تجلی عملی ولایت فقیه، در ادوار پیشین

سید محمد شفیعی

پیش از پرداختن به اصل بحث، نکاتی در ذیل چند اشاره، از نظر خوانندگان می گذرد:

 اشاره اول

ولایت فقیه یا حاکمیت تخصص و تعهد پس از دوران غیبت صغرایِ امام زمان (عج) همواره، در جوامع اسلامی ـ بویژه در میان شیعیان ـ جلوه های مختلفی داشته است، گرچه عنوان «ولایت فقیه»، در افواه مردم آن روز اشتهار چندانی نداشته است.

 اشاره دوم

بی تردید اندیشۀ جدایی دین از سیاست از بیگانگان نشئت گرفته است و چند گروه بدان دامن می زنند، از جمله:

1) سرخوردگان از کلیسا و ناآشنایان با مکتب حیات بخش اسلام؛

2) خود باختگان در مقابل پیشرفت های علم و صنعت؛

3) شیفتگان مکاتب مادی؛

4) دانشمندان بی اطلاع یا کم اطلاع از عمق منطقِ دین وحقایق آسمانی؛

5) عافیت طلبان؛

6) استعمارگران و اذناب آنان.

 اشاره سوم

پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله در زندگیِ خود، دو نوع عمل و سیره داشتند که عبارت اند از:

1) عمل و سیره مربوط به زندگی شخصی، به عنوان یک انسان چه در مسائل فردی و چه اجتماعی؛ برای مثال ایشان همانند دیگران غذا می خورد، می خوابد، عبادت می کند، به زن و فرزند خود رسیدگی می کند و در رفع احتیاجات آنان می کوشد و ...

 2) عمل و سیره مربوط به زعامت و پیشوایی جامعه، بدین معنا که چون آن حضرت سمت نبوت و رهبری امت را دارد، همگان باید طبق رهنمودِ آسمانی: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»[1]، باید از او پیروی کنند.

بی شک نیابت امام  علیه السلام از پیامبر  صلی الله علیه و آله در همه شئون مربوط به زعامت و پیشوایی، یعنی نوع دوم از عمل و سیره پیامبر  صلی الله علیه و آلهمی باشد. این نیابت بدون استثنا و به طور مطلق است (ولایت مطلقه امام  علیه السلام).

 اشاره چهارم

در زمان غیبت امام معصوم، فقیه جامع الشرایط همۀ وظایف و اختیارات او را به نیابت از او بر عهده دارد (ولایت مطلقه فقیه). لذا صاحب جواهر، فقیه بزرگ، می گوید: «منصب ولی فقیه همان منصب امام و دست او دستِ امام است؛ منصبه منصب الامام[2] ـ یده کَیَد الامام.»[3]

«... یصیّره من اولی الامر الذین اوجب الله  علینا طاعتهم.»[4]

امام راحل (س) خاطر نشان می کند: «فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الائمه ممایرجع الی الحکومة و السیاسة و لا یعقل الفرق.»[5]

آنچه فقیه جامع الشرایط باید بدان ها بپردازد همان هایی هستند که برای رسول و امامان مقرر بوده است (ولایت مطلقه فقیه) و نمی توان پذیرفت که فقیه، در برخی از مسائل اساسی مورد نیاز جامعه مسئولیتی ندارد. فقیه نامدار، محقق کرکی، یکی از صاحب نظران و از فقهای نامدار ما در کتاب معروف «جامع المقاصد» یادآور می شود:

«اتفق اصحابنا رضوان الله  تعالی علیهم علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع الشرائط الفتوی المعبر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نائب من قبل الائمة صلوات الله  و سلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل؛ همه فقهایِ شیعه، بر این عقیده اند که فقیه جامع الشرایط در دوران غیبت امام معصوم  علیه السلام عنوان نیابت از امام را، در همۀ اموری که نیابت بدان صحیح است، دارد.»

وی هم چنین یادآور می شود:

«من تأمل فی کثیر من احوال کبراء علمائنا السالفین... نظر متأمل، منصف لم یعترضه الشک فی انهم کانوا یسلکون هذا المنهج؛[6] کسی که به دیدگاه بسیاری از بزرگان دین ما بیندیشد در می یابد که آنان دارای همین نگرش بوده اند.»

وی هم چنین می نویسد:

«ان الفقیه، الموصوف بالاوصاف المعینة، منصوب من قبل ائمتنا علیهم السلام نائب عنهم فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل؛[7] فقیه که دارای صفات ویژه ای در این رابطه است، از سوی امامان معصوم، بدین سمت منصوب است».

هم چنین نویسنده منحصر به فرد کتاب گران سنگ «مفتاح الکرامه» با توجه به آگاهی از دیدگاه های فقهایِ شیعه، می نویسد: «فقیهان شیعه درمسائل ولایت فقیه اتفاق نظر دارند و احتمال دارد که این اتفاقِ نظر پس از استقرار دلیل عقلی بر لزوم و ضرورت حضور آن در جامعه آن باشد.»

وی تصریح می کند که «فقیه، نایب امام زمان  علیه السلام و منصوب از او است.»[8]

در این رابطه شیخ محمد حسن نجفی، قهرمانِ میدان فقاهت در کتاب «جواهر الکلام» می نویسد:

ولایت فقیه از امور مسلّم، قطعی[9] ضروری[10]، و روشنی است که نیاز به دلیل ندارد.[11] استوانه های مذهب به ولایت فقیه حکم کرده اند[12] و فقیهان در موارد متعددی آن را ذکر کرده اند.[13]

وی هم چنین می نویسد: منکر ولایت فقیه، طعم شیرین فقه را نچشیده و رمز سخنان امامان معصوم را نفهمیده است.[14] و ادامه می دهد: منصب فقیه، منصب امام (ع) است.[15] فقیه، مصداق «اولی الامر» است و اطاعت از وی واجب می باشد.[16]

محقق نراقی،[17] حاج آقا رضا همدانی[18] و آیة الله  بروجردی[19] نیز ولایت فقیه را از امور بدیهی و مسلّم می دانسته و هرگز به تجزّی آن نظر نداده اند، بلکه آن را به گونه ای مطلق می شمردند.

