وطــن امــام

□ مهدی حاضری 

 چکیده

در این مقاله موضوع وطن امام مورد بحث و کنکاش قرار گرفته است. با توجه به این که وطن هم محل تولد و خاستگاه زندگانی هر شخص را مشخص می­ کند و هم مبنای انجام تکالیف شرعی هر شخص می­ باشد و مکلفین در انجام تکالیف خود در اماکنی که موطن آنها محسوب نمی ­شود با محذوریتهایی مواجه هستند و هر فرد می­ تواند جدای از وطن اصلی که خارج از اراده او بوده مکان دیگری را انتخاب کند و یا از وطن اصلی خود اعراض کند. حضرت امام نیز در طول عمر شریف خود در شهرهای متعددی سالیان ممتد زندگی کرده­ اند که با توجه به خاطرات اطرافیان و بیانات خود ایشان باید دید کدام شهر را به عنوان وطن خود اختیار نموده بودند. موطن اصلی ایشان همچنان که از نام ایشان پیداست خمین بوده است ولی از بیست سالگی از این شهر هجرت کرده و دیگر قصد بازگشت به آن را نداشته ­اند و عملاً از این شهر اعراض کرده اند.

شهر قم مکانی است که بیش از چهل سال پذیرای حضور ایشان بوده و بارها در سخنان خود به این موضوع اشاره داشته ­اند که من قمی هستم و معلوم می ­شود ایشان در قم قصد توطن کرده بودند. شهرهای تهران و نجف اشرف هم سالیان طولانی میزبان امام بوده ­اند ولی در این دو شهر خود را مسافر دانسته و قصد توطن نکرده­ اند و تنها در آخرین روزهای حیات خود که از بازگشت به قم مأیوس شدند تهران را وطن خود قرار دادند که چند صباحی بعد به ملکوت اعلی پرواز کردند.

 کلیدواژه: امام خمینی، وطن امام، خمین، قم، نجف

 اشاره- حضرت امام خمینی در طول عمر شریف خود مهاجرت­های متعددی داشته و شهرهای مختلفی را جهت سکونت خود انتخاب کرده اند. گرچه برخی از این اماکن را به اختیار خود انتخاب نکردند ولی بعضاً سالیان سال در این مکانها حضور داشته­ اند که می­ تواند احکام وطن بر آنها جاری شود. از این رو ما، در این مقاله سعی خواهیم کرد اماکن محل اقامت ایشان را بررسی کرده و بیان کنیم کدامیک موطن شرعی ایشان بوده است.

 خمین

بنابر آنچه در اسناد تاریخی آمده مرحوم سید احمد هندی پدربزرگ حضرت امام در سال 1210 متولد و بین سالهای 1240 تا 1250 هـ . ق به دعوت مرحوم یوسف خان فرفهانی که یکی از خوانین خمین بوده است از نجف به این شهر هجرت نموده و تا پایان عمر خود یعنی سال 1285 هـ .ق در این شهر ساکن بوده است و فرزند وی مرحوم سید مصطفی معروف به مجتهد کمره که پدر حضرت امام است در سال 1278 هـ .ق مطابق 1238 هـ .ش در این شهر متولد شده و در ذی­الحجه سال 1320 هـ .ق مطابق 1281 هـ.ش در حالی که کوچک­ترین فرزند وی یعنی سید روح­ الله  چهار ماهه بود توسط یکی از خوانین محلی در نزدیکی شهر اراک به شهادت می­ رسد.

حضرت امام در اول مهر ماه 1281 هـ .ش مطابق با بیستم جمادی الثانی 1320 هـ .ق در شهر خمین متولد شده­ اند و عنوان خمینی نشان دهنده مولد ایشان بوده  که همواره این عنوان را حفظ کرده و علیرغم انتخاب نام خانوادگی مصطفوی و انتساب موسوی به واسطه سیادت، شهرت جهانی حضرت امام با همین عنوان « خمینی » است و این شهرت به میزانی است که به فرموده مقام معظم رهبری « انقلاب اسلامی بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست » امام همواره این عنوان را در پای کلیه پیامها و مکتوبات خود نوشته و امضای ایشان «روح الله الموسوی الخمینی » بوده است.

