد؟ احزاب معمولاً در کشورهای لیبرال و سکولار پدید می آیند. هر کس مرامنامه خاصی دارد؛ آن یکی چپ است، بی اعتقاد و ماتریالیست است، در مقابل آن یکی دیندار است. در ترکیه نه حزب وجود دارد. برخی از آن ها مرامنامه اقتصادی دارند، بعضی مرامنامه سیاسی و همین طور مسائل مختلف دیگر. ولی در ایران، در واقع دین است که این چنین همۀ مردم را در جنگ، انقلاب و زمینه های دیگر یک پارچه کرده است.

اگر واقعاً روحانیت یک شهر کنار هم بنشینند و برای حل مشکلات شهر، منطقه و ناحیه با هم گفت وگو کنند، آیا اصلاً به حزب احتیاج پیدا می کنند؟

از قرآن و سنت و مبانی، راه به دست می آید. در عمل فقط می ماند این که ما چگونه مثلاً برنامه ریزی کنیم که شهرمان آباد شود، اقتصادمان رونق بیابد، بی کاریمان برطرف شود و جلوی اعتیاد، فساد، هرزگی و نظیر این ها گرفته شود. مگر این ها چقدر به حزب احتیاج دارند؟ الآن یک روزنامه دست یک روحانی و کاملاً معارض با روزنامۀ دیگری است که دست روحانی دیگر است. وقتی موضوع در این قالب قرار بگیرد، به خصوص اگر تقوا هم ضعیف باشد، جمعی این طرف هستند و گروهی آن طرف، لذا اختلاف ها شدت پیدا می کند. آن وقت کسی که از دور نگاه می کند و می بیند این ها این طور با هم در افتاده اند تردید می کند و اصلاً دینداری مردم دچار خدشه می شود.

مگر خدا و پیغمبر یکی نیست؟ مگر اسلام یک دستور بیش تر دارد؟ مبانی که یکی است، در عمل هم بنشینند با هم توافق بکنند. من نمی دانم حزبی که مثلاً در سرخس تشکیل می شود با حزبی که در بندرعباس یا ماکو تشکیل می شود، این ها از نظر مبنا چه تفاوتی خواهند داشت؟ من بین روحانی ای که آن جا است و روحانی ای که این جا است و روحانی ای که در قم است تفاوت بارزی نمی بینم.

امام بارها می فرمود که پیغمبران با هم اختلاف نداشتند، لذا روحانیت هم نباید با هم اختلاف داشته باشند. در این صورت، احزاب در یک چنین تشکیلاتی چه نقشی خواهد داشت و چگونه عمل خواهد کرد که به اصل کیان دین و روحانیت صدمه نزند.

چند روز پیش سوار آژانسی شده بودم، راننده گفت: «آقا! این ها این کشور را کجا می خواهند ببرند؟»

اگر احزاب به معنای غربی اش تشکیل شود، فکر می کنید چه خواهد شد و اصلاً فلسفۀ وجودی احزاب چه خواهد بود؟ مگر امام جمعۀ زاهدان با امام جمعۀ اهواز، و امام جمعۀ ارومیه یک هدف ندارند؟

بنده، حداقل در حدّ معلومات ناقص خودم، خیلی آیندۀ روشنی برای این اختلافات نمی بینم، گرچه عدّه ای مدام می گویند: کشور باید احزاب داشته باشد.

* همان طور که فرمودید حضرت امام(ره) به خاطر اختلافاتی که روحانیان با هم پیدا کردند از ادامۀ حزب جمهوری ممانعت کرد، ولی هم ایشان در فصل هفتم قانون اساسی بحث احزاب را گنجانید؛ یعنی با اصرار ایشان بود که در اصل هفتم قانون اساسی بحث احزاب آمد. حال آیا منظور شما این است که امام حزب را مختص به غیر روحانیون می دانستند یا این که مسئله ضرورت مطرح بود؟

 ممکن است کسی بگوید: «شاید افرادی باشند که خارج از حیطۀ روحانیت باشند و بخواهند کار حزبی بکنند.» خوب مشکلی نیست. قانون اساسی هم در موقعیت خاصی تصویب شد، ولی اگر الآن هم وضع می شد احتمالاً بحث احزاب، در آن می آمد. امّا این که قانونی داشته باشیم و بخواهیم آن را در عمل به عنوان یک ضرورت پیاده کنیم، حداقل باید تجربه داشته باشیم. به گزاف به وجود احزاب اصرار نورزیم که در نتیجه مشکلاتی پدید بیاید.

بی تردید ما معتقدیم که سیاست جزء دیانت ماست و اساساً حکومت داری و کشور داری جزء ذات اسلام است، اما دامنۀ وسیعی دارد و مانند ریاضی، منطق و عبادت نیست که حد و مرزش محدود باشد.