آیة الله  العظمی بروجردی ـ رضوان الله  تعالی علیه ـ درباره مسئلۀ ولایت فقیه نظریۀ وسیع داشت. ایشان وقتی که تصمیم گرفت در کنار مرقد شریف حضرت معصومه (ع) مسجد اعظم را بنا کند، به مقبره هایی برخورد می شد که می بایست خراب شده تا ضمیمۀ مسجد شوند، این مقبره ها خریدنی نبود و یا ورثه بعضی از مقبره ها مشخص نبود، اما آقای بروجردی دستور دادند که همه را خراب کنند.

مرحوم آیة الله  شیخ مرتضی حائری به خدمت آقای بروجردی رسید، و در این رابطه از ایشان پرسید: «شمابرای فقیه، چه سمتی قایل هستید که دستور به هم زدن ساختمان های قبور را می دهید؟»

آقای بروجردی در پاسخ فرمودند: «ما فقیه را در قدرت و اختیار، تالی تِلْو (جانشین بسیار نزدیک) امام معصوم  علیه السلاممی دانیم»[20]

 ارکان ولایت فقیه

بی تردید ولایت فقیه، اصل مورد توجه میان صاحب نظرانِ طراز اول مسایل اسلامی است و هم چنین بدیهی است که طرح چنین مباحثی، گویای آرزوی صاحب نظران در عملی ساختن آن ها است و در صورت مهیا نبودن زمینۀ عملی مطلق و کامل این اصل، به تجلی عملی ناقص آن نیز بسنده می کردند.

ولایت فقیه چند اصل را به عنوان ارکان خود به همراه دارد که امام راحل (س) بر آن ها تأکید داشت، آن اصول عبارتند از:

1) اعتقاد به مسئله غیبت و نیابت:

انتظار ظهور امام غایب، از اصول اساسی ولایت فقیه است، زیرا تصدی امور جامعه و اجرای دستورهای الهی پس از شهادت امام یازدهم  علیه السلام بر عهدۀ او است.[21] او بنا به مصالحِ الهی، در پرده غیبت، به سر می برد. وی ذخیرۀ خدا برای هدایتِ بشر است و روزی ظهور خواهند کرد.[22] و چون غایب هستند، سیاست گذاری جامعه در دوران غیبت کبری با ولایت فقیه است.[23] زیرا ولایتی که رسول الله   صلی الله علیه و آله در ادارۀ جامعه داشت، پس از او به عهدۀ امام معصوم می باشد و در غیبت امام معصوم  علیه السلامبی تردید برای ولیّ فقیه نیز در دوران غیبت ثابت است،[24] تا این که او ظهور کند.[25]

 2 ـ اجرای قوانین الهی و تعالیم اسلامی

دومین رکن ولایت فقیه اجرای دستورهای خدا و اسلام است. امام (ره) با تأکید می فرمود: انقلاب ما متکی به خدا و معنویات است.[26] و شما از قوانین مخالف با شرع مطهّر بدون هیچ ملاحظه ای جلوگیری نمایید،[27] زیرا هیچ رژیمی هم چون جمهوری اسلامی پای بند به اسلام، اخلاق و ارزش های انسانی نیست.[28] و البته اتکال و تکیه کردن به خدا منشأ همه گونه خیرات و موفقیت ها است[29] و سرمشق ما، در همۀ حرکات و سکنات، بزرگ مرد جهان بشریت، حضرت امیر ـ سلام الله  علیه ـ می باشد.[30] و ما فقط یک مقصد داریم و آن تحققِ اسلام است.[31] مقصد اصلی ما مکتب ما است[32] عقیدۀ حضرت امام بود که ما مکلفیم که اسلام را حفظ کنیم و این تکلیف است که ایجاب می کند تا خون ها ریخته شود.

با توجه به ارکان مسئلۀ ولایت فقیه، به روشنی می توان بدین حقیقت دست یافت که منشور سیاسی ـ حکومتی دورانِ غیبتِ کبری بر این اصل استوار است که حاکمیت جامعه، از آن تخصص و تعهد اسلامی است که اصل انتظار و اعتقاد به غیبتِ امام زمان (عج) و اجرای دستورهای خدا به وسیله نایبان آن حضرت، از پایه های اساسی آن است.

 اندیشۀ تأسیس حکومت اسلامی

در بسیاری از موارد حضور عینی ولایت فقیه در جوامع گذشته به چشم می خورد، گرچه با عنوان امروزی شهرت نداشت.

 راز نزدیک شدن علما به دربار در قرون گذشته

راز نزدیک شدن بعضی از علمای اسلام به دربار را در چند مسئله می توان جویا شد:

1) دعوت حاکمان و درباریان به صراط حق و صلاح و پیش گیری از طغیان ها و انحرافات آنان.

علامه مجلسی در «بحارالانوار» این حدیث را نقل می کند که:

دخل الباقر (ع) علی عمر بن عبد العزیز فوعظه و کان فیما وعّظه: یا عمر! افتح الابواب، سهّل الحجاب وانصر المظلوم و ردّ المظالم؛[33] امام باقر  علیه السلام به دیدار عمر بن عبد العزیز رفت و او را نصیحت کرد و فرمود: ای عمر! درِ خانه ات را به خاطر حل مشکلات مردم باز گذار، دسترسی مردم را به خودت آسان کن، به یاری مظلومان و ستمدیدگان بشتاب و حق آنان را باز گردان.