ولی ایشان پس از قریب بیست سال زندگی از این شهر هجرت نموده و تا پایان عمر شریف خود دیگر برای سکونت دائمی به آن باز نگشتند و تنها بعضی اوقات برای گذراندن ایام تابستان به این شهر می­ رفتند. البته کلام یا متنی که حاکی از اعراض ایشان از موطن اولیه خود باشد از حضرت امام نقل نشده است.  حضرت امام همواره به مولد خود علاقه داشته و املاک و دارایی خود در این شهر را که همان میراث پدری ایشان بود حفظ کرده و از درآمد حاصل از آنها استفاده می­ کردند و از وجوهات شرعی در زندگی شخصی بهره نمی­ بردند و بعضاً از عایدات زمینهای زراعتی خمین، دیگران را نیز بهره ­مند می­ کردند. مرحوم آیت ­الله سیدعزالدین زنجانی در خاطرات خود می­ گویند: مرحوم پدرم با حضرت امام نیز مرتبط بودند و امام به ایشان علاقه­ مند بودند. یادم می­ آید که بعد از جنگ جهانی، ایشان به قم آمدند و ضعیف و علیل المزاج بودند. اوضاع اقتصادی، مخصوصاً وضع نان، بسیار بد بود. صف نانوایی­ها بسیار طولانی بود و تنها مقداری از آردی که از آن نان تهیه می­ کردند، آرد بود و بقیه چیزهای دیگر. به این دلیل مرحوم پدرم نمی­ توانستند از آن نان بخورند. امام در آن زمان، ظاهراً از مزرعه­ ای که در خمین داشتند، مقداری آرد برایشان می آوردند و در آن موقع، روزی دو عدد نان مخصوص مرحوم پدرم می­ فرستادند.» (ستوده، پابه پای آفتاب، 1380، 3 / 356)

املاک میراثی حضرت امام خمینی در خمین توسط برادر ارشد ایشان مرحوم آیت­ الله سیدمرتضی پسندیده اداره می ­شد. حضرت امام در تاریخ 31 / 3 / 1316 به برادر خود وکالت تام داده و می­ فرمایند: « امضای معظم­له به منزله امضای اینجانب است.» (صحیفه امام، ج 1، ص 13)

ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز طی حکمی به آیت ­الله حیدر علی جلالی خمینی امر کردند باقیمانده زمینهای موروثی ایشان را بین فقرا تقسیم کنند.

آیت الله جلالی خمینی در خاطرات خود می­ فرمایند: ایشان ما را خواستند و طی نامه­ای با امضا و دستخط خودشان مرقوم فرمودند که: جناب عالی وکیل هستید زمین های متعلق به این جانب را، هرچند ناقابل است، هر طور صلاح می دانید تقسیم کنید بین فقرا و تملیک آنان نمایید، چه ساختمان شده باشد یا نشده باشد. البته همه زمینی که از پدر به ایشان به ارث رسیده، در حدود هفت یا هشت هزار متر بیشتر نیست که شاید با کوچه­ بندی خیابان­ بندی، حدود سی- سی و پنج قطعه زمین باشد که این خودش زهد امام ـ  روحی فداه  ـ را می­ رساند و عبرتی است برای زمامداران دنیا که واقعاً ببینند رهبر جمهوری اسلامی کیست و زندگیش چه کیفیتی دارد. تا جایی که آنچه را هم که از پدر به ایشان به ارث رسیده است، در راه خدا انفاق می­ کند.

ما هم اعلام کردیم نظر به اینکه شاید مراجعه­ کننده زیادتر از حد لازم باشد، اولویت را به خانوادة شهدا و اسرا و مفقودان می­دهیم. آنان در این جهت اولویت دارند و حق با خانوادة شهدا، مفقودان و اسراست، از این جهت تقاضای آنان را مقدم داشتیم و اولویت را به آنان دادیم. (ستوده، پابه پای آفتاب، 1380، 3 / 356)

تنها ملک باقیمانده از حضرت امام در خمین بخش اندکی از بیت پدری ایشان در خمین است که مساحتی کمتر از یک صد متر داشته و هم ­اکنون در مجموعه بیت امام در خمین قرار دارد. حضرت امام در حالی که نوزده بهار از عمر خویش را سپری کرده بودند به عزم تحصیل در حوزه علمیه اراک از خمین خارج شده و در مدرسه سپهداری این شهر سکنی گزیدند و دیگر تا پایان عمر شریف خود برای سکونت دائم به خمین باز نگشتند.