شما سخنرانی یک رئیس جمهور یا یک رهبر را در نظر بگیرید، هر روزنامه یک قسمت از آن را درج می کند، یعنی آن بخشی را که به درد خودش می خورد، در حالی که آن سخنان، یک مجموعه و همه اش یک پارچه است و برای مثال موضوعاتِ آزادی، پای بندی به قانون و اسلام، تشنّج نیافریدن، همۀ این ها راسخنران گفته اما کسی که می خواهد آزادی بی حساب و کتاب باشد بخش مورد نظر خودش را برمی گیرد.

یکی از این روزنامه های فاسد و مفسد، زمانی می گفت: ما خودمان می دانیم با توسل به فنّ روزنامه نگاری چه بکنیم و چه طور مطالب را آرایش بدهیم. بنابراین، دسته ای بخشی از یک سخن را نقل می کنند و گروهی بخش دیگرش را، آن وقت می بینید هر کس آن را می خواند، می گوید: من که این سخنان را از تلویزیون  شنیدم، یک مجموعه بود، چرا چنین شده است؟!

متأسفانه کار سیاسی چند پهلو است و در این میان، برنده کسی است که سیاسی باشد و بسیاری از روحانیون در این گیر و دارها متأسفانه یک دفعه با خبر می شوند می بینند بردند.

چنین کسی باید نماز شبش را بخواند، درسش را بدهد، به کارهای دینی اش برسد، تحقیق بکند و کارهای دیگر، لذا فرصت کافی ندارد و اصلاً در خیلی از موارد هم اصلاً ذهنش حاضر نیست وارد شود. امّا آن ها نه ؛ آن نا اهلانی که هزار نوع فنّ و کلک بلد هستند، همان طور که یک سخنرانی را به این صورت در می آورند، در مسائل احزاب و استفاده های سیاسی از آن نیز وارد می شوند و مشکل پدید می آورند.

* به آسیب شناسی وضعیت موجودِ روحانیت اشاره فرمودید، بر این موضوع حضرت امام هم تأکید داشتند و به رغم آن همه تجلیل از روحانیت، می فرمود: برخی از صفات موجود در روحانیت، مطلوب و آرمانی نیست. حکیم شهید مرحوم مطهری نیز در یکی از عبارت هایشان می فرمایند: وضعیت موجودِ روحانیت، مثل وضعیت یک درخت آفت زده است که اگر به این آفات رسیدگی نشود، دیر یا زود آن درخت از بیخ و بن نابود خواهد شد. حضرت عالی دربارۀ انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب و آرمانی، با توجه به مبانی و دیدگاه های حضرت امام چه رهنمودی دارید؟

 امام(ره) روحانیت را سخت دوست داشتند و شیفتۀ آن بودند، و نمونه اش هم جمله ای است که می فرماید: «اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است.» و با روحانیت کار هم کرد در مقابل، همه آن ها هم ایشان را دوست داشتند، بلکه شیفته و عاشق اش بودند. امّا در عین حال،ایشان رنج هم می برد، چه قبل از انقلاب به خاطر تدریس فلسفه و چه بعد از انقلاب، منتها خیلی چیزها گفتنی نبود.

روحانیت واقعاً باید تحت نظم دربیاید. البته بعضی ها اصلاً با این مخالف اند و این هم یک نظر است، منتها الآن بحث حکومت مطرح است. اگر حکومت نبود می گفتیم پنجاه روحانی خوب وجود دارد حالا اگر یک آدم بد هم در این میان پیدا شد، خود مردم طردش می کنند، در صورتی که آن هم ضرر خودش را می زد. امّا الآن که حکومت هست و امکان استفاده از مزایایِ حکومتی وجود دارد، واقعاً باید فکری کرد و نظمی ایجاد نمود، رشته هایی پدید آورد، تقسیم کار کرد، ورودی های جدید را هم باید گزینش کرد و با تبلیغ صحیح آیندۀ روشنی فراروی جوان ها گذاشت.

بعد از انقلاب خیلی از افراد وارد حوزه شدند و ماندند و الآن هم از فضلا هستند و برخی ها که تصمیم داشتند، بعد از مدتی نیامدند. یکی از پسران من مشتاق بود که به حوزه بیاید امّا چند تا از دوستانش گفتند: آقا! خیلی آینده اش روشن نیست، آدم نمی داند چه می کند، سال ها باید فقه و اصول بخواند بعد هم معلوم نیست مجتهد بشود، یا نه.