پیام حدیث آن است که در صورت لازم، زمام داران را باید هشدار داد و نصیحت کرد.

حضور علما در دربارها نیز غالباً تأثیر این چنین داشته است.

2) تبلیغ، ترویج و گسترشِ احکام اسلامی از طریق به کارگیری توانِ دربار و استفاده از موقعیت و امکانات آنان.

فقهای اسلامی، همواره در صدد تشکیل حکومت اسلام و اجرای احکام و تعالیم آن در جامعه و تحقق آرمان های آن به گونه ای اتّم و اکمل بوده اند. البته زمانی که زمینه ها و شرایط دست یابی بدین مهم به طور کامل نبوده، آنان به مرتبه ای کم تر قناعت کرده و در پی تحقق زمینۀ لازم، برای تجلی مرتبۀ مورد نظر خود تلاش می کردند. اینک به طور مختصر به حضورِ ولایت فقیه در دوران هایِ مختلف اشاره ای می کنیم:

 الف) دوران آغاز غیبت صغری

در سال 255 ه . ق امام زمان متولد شدند و پس از 5 سال، با ارتحال امام یازدهم، آن حضرت به امامت رسید و در سال 324 غیبت کبرای آن حضرت آغاز شد که چندی بعد از آن ولیّ فقیه آن زمان، شیخ مفید، درخشید و با طلوع او ولایت فقیه تجلیِ بیشتری یافت.

*    *    *

نظریۀ ولایت فقیه ریشه در احادیث امامان معصوم دارد، زیرا در این احادیث، فقها، نواب عام در زمان غیبت امام معصوم هستند. شیخ مفید در مطالبی که از اصول نظریه ولایت فقیه آورده، آشکارا حکومت بر جامعه را از سلاطین عرفی نفی نموده و آن را حقّ فقهای جامع الشرایط می داند:

باید فقهای عادل، اهل حق، صاحب نظر، خردمند و با فضیلت، ولایت آن چه را که بر عهدۀ سلطان عادل (منظور از سلطان عادل، امام معصوم است) بر عهده گیرند.[34]

شاگردان شیخ، یعنی «سید رضی» و برادرش «سید مرتضی علم الهدی» و هر دوی آنان یکی پس از دیگری، به مدت سی و سه سال امارت حاجیان و حرمین و نقابت سادات (اهل بیت) و منصبِ قاضی القضاتی را در زمان «القادر بالله » و «بهاء الدوله دیلیمی» بر عهده داشتند.[35]

البته این سه نفر در این زمینه استثنا نبودند، بلکه «قاضی عبد العزیز حلبی» نیز که شاگرد سید مرتضی بوده و از طرف شیخ طوسی، مدت بیست سال در طرابلس به امر قضاوت اشتغال داشته است.[36]

شیخ مفید درباره اجرای حدود الهی می نویسد:

خداوند متعال، اجرای حدود را به عهده معصومان  علیهم السلام گذاشته است و آن بزرگواران در زمان غیبت، این منصب را به فقیهان تفویض کرده اند. هر گاه سلطان عادل؛ یعنی امام معصوم غایب باشد، فقیهان عادل که دانشمند، با فضیلت و دوراندیش باشند، همانند امام  علیه السلام ولایت دارند[37]

شیخ طوسی در باب ولایت فقیه می گوید:

تنها کسانی می توانند میان مردم قضاوت کنند که امام معصوم  علیه السلام به آنان اجازه داده باشد. معصومان نیز در زمان غیبت، این منصب را به فقیهان شیعه تفویض کرده اند ...[38]

 ابن ادریس حلی (قرن 6 ق)

ابن ادریس حلی، بهترین نظر را در مورد نیابت عام فقها ارائه کرد. او که از دانشمندان بزرگ شیعه است و پس از شیخ طوسی بنای جدیدی را در باب مسائل فقهی پایه ریزی کرد، به دنبال فلسفه سیاسیِ ولایت بوده و بر این اعتقاد است که فلسفۀ ولایت، اجرا و برقراری دستورهای الهی است، زیرا در غیر این صورت دستورها بیهوده خواهد بود. وی می گوید: «مقصود از احکامِ تعبدی، اجرای آن ها است». یعنی چنان چه احکام الهی اجرا نشود، لغو است. بنابراین، کسی باید اجرای احکام را بر عهده گیرد. البته از نظر ابن ادریس «هر کسی صلاحیت اجرای احکام را ندارد و به جز امام معصوم  علیه السلام و یا شیعه ای که از سوی او منصوب شده، کس دیگری حق تصدّی این مقام را ندارد. البته در صورتی کسی از سوی امام معصوم به این مقام منصوب می شود که دارای هفت شرط باشد: یعنی جامع شرایط، علم، عقل، رأی، جزم، تحصیل، بردباری وسیع، بصیرت به مواضع صدور فتوای متعدد و امکان قیام به آن ها و عدالت باشد.» که هر گاه این شرایط در کسی جمع شود، تصدّی حکومت به او واگذار می گردد.[39]

 ب) دوران مغول

دوران مغول از دوران های پر فراز و نشیب تاریخ ایران و اسلام است. در این دوران با نزدیک شدن افرادی چون، خواجه نصیرالدین طوسی، سید بن طاووس و علامه حلی به حکمرانان مغول، آنان را به اسلام و حتی به تشیع کشاندند و با این کار خدمت ارزنده ای به مردم، کشور، دین و فرهنگ اسلامی کرده اند.

 خواجه نصیرالدین طوسی (672 ه .  ق)

محمد بن حسن طوسی ملقب به خواجه نصیرالدین طوسی از دانشمندان بزرگ فقه، فلسفه، ریاضی، نجوم، حکمت و سیاست در قرن هفتم هجری است.