 قم

پس از یک سال اقامت در مدرسه سپهداری اراک و به دنبال هجرت مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم و دعوت ایشان از طلاب مدرسه اراک، حضرت امام نیز در سال 1301 هـ ـ ش به شهر قم مهاجرت کرده، در مدرسه دارالشفاء سکنی گزیدند. ایشان پس از سال 1307 که با خانم خدیجه ثقفی ازدواج کردند به منزل استیجاری نقل مکان کرده، در سال 1325 منزل ملکی خود در محله یخچال قاضی این شهر را خریداری کردند.

خانم فاطمه طباطبایی داستان خرید منزل قم را چنین تعریف می­ کند: امام قم که بودند در اوایل زندگیشان مجبور می ­شدند خانه مسکونی خود را زود به زود تعویض کنند. گاهی شش ماه می نشستند، صاحبخانه می ­گفت خانه را می­ خواهم و ایشان مجبور می شدند اسباب­ کشی کنند. می­ رفتند یک جای دیگر. هنوز یک سال نشده، مجدداً صاحبخانه می­ گفت خانه را می­ خواهم بفروشم یا اجاره را گران می­ کرد، باز مجبور می­ شدند اسباب­ کشی بکنند. یک دفعه حدود پنج شش ماهی بود که در خانه جدید مستقر شده بودند - همین خانه ای که در حال حاضر در قم است ـ صاحبخانه را توی کوچه می­ بینند؛ صاحبخانه می­ گوید: «با کمال معذرت می­ خواستم بگویم مجبورم خانه را بفروشم؛ چون به هفتصد تومان پول نیاز دارم... شما خانه را عوض کنید؛ اسباب­ کشی کنید». امام گفتند: «آمدم خانه به خانم گفتم: خانم، راستی آقای فلانی را دیدم، گفته منزل را تخلیه کنید». خانم بدون درنگ پاسخ می­ دهند: من که دیگر نمی­ توانم دائم اسباب­ کشی؛ از این خانه به آن خانه؛ من دیگر خسته شده­ ام.

امام گفتند: «از حالت خانم یک مرتبه ناراحت شدم. به فکر افتادم که، ایشان خیلی اذیت می شود. به هر حال باید خانه­ ای تهیه بکنم». اموالشان خمین، دست آقای پسندیده بود؛ ولی امام توجهی به آن نداشتند، حالا در فکر تهیه پول افتادند. امام می­ گویند: «صبح آمدم برای درس توی صحن نشستم. بعد با جمعی مشغول مباحثه شدیم. دیدم دو نفر آقای کت و شلواری آمدند پیش من، گفتند آقای حاج آقا روح­ الله خمینی شما هستید؟ گفتم: بله. گفتند: ما یک کاری با شما داریم. گفتم: نیم ساعت صبر کنید من مباحثه­ ام تمام شود بعد. پس از مباحثه به نزد من آمدند و گفتند: ما بازاری هستیم و از اصفهان آمده­ ایم. مقداری پول داریم و می­ خواهیم به قصد زیارت به عتبات برویم. این پولمان را نمی­ دانیم چکار کنیم؟ آمدیم قم پرسیدیم یک نفر امین به ما معرفی بکنند که ما این پول را امانت نزد او بگذاریم و به سفر برویم؛ سفر ما معلوم نیست چقدر طول بکشد، اگر موفق شدیم و رفتیم شاید یک یا دو سال طول بکشد، اگر هم نشد که برمی­ گردیم؛ ولی از صبح از توی حوزه از هر کس پرسیدم یک آدم امین، شما را معرفی کرده اند. ما خیلی گشته­ ایم حجره به حجره تا شما را پیدا کردیم؛ حالا این پول را بگیرید. وقتی پول را دادند، گفتم: چقدر است؟ گفتند: حدود هفتصد تومان. یاد حرف صاحبخانه افتادم که گفته بود من معطل پول هستم و هفتصد تومان احتیاج دارم. اگر شما این پول را به من ندهید من مجبورم این خانه را بفروشم که کارم درست بشود. بلافاصله به فکرم رسید که پول را می­ گیرم و به صاحبخانه می­ دهم. رو کردم به آنها و گفتم: من به یک شرط این پول را می ­گیرم آیا می توانم این پول را مصرف بکنم و وقتی شما بازگشتید پس بدهم؛ یا اینکه باید همین پول بماند تا شما بیایید؟ آنها گفتند: نه، فرقی نمی­ کند.