اگر آیندۀ روشنی فراروی یک جوان بگذارید و از بهترین ها انتخاب کنید و کنترل شده تدریس بکنید و طلبه بعد از حدود ده سال بداند باید کجا برود و چه بکند و چه نکند، در آن صورت حداقل از این وضع موجود بیرون می آییم.

اصلاً ملبس شدن به لباس روحانیت باید حساب شده باشد، چون لباسِ ممتازی است و خصوصیاتی دارد. این موضوع را واقعاً باید تحت حساب و کتاب و کنترل، تربیت خاص، تقسیم کار و برنامه ریزی دقیق قرار داد تا در آینده نزدیک شاهد متخصصانی در زمینه های مختلف باشیم؛ یعنی عالم سیاست، عالم فلسفه، کلام، زبان، ترجمه، تاریخ، آگاه به مسائل جغرافیایی جهان، جمعیت، مدیریت و مسائل دیگر.

این ها، نیازهای این دوره است و ما اگر در گذشته در مقایسه با دنیا موفق نبودیم، به خاطر همین بود. حوزه های ما در صد سال، دویست سال پیش تعدادشان کم بود و مردم به کارهای معیّنی مشغول شدند و تمدن غرب هم چنان پیشرفت کرد و ما نتوانستیم در اکثر زمینه ها همگام با آنان پیش برویم.

صنعت چاپ از سال 1600 میلادی شروع شد و در طول این چهارصد سال بسیار رشد کرد. همان وقت ـ در زمان مرحوم مجلسی ظاهراً و شاید قبل از آن و در زمان شاه عباس ـ صنعت چاپ را به ایران آوردند، منتها هیچ رشدی نکرد و دوباره رفتند سراغ نوشتن، ولی آن جا هم چنان رشد کرد.

این ها چیزهایی نیستند که آسان بتوان از آن گذشت. باید تا حادثه ای اتفاق می افتد، روحانیت کاملاً آگاه باشد و بگوید تبعاتش چیست؛ برای مثال الآن دربارۀ اینترنت (Internet) واقعاً باید جمعی مدت ها کار کارشناسی انجام بدهند و مشخص کنند که چگونه باید با آن مواجهه شد، آیا می شود تحریمش کرد یا نه، و به چه صورتی آن را می توان پذیرفت؟

روحانیت واقعاً وظیفه دارد. اگر نمی خواهد مثل راهب بودایی برود در زیرزمین ها کار بکند و اگر اسلام حکومت دارد، روحانی اش هم باید برنامه ریز و عارف به زمان باشد. عارف به زمان بودن خیلی چیزها لازم دارد. مرحلۀ اول همین است که خودش یک نظم و سامانی پیدا بکند. این وضع واقعاً وضع نادر پسندی است.

بنده پنج ـ شش سال پیش به نورآباد لرستان رفتم، کسی می گفت: ما 451 روستا داریم و این تعداد روستا تنها یک روحانی دارد، از طرفی کسی در این حوزه یک عمر می ماند و حداکثر نماز جماعتی هم می خواند.

اگر نظم حاکم باشد، وضع نباید این گونه باشد، به خصوص در این حکومت اسلامی. الآن واقعاً این پذیرفته نیست که از یک طرف چهار صد و پنجاه روستا بدون روحانی باشند، از طرف دیگر عده ای از انجام وظیفه غافل شوند. اصلاً خود آقایان را هم باید توجیه کرد برنامه ریزی نمود و از آغاز هدایت کرد. من معتقدم طلبه به لحاظ اعتقادی که دارد اگر درست توجیه بشود و خیلی خوب کار می کند، همان طور که در جنگ آن همه شهید دادند و به این انقلاب خدمت کردند. الآن هم اگر درست هدایت شوند به سرعت این موضوع را می پذیرند.

* بعد از دخالت مستقیم روحانیت در مسائلِ حکومتی دربارۀ کارنامه روحانیت در این چند سال تحلیل ها مختلف است، عده ای معتقدند: عشق و علاقه مردم به روحانیت ضعیف شده، قبلاً مردم پای فتوای مرجع تقلید خون و جان می دادند اما الآن سوء مدیریت ها و کاستی هایی در جامعه به وجود آمده است که منشأ آن روحانیت است و یا روحانیان به دلیل این که مدیران جامعه اند، بدان متهم اند. نظر حضرت عالی دربارۀ عملکرد روحانیت در این بیست سال چیست و در نهایت برای جبران کاستی ها با توجه به مبانی حضرت امام چه باید کرد؟

 ارزیابی کار دشواری است و همیشه باید در آن ابزار کار دست انسان باشد؛ برای مثال در این مورد، باید قبل و بعد از انقلاب از مردم نظرسنجی دقیق علمی بکنند ببینند چه مقدارش دست روحانیت بوده، چه مقدارش نبوده، اصلاً توقعات مردم چیست و آیا توقعات، به حق است یا نابه جا؟

خیلی وقت ها واقعاً توقعات نابه جا است آیا سازندگی های بعد از انقلاب، مانند تدارک آب آشامیدنی سالم و برق و چیزهای دیگر خدمت به حساب نمی آید؟ البته در عین حال خطاها و کوتاهی هایی وجود داشته است. طبیعی است کسی که در حجره دارد زندگی می کند و کارش کار علمی است وقتی بخواهد وارد کار اجرائی شود واقعاً با کار دشواری مواجه است.