او به هنگام حمله هلاکوخان مغول به ایران، با یک آینده نگری دقیق وارد دستگاه هلاکوخان مغول شد و جان بسیاری از مسلمانان به خصوص شیعیان ایرانی را نجات داد و با تدبیری خاص، از کشتارهای دسته جمعیِ مردم به وسیله مغولان جلوگیری کرد.

آن فرزانه جاوید بر جدا نبودن دیانت از سیاست و حکومت از امامت تأکید می ورزید و در بخشی از سخنان خود چنین نوشته است:

«دین و حکومت، همراه یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگری کامل نخواهد بود.»[40]

در «تجرید» می نویسد:

«الامامة ریاسة دینیّة مشتملة علی ترغیب عموم الناس فی حفظ مصالحهم الدینیه و الدنیا و زجرهم عما یضرهم بحسبها.»

*    *    *

از طایفه چنگیزخان مغول، 17 تن در ایران حکومت کردند که 9 تن آنان در کمال اقتدار حکومت کردند و به خاطر نزدیک شدن علما به آن ها، آنان را به اسلام و تشیع دعوت کرده و وسیله پیشرفتِ این مذهب قرار دادند.[41]

خواجه نصیرالدین طوسی که در حبس والی خلیفه عباسی، مستعصم، بود و پس از آن نیز در حبس فرقۀ اسماعیلیه قرار گرفت به وسیلۀ هولاکوخان مغول آزاد شد و به دربار راه یافت. این راه یابی زمینه ساز خدمات ارزنده ای به دین و تشیع شد.

سید بن طاووس، فقیه نامدار و عارف فرزانه ای که با تربیت شاگردان و نگارش کتاب های برجسته و دست یابی به مراتب فضل، زهد و عرفان، هنوز از چهره های بی بدیل فقه و عرفان به شمار می آید. در زمان خود، طبق مقتضیات زمان، در مسائل سیاسی نیز دخالت می کرد.

زهد و پارسایی بی نظیر او هرگز مانع آن نبود که در صورت مصلحت جوامع اسلامی، از پذیرفتن تصدی برخی از مسایل سیاسی شانه خالی کند.[42]

در سال 703 اولیجایتو، از خاندان چنگیز خان مغول مشهور به سلطان محمد خدابنده، با هدایت علامه حلّی، شیعه شد، او کتاب نهج الحق در اثبات حقانیت شیعه امامیه را برای او نوشت.[43] او در آخر کتاب الفین (دوهزار دلیل) می نویسد: این کتاب را در مسافرت به گرگان در همراهی سلطان محمد خدابنده به اتمام رسانده ام.[44]

جعفر بن حسن حلی، استاد علامه حلی محقق اول (676 ق) مهم ترین ارکان یک جامعه اسلامی؛ یعنی فتوا، جهاد، قضا، اقامۀ حدود و... را حقِ فقیه می دانسته است.[45]

 ج) دوران صفویه

دوران صفویه از دوران های نادر تاریخ ایران است که با نزدیک شدن عالمان نامداری، چون محقق کرکی، علامه مجلسی، شیخ بهایی و دیگران به حاکمان صفوی، تأثیر چشم گیری بر آنان داشته و قدم های ارزنده ای در پیشرفت کشور از خود برجای گذاشته اند.

 شیخ کرکی «محقق ثانی» (868 ـ 940 ه .ق)

شیخ نورالدین ابوالحسن، علی بن حسین بن عبدالعالی عاملی کرکی، معروف به محقق کرکی به سال 868 ه .ق در شهر نوح در منطقه جبل عامل متولد شد. نبوغ سرشار و هوشمندی از همان اوان کودکی در وی آشکار بود. وی با استفاده از درس استادان و عالمان بزرگ شیعی توانست به مراحل بالای علمی و معنوی رسیده و یکی از مجتهدان بزرگ تشیع در آن روزگار شود. ایشان دعوت حکومت صفوی را پذیرفت و به اصفهان کوچ کرد و با داشتن منزلت والا در حکومت آنان، موفق شد مقدار زیادی از احکام عالی فقه را از طریق قدرت حاکم اجرا کند.[46]

محقق از سال 916 ه .ق به دربار شاه اسماعیل صفوی راه یافت و نظر خود را بر ارکان دربار حاکم ساخت و این نفوذ تا اواخر عمر شاه اسماعیل ادامه داشت. پس از انتقال حکومت به شاه تهماسب فرزند اسماعیل، باز هم احساس تکلیف کرد که به شاه نزدیک شود. او، شاه تهماسب را آن چنان مجذوب استدلال های خود پیرامون «ولایت فقیه» و ادله آن کرد که باعث شد وی به نوشتن بیانیه ای حکومتی وادار شود و در آن انتقال قدرت به «محقق» را عملی سازد. تهماسب صفوی در بیانیه معروف خود می نویسد:

«چون حضرت صادق  علیه السلام فرمودند:

توجه کنید چه کسی از شما سخن ما را بیان می کند و دقت و مواظبت در مسائل حلال و حرام ما دارد و نسبت به احکام ما شناخت دارد، پس به حکم و فرمان او راضی شوید که به حقیقت من او را حاکم بر شما قرار دادم. بنابراین، اگر در موردی فرمان داد و شخص قبول نکرد، بداند که نسبت به حکم خداوند مخالفت ورزیده و از فرمان ما، سر بر تافته و کسی که فرمان را زمین بگذارد، مخالفت امر حق کرده است و این خود در حد شرک است. چنین آشکار می شود که سرپیچی از حکم مجتهدان که نگهبانان شریعت سید پیامبران هستند، با شرک در یک درجه است. بر این اساس، هر کس از فرمان خاتم مجتهدان و وارث علوم پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و نایب امامان معصوم  علیه السلام ـ علی بن عبد العالی کرکی ـ که نامش علی است و هم چنان سربلند و عالی مقام باد، اطاعت نکند تسلیم محض اوامر او نباشد، در این درگاه مورد لعن و نفرین بوده جایی ندارد و با تدبیر اساسی و تأدیب های بجا مؤاخذه خواهد شد.»[47]