من گفتم: این پول را مصرف می­ کنم وقتی آمدید همان مقدار را تهیه کرده، و پس خواهم داد. در غیر این صورت باید همین را حفظ کنم، آنها گفتند: شما خودتان مختار هستید و ما این را می­ گذاریم می­ رویم؛ اگر ما مُردیم، شما مختارید هرگونه که خواستید مصرف کنید و اگر زنده برگشتیم از شما مطالبه می­ کنیم. خلاصه اختیار تام  به ایشان می­ دهند. امام صبح که از منزل بیرون آمدند، ظهر با هفتصد تومان برمی­ گردند. پول را به صاحبخانه می­ دهند. سپس نامه­ ای هم برای آقای پسندیده که در خمین بودند می نویسند که شما سهمی که من دارم بفروشید و پولی برای من تهیه کنید و بفرستید. امام می گویند: اتفاقاً مسافری آمد و مطلع شدم که می­ خواهد به خمین برود. من هم آن نامه را به او دادم تا به دست آقای پسندیده برساند. آن مسافر گفت: آقای شیخ... قرار است فردا و پس فردا از خمین به مقصد مشهد حرکت کند، اگر ان­شاءالله به موقع برسم به او سفارش می­ کنم که جواب نامه را هنگام عزیمت به مشهد برایتان بیاورد.

امام گفتند: او از این طرف رفت و یکی دو روز بعد نامه و پول توسط مسافر دیگر از سوی آقای پسندیده آمد. آقای پسندیده سهم مرا از خانه محاسبه و حدود هفتصد تومان توانستند تهیه کنند و بفرستند و در نامه نوشتند که همین مقدار را توانستم تهیه کنم؛ مابقی را در آینده تهیه و ارسال خواهم کرد. آن پول را گرفتم گذاشتم زیر تشکم.

چند روزی گذشت آن دو نفر بازاری آمدند و گفتند: ما نتوانستیم برویم. امام گفتند: من یک مرتبه فکر کردم، اگر این پول به من نرسیده بود و اینها می­­ آمدند... از شرمندگی چه می­ کردم؛ حق داشتند بگویند این جوری امانت داری می ­کنی؟! البته گفته بودم ممکن است مصرف کنم؛ اما یک مرتبه متوجه شدم چقدر خدا به من لطف کرده است.» (رجایی نژاد، خانه دیانت سرای سیاست، 1391، 4 ـ 7)

مساحت منزل فوق سیصد متر است که به استثنای ساختمان ضلع جنوبی آن که پس از ازدواج مرحوم آقا مصطفی برای سکونت ایشان بنا گردید مابقی بنا از ابتدا به همین شکل بوده و اخیراً توسط سازمان میراث فرهنگی بازسازی و مرمت شده است.

حضرت امام در سال 1342 به واسطه کثرت مراجعات، منزل مجاور ضلع شرقی که روبروی درب ورودی این منزل است را اجاره کردند و حادثه دستگیری و انتقال به زندان ایشان در سحرگاه چهاردهم خرداد 1342 در همین منزل استیجاری اتفاق افتاد و پس از آزادی از زندان در سال 1343 نیز منزل مجاور ضلع شمالی منزل خود را اجاره کردند که حادثه دستگیری مجدد و تبعید ایشان به ترکیه در سحرگاه سیزدهم آبان 1343 در همین منزل استیجاری دوم رخ داد.

حضرت امام به استثنای تابستان ها که برای فرار از گرمای قم به ییلاقات می رفتند مابقی ایام سال را در این منزل حضور داشتند و حضور ایشان در شهر قم تا سال 1342 ادامه یافت و بعد از آن به واسطه زندان و تبعید از این شهر خارج شدند. حضور چهل ساله حضرت امام در شهر قم حاکی از انس و علاقه ایشان به این شهر است و بارها در بیانات خود به آن تصریح کرده­ و می فرمایند:

من هر جا باشم قمی هستم و به قم افتخار می­ کنم. دل من پیش قم است و قمی و دل من پیش همه اهل تقوا و همه کسانی [است] که به اسلام خدمت می­ کنند. من گرچه از قم مع الاسف تا یک مقداری دور هستم، لکن به حسب قلب نزدیکم.... سلام من را به اهل قم برسانید. (صحیفه امام، ج 13، ص 165)

شدت عشق و علاقه حضرت امام به حضور در شهر قم به حدی است که ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و درحالی که همه امکانات برای حضور ایشان در تهران فراهم بود و مدیریت انقلاب هم ایجاب می­ کرد به حضور خود در تهران ادامه دهند درحالی که کمتر از بیست روز از پیروزی انقلاب نگذشته بود در روز دهم اسفند 1357 به شهر قم مهاجرت کردند ولی این حضور به واسطه کسالت شدید ایشان خیلی طولانی نشد و 10 ماه بعد در تاریخ 25 / 10 / 1358 به تهران منتقل شدند و تا پایان عمر شریف خود به این شهر باز نگشتند.