ژاپنی ها که با مدیریت و ساخته هایشان دنیا را گرفته اند وقتی جلسه ای تشکیل می دهند مثلاً شرکتی مثل مزدا وقتی هیئتی برای خرید یا فروش کالا به آن جا می رود، افراد را می آورند همان طور می نشانند که گوش بدهند و بدانند؛ یعنی قدم به قدم طرف را می آورند بالا تا نگاه بکند و راه بیفتد.

حالا بنده یک دفعه کار علمی ام را می خواهم رها کنم و بروم جایی را اداره کنم؛ معلوم است که کار سختی است و هر قدر هم آدم خوبی باشم، با خطا و اشتباه روبه رو می شوم. مثل طلبه ای که می رود قاضی می شود که با مراحل آیین دادرسی و شیوۀ کار به تدریج آشنا می شود.

بنابراین، ارزش یابی کار دشواری است و کاش یک گروه ارزیاب این کار را خیلی دقیق و حساب شده بررسی بکنند. استقلال، سرفرازی و دیگر امتیازات انقلاب را در طرفی بگذارند و با قبل از انقلاب و کشورهای دیگر بسنجند و نارسایی ها را بیابند؛ نارسایی هایی که یک عامل اش مدیریت است و عوامل دیگری نیز دارد. اصلاً روحانی وقتی مدیر می شود خیلی مشکل پیدا می کند. بنده در محل کارم در سازمان ثبت اگر میانگین بگیرم، هر روز یک ساعت تا یک ساعت و نیم از چهار ساعتی که در آن جا هستم، مخصوص مراجعات مردم است، که هر کدام مشکل و توقع خاصی دارند و به دید خاصی به منِ روحانی نگاه می کنند، در حالی که اگر کار دست دیگری بود از او هیچ انتظاری نداشتند. می گوید: این آقا است و این ها همیشه سفارش می کنند و می گویند از کارِ مردم مشکل گشایی کنید.

بنابراین، توقعات زیاد است. گاهی یک نفر را به خاطر جرمی تنبیه و مجازات می کنند، می گوید: پس رأفت اسلامی چه شد؟ و نتیجه اش این می شود که اعتیاد، رشوه خواری، بیکاری، مالیات ندادن و هزار عیب دیگر در جامعه رایج می شود، البته نمی خواهم بگویم این کار خوب است. باید قاطع بود و با قدرت تمام با متخلفان برخورد کرد و مالیات را با قدرت باید از مردم گرفت، حکومت بالاخره مشکلات دارد و با روحانیتِ مسیحی و بودایی سازگار نیست. علی بن ابی طالب(ع) در عین حال که آن عبادت و زهد را داشت، شمشیرش را هم می کشید و برای مثال در «لیلة الحریر» دو روز و یک شب می جنگید.

حکومت مسامحه کاری نمی شناسد. با ایشان هم در می افتادند و می رفتند شام پیش معاویه ولی امام می فرمود: حق را باید اجرا کنید.

لذا به عقیدۀ بنده روحانیت اگر کاری را می پذیرد باید در حد توانش بپذیرد و وقت بگذارد و قاطع عمل کند، هر چیزی را هم که توانش را ندارند از همان اوّل بگوید نمی توانم. بسیاری از نارسایی ها مولود کندکاری هایی است که خیلی از آن ها قصور است نه تقصیر. بنابراین، ارزش یابی کار دشواری است، و در آن باید ببینیم چه چیز را با چه چیز مقایسه می کنیم، قبل از انقلاب، بعد از انقلاب؛ روحانی، غیر روحانی؛ آیا همه خطاها را به مسئولان ردۀ اول اجرایی و قضایی و قانونگذار نسبت بدهیم یا به زیردستان و مجموعه های دیگر؟

در مجموع بنده عرض می کنم: امتیازات خیلی فراوان بوده، خطاها هم فراوان بوده و هم اکنون هم وجود دارد که آقایان باید به آن برسند.

 

منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی، ج 10، ص 65.

. انتهای پیام /*