شاه به محقق می گفت: «شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من می باشید، زیرا شما نایب امام زمان (عج) هستید و من یکی از حکام شما هستم و به امر و نهی شما عمل می کنم.»[48]

وی سپس ریاست عالیه مملکتی را به محقق ثانی ـ شیخ کرکی ـ تقدیم کرد و در نامۀ خود نوشت:

هر کس از دست اندرکاران امور شرعیه در ممالک تحت اختیار و لشکر پیروز، این حکومت را عزل نماید، بر کنار خواهد بود و هر که را مسئول منطقه ای نماید، مسئول خواهد بود و مورد تأیید است و در عزل و نصب ایشان احتیاج به سند دیگری نخواهد بود. و هر کس را ایشان عزل نماید، تا هنگامی که از جانب آن عالی منقبت نصب نشود بر کار نخواهیم گمارد.[49]

گفتیم که در دوران صفویه، با قدم نهادن علمای بزرگ به دربار، قدم های برجسته ای به سوی دین و ترویج حقایق اسلامی، برداشته شد، گرچه برخی از جامعه شناسان یک سونگر و یا کج اندیش، اصطلاح علمای درباری را دربارۀ هر کسی به کار می برند، ولی باید واقعیت و زمانه را شناخت و طبق صلاح دیدها عمل کرد.

کتاب وزین و پرارج «حدود، دیات و قصاص» که علامه مجلسی در روزگار خود آن را نوشته بود، از حضور ولایت فقیه در سیمایِ علامه مجلسی به منظور پیاده شدن احکام الهی در جامعۀ آن روز گواهی می دهد. علامه مجلسی، منصب شیخ الاسلامی را پذیرفت و از این راه خدمات شایانی به اسلام کرد. از نفوذ فرقه صوفیه کاست و تشیع را ترویج داده و دربار را بدان سو کشاند.

 موقعیت شیخ بهایی

شیخ بهایی، اعجوبۀ فقه، حکمت، ریاضی و عرفان، سِمَت شیخ الاسلامی شاه عباس را می پذیرد تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومین تربیت کند و فقه جعفری را اجرا نماید.[50]

پس باید بدین حقیقت توجه داشت که در دوران صفویه، بار دیگر، شیعه در عرصۀ سیاسی، درخشید. البته این بار، شیعه تصوف، قدرت را به دست گرفت، نه شیعه امامیه خالص. ولی علمای شیعه امامیه، این بار نیز فرصت را غنیمت دانسته، قدم در عرصه ایثار نهاده، به دربار نزدیک شده، کم کم از این راه شیعه امامیه را مطرح کرده و از نفوذ دراویش و صوفیان کاستند.

علامه شهید مطهری می نویسد:

«فقهای جبل عامل، نقش مهمی در خط مشی ایران صفویه داشته اند. چنان که می دانیم صفویه درویش بودند. راهی که ابتدا آن ها بر اساس سنت خاص درویشی خود طی می کردند، اگر با روش فقهی عمیق فقهای جبل عامل تعدیل نمی شد... به چیزی منتهی می شد، نظیر آن چه در علوی های ترکیه و شام هست. این جهت تأثیر زیادی داشت: اولاً: روش عمومی دولت و ملت ایران از آن گونه انحرافات مصون بماند؛ ثانیاً: عرفان و تصوف شیعی نیز راه معتدل تری طی کند. از این رو فقهای جبل عامل از قبیل محقق کرکی... حق بزرگی بر گردن مردم این مرز و بوم دارند.»[51]

امام راحل (ره) در باب فلسفۀ راه یابی علما به دربارها می فرماید: «اسلام را روحانیان حفظ کرده اند.» آن حضرت فرمود:

«این تاریخ صد ساله، صد و چند سالۀ اخیر در دست است، ما یک خرده جلوترش می رویم می بینیم که یک طایفه از علما، این ها گذشت کرده اند از یک مقاماتی و متصل شده اند به یک سلاطین، با این که می دیدند که مردم مخالفند، لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این ها متصل شده اند به یک سلاطینی و این سلاطین را وادار کرده اند، خواهی نخواهی، برای ترویج مذهب، مذهب تشیع، این ها آخوند درباری نبودند، این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می کنند،... این ها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلاً مجلسی ـ رضوان الله  تعالی علیه ـ ، محقق ثانی ـ رضوان الله  علیه ـ ، نمی دانم، شیخ بهایی ـ رضوان الله  علیه ـ ، با این ها روابط داشتند و می رفتند سراغ این ها، همراهی شان می کردند، خیال کند که این ها مانده بودند برای جاه و ـ عرض می کنم ـ عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس با آن ها عنایتی بکنند، این حرف ها نبوده و در کار، آن ها گذشت کردند، یک گذشت، یک مجاهدۀ نفسانی کرده اند برای این که این مذهب را به وسیلۀ آن ها، به دست آن ها ترویج کنند. در یک محیطی که اجازه می گرفتند که شش ماه دیگر اجازه بدهید ما حضرت امیر را سب کنیم، وقتی جلوگیری از سب حضرت امیر می خواستند بکنند (در یکی از بلاد ایران شنیدم اجازه خواستند که خوب شش ماه دیگر صبر کنید ما سب اش بکنیم.) این ها در یک همچو محیطی سَبِ حضرت امیر این طورها بوده و رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبری نبود و هیچ اسمی نبوده، این ها رفته اند مجاهده کرده اند ـ خودشان را پیش مردم ـ مردم آن عصر شاید اشکال به آن ها داشتند از باب نفهمی، چنان چه حالا هم اگر کسی اشکال کند نمی داند قضیه را، غرض ندارد.»[52]

باید توجه داشت هر کس را که به مراکز قدرت متصل می شده است، نمی توان علمای درباری نامید، زیرا بسیاری از علما به منظور بسطِ قدرت اسلام و ترویج احکام آن، از نفوذ دربارها استفاده می کرده اند.