حضرت امام در طول این مدت کوتاه بواسطه نامناسب بودن مکان بیت قدیمی خود برای ملاقاتهای عمومی و رفـت و آمد مسئولان ناچار شدند در منزل آیت­الله محمد یزدی واقع در ابتدای بلوار بهار به صورت استیجاری اقامت نمایند و این آخرین حضور حضرت امام در شهر قم است و ایشان تا پایان عمر خود دیگر نتوانستند به این شهر بازگردند.

 تهران

حضرت امام از ابتدای جوانی رفت و آمد زیادی به تهران داشته و در محافل و مجامع آن شرکت می ­کرده ­اند. ایشان در بیانات خود از حضور در مجلس شورای ملی در زمان مرحوم آیت الله سیدحسن مدرس و مدرسه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) خاطراتی نقل می­ کنند:

من منزل ایشان [مرحوم مدرس] مکرر رفتم (صحیفه امام، ج 3، ص 244)

همچنین می­ گویند:

[ مرحوم مدرس] می ­آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهری است حالا، درس می گفت، من یک روز رفتم درس ایشان، مثل اینکه هیچ کاری ندارد، فقط طلبه­ ای است دارد درس می دهد، اینطور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا- پیش ما- رفت مجلس. آن وقت هم که می ­رفت مجلس یک نفری بود که همه از او حساب می ­بردند. من مجلس آن وقت را هم دیده­ ام، کانّه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید، با اینکه با او بد بودند ولی مجلس کانّه احساس نقص می­ کرد، وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می ­آمد مثل اینکه یک چیز تازه­ای واقع شده. (صحیفه امام، ج 16، ص 452)

و یا از حضور در تکیه عزاداری دولت در زمانی که رضا شاه هنوز به سلطنت نرسیده بود مطالبی نقل می­ کنند:

رضاخان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت درآمد. حتی در جلسه­ هایی که در محرم انجام می­ گرفت، در تکیه­های زیادی که در تهران بود آن وقت، می­ گفتند او می­ رود و شرکت می­ کند و دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون می آمد من خودم دیده ­ام و مجلس روضه ­ای که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تأسیس می ­شد، من یکیش را خودم دیده ­ام، این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد. اغفال کرد ملت را، اغفال کرد همة قشرها را تا اینکه جای پایش محکم شد. (صحیفه امام، ج 12، ص 328)

همچنین از دیدار با روحانیون تبعیدی که توسط رضا شاه به تهران تبعید شده بودند نظیر مرحوم آیت الله میرزا محمود آقازاده سخن گفته و می­ فرمایند:

من خودم مرحوم آقازاده (رضوان الله علیه) را، آمیرزا محمود آقازاده (رضوان الله علیه) را دیدم که یک جایی نشسته بود بدون عمامه، با اینکه تحت مراقبت بود، یک جایی نشسته بود بدون عمامه و کسی هم حق نداشت پیش او برود و ایشان را بدون عمامه می­ بردند توی خیابان به دادگستری، محاکمه می­ کردند. (صحیفه امام، ج 3، ص 244)

جدا از این ملاقاتها با توجه به اینکه حضرت امام داماد مرحوم آیت­الله میرزا محمد ثقفی بودند و ایشان ساکن تهران بود، رفت و آمد زیادی به تهران داشتند حتی در ابتدای ازدواج به گفته مرحومه خدیجه ثقفی (همسر امام) حضرت امام منزلی در تهران اجاره کردند و چند ماهی در تهران ساکن بودند.

ایشان می­ گوید: در پی خانه­ای اجاره­ای می­ گشتند تا عروس را ببرند. بنا بود عروسی در تهران برگزار شود و بعد به قم برویم. بعد از هشت روز، خانه پیدا شد که درست همانی بود که در خواب دیده بودم. پدرم گفت: «مرا وکیل کن که من آقا سید احمد را وکیل کنم که بروند حضرت عبدالعظیم صیغة عقد را بخوانند. آقا هم برادرش آقای پسندیده را وکیل می­ کند.»