 د) دوران قاجاریه

 نهضت تنباکو و نهضت مشروطه

بی تردید دو نهضت تاریخ ساز تنباکو و مشروطه در تاریخ معاصر ایران، به رهبری کسانی صورت گرفته است که در پی حکومت دینی و رهبری اسلامی جامعه بوده اند. شکی نیست که حتی از میان مشروطه خواهان، شیخ فضل الله  نوری بیش از دیگران، خواهان «مشروطۀ مشروعه» بود و به خاطر همین تمّاروار به دار اعدام دشمنان اسلام و دوستان نا آگاه تن داد. او هم در نهضت تحریم تنباکو که نقطه عطفی در تاریخ سیاسی اسلامی ایران است در صدر حرکت قرار داشت و هم در نهضت مشروطه یکی از استوانه های حرکت بود.

در نهضت تحریم تنباکو او نماینده تام الاختیار مرحوم میرزای شیرازی در ایران بوده و فتوای آن حضرت از سامرا به دست او رسیده و از خانه او انتشار یافته است. هم چنان که مرحوم میرزا در لغو این فتوا، تا زمانی که شیخ فضل الله  دست یابی به مقصود و کوتاه شدن دست استعمار را اعلام نکرده بود، میرزای شیرازی فتوای خود را پس نگرفته است.

رابطه میان شیخ فضل الله  نوری و میرزای شیرازی آن چنان مستحکم بود که وی پاسخ این سؤال که آیا اجازه می فرمایید به عنوان ارجاع احتیاطات به غیر، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ غیریّتی نیست، ایشان خود من و نفس من است.

شیخ فضل الله  در نهضت تنباکو شرکت فعالی داشت و علاوه بر این، رابطۀ بین تهران و سامرا مرکز تشیع آن دوره، بود و میرزای شیرازی را در جریان اخبار و اوضاع ایران قرار می داد.

 موقعیت شیخ فضل الله نوری

گفتیم که در نهضت مشروطه، شیخ فضل الله  یکی از استوانه های امین حرکت بوده است. آیة الله  طباطبایی و آیة الله  بهبهانی که به نفوذ و محبوبیت شیخ فضل الله  نوری در جامعه آگاهی داشتند بر این عقیده بودند که بدون همراهی شیخ فضل الله  پیشرفتی در امر مبارزه حاصل نمی شود، لذا هر دو به خانه شیخ فضل الله  رفته و با او گفتگو کردند و از ایشان خواستند تا با نهضت عدالت طلبی و آزادی خواهی همکاری کند. شیخ فضل الله  در پاسخ به درخواست آن ها گفت: «من راضی به بی احترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمی گذارم، هر زمانی که اقدامی انجام دادید من هم با شما حاضرم، ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد و طوری رفتار شود که اسباب توهین به شرع و علما فراهم نشود.» در جلسه ای دیگر سید محمد طباطبایی به شیخ فضل الله  نوری گفت: «مرام ما مشروطه است.» و سپس در توصیف حکومت مشروطه گفت: «مشروطه چیزی است که برای شاه و وزیران حد و حدودی تعیین می کند که نتوانند هر طور خواستند با ملت رفتار نمایند.»

شیخ فضل الله  در تهران به اقامۀ جماعت و تألیف و تدریس علوم دینی پرداخت. او علاوه بر علوم اسلامی از دانش های دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود، از این رو در آشفته بازارِ رواج فرهنگ های استعماری، فریب توطئه ها و نیرنگ های روشنفکران غربی و شرقی را نمی خورد. ناظم اسلام کرمانی می نویسد: نگارنده روزی که مشارالیه (شیخ فضل الله ) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفتم: ملای سیصد سال قبل به کار امروز نمی خورد، شیخ در جواب گفت: «خیلی دور رفتی، بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی خورد، ملایِ امروز باید عالِم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دولت را نیز بداند.»

شیخ فضل الله  نوری هنگامی که احساس می کرد هنوز آزادیِ مطبوعات به تصویب نرسیده است، روزنامه ها به انبیا و ائمۀ معصومین (ع) و مقدسات مذهبی توهین می کنند و آن ها را به تمسخر می گیرند و امور در دست روشنفکران ضد دین و فراماسون های وابسته قرار گرفته و هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین کشور با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای کشور نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود،  او به مشروطه پرستان می گفت: من، والله ! با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی دین و فرقۀ ضاله و مضله مخالفم. آنان می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند، روزنامه ها را لابد خوانده اید که به انبیا و اولیا توهین می کنند و حرف کفرآمیز می نویسند. من عین همین حرف ها را در کمیسیون های مجلس از بعضی نمایندگان شنیدم و از این می ترسم که بعدها قوانین مخالف شریعت اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم، آن لایحه را نوشتم و تمام دشمنی ها و فحاشی ها از همان لایحه سرچشمه گرفته است.»

او معتقد بود به جای مشروطه، حکومت مشروطۀ مشروعه قرار داده شود، تا مشروعیت حکومت مانع از تصویب قوانین ضداسلامی شود.[53]

گرچه تحریم تنباکو، به دست فقیه بی بدیل جهان اسلام، آیة الله  العظمی شیرازی، حکایت از حضور ولایت فقیه در عینیت زندگانی سیاسی آن روزگار می کند، لکن یکی دیگر از فرزانگان فقه و فقاهت جهان تشیع با تحریر کتاب «تنبیه الامة»، نظریۀ ولایت فقیه را به گونه ای همه فهم بیان کرده است. در دوران معاصر حضور افرادی چون آیة الله  شیخ فضل الله  نوری، مدرّس و... شاهد صدق بر مدعا است.

امام خمینی (ره) دربارۀ مشروطه و شیخ فضل الله  نوری فرمود:

«مشروطیت، در آغاز، یک نهضت ضد استبدادی برای مقابله با حکومت خود کامۀ قاجار بود، اما آن هایی که خود در صف مستبدین بودند، با تظاهر به مشروطه خواهی در نهضت رخنه کردند و مانع از تصویب قانون اساسیِ موافق با قوانین اسلام شدند.» امام در این مورد فرمود: «در مشروطه در عین حالی که ابتدایش نبود این مسائل، لکن آن هایی که می دیدند که مشروطه ضرر می بینند، منافعشان از بین می رود، نمی گذارند قانون اساسی که موافق اسلام باید باشد و اگر مخالف شد، قانونینت ندارد، نمی گذارد که این ها هر کاری می خواهند بکنند، بکنند. یک دسته از همان مستبدین، مشروطه خواه شدند و افتادند توی مردم. همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجایی که دیدید و دیدیم».[54]

آری! دشمنان اسلام، هرگز به حضور ولایت فقیه در صحنه سیاسی جامعه، رضایت نمی دهند، زیرا در آن صورت گور خویش را با دست خویش کنده اند. بنابراین با ترفندهای گوناگون، به مبارزه با آن می پردازند و گاهی با خودی های ناآشنا به مبانی سیاسی اسلام و یا فریب خورده به پیش می تازند.

انقلاب کبیر اسلامی ایران، به رهبری مردی از تبار فقاهت تشیع به تداومِ حضورِ عینی ولایت فقیه، عینیت ملموس تری بخشید و می توان گفت که در هیچ روزگاری، ولایت فقیه، این گونه در جامعه، حضور عملی نداشته است و هم چنین امام خمینی (ره) نسبت به حدود حضور ولایت فقیه دیدگاهی دارند که برخی از فقها بدین حد، نظر نداده اند.

بی تردید حضرت امام (ره) در روزگار معاصر، فرد شاخص و احیاگر اندیشۀ اعتقاد به حکومت اسلامی و رهبری دینی هستند.

چنان که در بیانی در این باره چنین می فرمایند:

«... باید عرض کنم حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله   صلی الله علیه و آله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز، روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزلش را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند، حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد، مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف جریان مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است موقتاً جلوگیری کند.[55]

 نتیجه

1) همواره در میان صاحب نظرانِ هر دوره ای مسئله ولایت فقیه مطرح بوده است.

2) حضور ولایت فقیه در کتب فقهیِ ما، گویای روزشماریِ صاحب این نظریه ها در عینیت بخشیدن به این اصل است.

3) هر یک از صاحب نظران، بر اثر مهیا نبودن زمینه کامل، به عملی شدن ناقصِ ولایت فقیه نیز بسنده می کردند.

4) راز نزدیک شدن علمای طراز اول ما، به دربار برخی از سلاطین را می توان در راستای امید به تجلی عملی ولایت فقیه، ارزیابی کرد.

5) ولایت فقیه، یک امر جدیدی نیست. فقط در زمان ما، در عرصۀ عمل، عینیت و تجلیِ قابل قبولی به دست آورده است.

 منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی / پیشینه و دلایل ولایت فقیه، ج 4، ص 197.


پی نوشت ها:


[1] )) حشر (59) آیۀ 7.

[2] )) محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 22، ص 195.

[3] )) همان.

[4] )) همان، ج 15، ص 421.

[5] )) ر.ک: امام خمینی، البیع، ج 2، چاپ نجف، ص 467.

[6] )) ر.ک: محقق کرکی، رسائل، ج 1، ص 269 ـ 270، رسالة قاطعة فی تحقیق حلّ الخراج.

[7] )) ر.ک : همان، ص 142 ـ 143.

[8] )) بل نقول هو «الفقیه» نایب و منصوب عن صاحب الامر ـ صلوات الله  علیه و یدل علیه العقل و الاجماع اما العقل، فانه لو لم یأذن، یلزم الحرج و الضیق و اختلال النظام. امام الاجماع فبعد تحقته، کما اعترف به ـ یصح لنا ان ندعی أن العقد علی انه (الفقیه) نایب عنه ـ عجل الله  فرجه ـ و اتفاق اصحابنا حجة (حسینی عاملی، مفتاح الکرامه، ج 10، قم: مؤسسه آل البیت، ص 21).

[9] )) و لایخفی وضوح ذلک لکل من سرد نصوص الباب المجموعة فی الوسائل و غیر ها بل کاد یکون من القطعیات (جواهرالکلام، محمد حسن نجفی، ج 40، ص 19).

[10] )) ... بل لعل من المسلمات او الضروریات عندهم (همان، ج 16، ص 178).

[11] )) المسأله من الواضحات التی، تحتاج الی ادله (همان، ج 21، ص 395).

[12] )) بعد حکم اساطین المذهب بالاصل المقطوع... (همان، ص 397 ـ 398).

[13] )) فانهم لا یزالون یذکرون ولایته فی مقامات عدیدة (همان، ج 15، ص 422).

[14] )) فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذالک بل کانه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً و لافهم من لحن قولهم و رموزهم أمراً (همان، ج 21 ص 395 ـ 397).