من مکثی کردم و بعد گفتم: «قبول دارم».

به این ترتیب، رفتند و صیغة عقد را خواندند. بعد از اینکه خانه مهیا شد، پدرم گفتند: «به اینها اثاث بدهید که می­ خواهند بروند آن خانه.» اثاث اولیه مثل فرش و لحاف کرسی و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها را فرستادند. یک ننه خانم هم داشتیـم که دایه مـادرم بود او را هــم با

 

دخترش عذرا خانم فرستادند آنجا برای پذیرایی و آشپزی (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 1، ص 49)

همچنین یکی از اساتید مهم ایشان که حضرت امام سالیان سال از محضر او کسب فیض نموده و عنایت ویژه­ ای به ایشان داشت یعنی مرحوم آیت ­الله میرزا محمد علی شاه آبادی ساکن تهران بود و حضرت امام همواره سعی می­ کردند در محافل علمی ایشان حضور داشته باشند. آیت­الله شیخ نصرالله شاه آبادی در خاطرات خود می­ گویند:

 حضرت امام فرمودند: شاگردان مرحوم شاه­ آبادی مختلف بودند و به صورت پراکنده ­ای در بحث­های ایشان شرکت می­ کردند و این طور نبود که خود را ملزم به شرکت در تمام جلسه­ های حاج آقا شاه ­آبادی کنند. تنها من و چند نفر دیگر بودیم که هیچ گاه شرکت در درسهای ایشان را ترک نمی­ کردیم. ولی آقایان دیگر، گاهی هفته­ ای سه روز می­آمدند و گاهی هفته­ ای یک روزش را نمی ­آمدند.

اما برنامه من در تمام مدت هفت سالی که مرحوم شاه­ آبادی در قم سکونت داشتند، ادامه داشت. من تمام این ایام را در خدمت ایشان تلمذ می­کردم و از جلسه های مختلفشان بهره می­بردم. تا این که به تهران آمدند و من از آنجا که در قم به بحث و مباحثه  مشغول بودم، نتوانستم تمام وقتم را با ایشان بگذرانم، مگر در روزهای تعطیل. به مجرد اینکه به تعطیلی برخورد می ­کردم، به عنوان عاشورا، ماه مبارک رمضان و یا هر عنوان دیگر، خودم را به تهران می­ رساندم تا در جلسه­ های ایشان حضور یابم. دیگر برایم فرقی نمی­کرد که این جلسه­ ها در منزل تشکیل شده باشند یا در مسجد، و حتی المقدور سعی می­ کردم تا زمانی که در تهران هستم، در خدمتشان باشم. (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 4، ص 242)

از دیگر زمینه ­های حضور حضرت امام در تهران ارتباط با مرحوم آیت ­الله سید ابوالقاسم کاشانی رهبر روحانی نهضت ملی نفت است. حضرت امام در بیانات خود به این موضوع اشاره داشته و می­ فرمایند:

 من از نزدیک ایشان را می ­شناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل می­ خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع می­ شد، در نظر داشتند، اعلام می­ شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار می ­آورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی. آنطور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند و آن طور که من شنیدم عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله. و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند). (صحیفه امام، ج 18، ص 248)

و همسر امام نیز در خاطرات خود از عنایت مرحوم آیت الله کاشانی به امام سخن گفته و می گوید:

امام به آقای کاشانی ارادت داشتند. در ابتدا وقتی آقا برای ازدواج به تهران آمدند و هشت روز در منزل پدرم اقامت کردند، آقای کاشانی را در آنجا دیدند. خانه آقای کاشانی و خانه پدرم در یک کوچه بود و آنان با هم رفیق بودند. در همان جا آقای کاشانی به پدرم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردی؟» (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 4، ص 52)

از دیگر زمینه­ های حضور حضرت امام در تهران ییلاقات این شهر است که ایشان بعضاً تابستانها برای فرار از گرمای قم به این اماکن پناه می­بردند. ییلاقاتی نظیر «درکه» و «امامزاده قاسم» شمیران از جمله این اماکن است که قبل از تبعید به این مکانها می ­آمدند.