[15] )) الفقیه الذی یده کید الامام (ع) و قد اتکلوا فی بیان ذلک علی ما ذکروه فی غیر المقام من انّ منصبه منصب الامام (همان، ج 22، ص 195).

[16] )) خصوصاً روایة النصب التی وردت عن صاحب الامر (ع) (روحی له الفدا) یصّره من اولی الامر الذین أوجب الله  علینا طاعتهم (همان، ج 15، ص 421).

[17] )) ر.ک: نراقی، عوائد الایام، ص 188، الدلیل الاوّل بعد ظاهر الاجماع حیث نصّ به کیثر من الأصحاب بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات.

[18] )) ر.ک: حاج آقا رضا همدانی، مصباح الفقیه، ص 161، فکیف کان لا ینبغی الاشکال فی نیابة الفقیه الجامع الشرائط الفتوی حیث یظهر منها کونها لدیهم من الامور المسلمة فی کل باب... .

[19] )) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ویژه نامه آیت الله  بروجردی.

[20] )) اقتباس از حضرت آیة الله  حسین نوری، (داستان دوستان، ج 33، ص 101).

[21] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 5، ص 388-387.

[22] )) ر.ک: همان، ج 11، ص 18-17 و ج 12، ص 481-480.

[23] )) ر.ک: همان.

[24] )) همان، ج 20، ص 456-455، وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام (س)، بند «ز».

[25] )) ر.ک: حکومت اسلامی (ولایت فقیه) ص 21 و پرتوی از مبانی تربیتی ـ عرفانی امام خمینی، مبحث ولایت فقیه، از نگارنده.

[26] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 307.

[27] )) وصیت نامه امام (س)، بند «ز».

[28] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص 82-81.

[29] )) همان، ج 17، ص 59-58.

[30] )) همان، ج 6، ص 441-440 و ج 20، ص 113-112.

[31] )) همان، ج 16، ص 139-138.

[32] )) همان، ص 141-139.

[33] )) بحار الانوار، چاپ جدید، ص 344، جلد 72.

[34] )) محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ج 10، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی)، ص 675.

[35] )) حسن بن یوسف حلی، رجال العلامة الحلّی، (قم: مکتبة الرضی، 1381 ه.ق)، ص 94 و محمد علی مدرس، ریحانه الادب، ج 4 (تبریز: شفق، 1349)، ص 184.

[36] )) عبد العزیز بن البراج الطرابلسی، المهذب، المجلد الاول (قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1406)، ص 342.

[37] )) محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ج 10 (قم، مؤسسه النشر الاسلامی)، ص 675 ـ 676.

[38] )) النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 301 ـ 302.

[39] )) محمد بن ادریس حلی، السرائر، ج 3 (قم: مؤسسه النشر الاسلامی)، ص 537 ـ 539.

[40] )) خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 426 ـ 475.

[41] )) ر.ک: میر خواوند، تاریخ حبیب السیر، ج 3، نشر کتابفروشی خیام، ص 106 و 93.

[42] ))ر.ک: خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 363.

[43] ))تاریخ حبیب السیر، ج 3، ص 197.

[44] )) کتابی است در امامت که حاوی هزار دلیل برای اثبات امامت و هزار دلیل برای رد دیدگاه مخالفان امامت است.

[45] )) جعفر بن حسن حلی «محقق اول»، شرایع الاسلام، (تهران: منشورات الاعلمی، 1389) و حسن بن (قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1413).

[46] )) علی بن الحسین بن عبدالعالی عاملی کرکی، مقدمۀ جامع المقاصد، ج 1.

[47] )) محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 4 (قم: بی تا)، ص 362 ـ 363.

[48] )) علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 4 (تهران: امیرکبیر، 1364)، ص 441.

[49] )) عبدالله  افندی الاصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء (قم: مکتبة آیة الله  المرعشی العامه، 1401 ه .ق) ص 456.

[50] )) حکایت: هنگامی که شیخ بهایی به دیدار مقدس اردبیلی در نجف شتافت یکی از فروعات فقهی مطرح شد و به مباحثه پرداختند. درباریان شاه عباس که در آن جلسه حضور داشتند، احساس کردند که شیخ بهایی به ابعاد و زوایای بحث احاطه بیشتری داشته و گویا جامع تر و جالب تر نظر می دهد، و مقدس اردبیلی، در هر مورد کوتاه می آمد.

در فرصتی دیگر شیخ بهایی، مقدس اردبیلی را در حرم امام امیرالمؤمنین (ع) دیدار کرد و بحث جلسه قبل تداوم یافت، شیخ با کمال تعجب اظهار داشت شما ـ  مقدس اردبیلی ـ در جلسۀ پیش کوتاه می آمدید و به نظر می رسید که چندان احاطه به مسائل ندارید، مقدس اردبیلی پاسخ داد: در جلسۀ گذشته، درباریان شاه عباس در کنار تو نشسته بودند تو باید در نظر آنان فوق العاده معرفی می شدی، لذا حریم شما را حفظ کرده به گونه ای صحبت می کردم تا دریابد که شما از برجستگی خاصی برخوردار می باشی تا از شما فرمان ببرند. ولی الان، جلسه خلوت است و ما داریم یک مسئله فقهی را با هم مباحثه می کنیم.

[51] )) محقق ثانی، ص 61، از منشورات سازمان تبلیغات اسلامی از سری ابرار.

[52] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 242-240.

[53] )) ر.ک: زندگی نامۀ شیخ فضل الله  نوری، سازمان تبلیغات اسلامی، از مجموعهۀ ابرار.

[54] )) ر.ک:صحیفه امام، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج 18، ص 172-171.

[55] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 42.

. انتهای پیام /*