 

 حاضر به سکونت دائم در این شهر نشدند و تنها پس از پیروزی انقلاب و اجبار پزشکان معالج مبنی بر حضور دائم در تهران حاضر به سکونت در محله جماران شدند که 9 سال طول کشید ـ اردیبهشت 1359 لغایت خرداد 1368ـ حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی امام جمارانی ماجرای سکونت ایشان در محله جماران را این گونه توضیح می­ دهد:

یک روز حاج احمد آقا آمده بودند منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می ­خوردیم که به حاج احمد آقا گفتم: «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره ­مان را با حسینیه یکی می­ کنیم تا بتواند خواسته­ های ایشان را برآورده سازد.» ایشان برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند. حسینیه در جداگانه­ ای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند. سه ـ چهار روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود. قرار شد کارها زودتر پیش برود. این تعمیرات جزئی چهار روز طول کشید وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم است، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند.

بعد از چهار روز، تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.» و هفت یا هشت سال در آنجا سکونت داشتند.

یادم است که آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود. اما ظرف این چهار روز، تمامی اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا حسینیه تکمیل شود و آنجا را برای ملاقاتهای امام مهیا کنند. یادم است که شب 28 اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و هر کس سر در منزل خودش را چراغانی کرده بود. مردم محل اطلاع داشتند که امام تشریف می­ آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان اطلاعی نداشتند. ظرف این چهار روز، چراغانی ها، تعمیر حسینیه و حتی آسفالت کوچه­ ها و تمام کارهایی که باید بیش از یک ماه طول می­ کشید، انجام شد و امام فرمودند که: «اول شب می رویم.» این مطلب را فقط من و چند نفر از اطرافیان ایشان می­ دانستیم.

ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران شدند. با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی وارد کوچه باریک منتهی به حسینیه شدیم، دیدیم که تا چشم کار می­ کرد جمعیت با هیجان عجیبی فریاد می­ زدند: «صلی علی محمد، رهبر ما خوش آمد» و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند.

وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن می­ نشستند نگاهی کردند، فرمودند: من حالا راحت شدم. چون من چهار ماه همه ­اش در عذاب بودم. (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 2، ص 47)

نکته قابل توجه اینکه حضرت امام علیرغم اجبار به سکونت در تهران و طولانی شدن این زمان تا چند روز قبل از رحلت حاضر نشدند در این شهر قصد توطن کنند و به گفته نوه ایشان جناب حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی، حضرت امام در ابتدای ورود به این مکان قصد 10روزه کردند و با این قصد اعمال عبادی خود را به صورت کامل انجام می­ دادند و تنها در ماه اردیبشهت سال 1368 که مرحوم حاج احمد آقا ایشان را از بازگشت به قم برای همیشه ناامید کرد قصد توطن کردند و به فاصله کوتاهی هم چشم از جهان فرو بستند.(مصاحبه نگارنده با حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی)

 

نجف:

حضرت امام پس از تبعید از ایران در سیزدهم آبان 1343 ابتدا قریب به یازده ماه در شهر بورسای ترکیه به صورت تحت نظر در منزلی سکونت داشتند و پس از آن در مهر ماه 1344 به عراق منتقل شدند و در آنجا دیگر بدون آنکه تحت نظر نیروهای امنیتی باشند قریب به سیزده سال حضور داشتند. ایشان پس از ورود به شهر بغداد ابتدا حرم ائمه در شهرهای کاظمین، سامرا و کربلا را زیارت کردند و سپس در منزلی که مرحوم آیت الله شیخ نصرالله خلخالی در خیابان شارع الرسول نجف اشرف برای ایشان اجاره کرده بود، ساکن شدند. و تا مهر ماه 1357 که مجبور به ترک این شهر شدند علیرغم پیشنهادات مکرر دوستان و مقلدین حاضر به خرید منزل مسکونی در این شهر یا شهر کوفه نشدند. یکی از شاگردان امام در خاطرات خود می­ گوید: در کنار منزل امام در نجف ـ که یک منزل اجاره­ ای تا آخر اقامت ایشان بود ـ قطعه زمینی بود که آقای شیخ نصرالله خلخالی از آقا کسب اجازه کردند که به دلیل نزدیکی به حرم آن را مسجدی

بسازند و منزلی برای امام فراهم کنند که درسشان توی مسجدی باشد که بغل خانه­ شان است ولی آقا فرمودند: «نه!» هر چه اصرار شد آقا فرمودند: «نه، همین منزل را من هر ماه اجاره اش را می­دهم، شما بی خود اصرار نکنید.» آقای خلخالی گفت: «آقا شما چند سال که اجاره اینجا را بدهید پول یک ساختمان می­ شود، این منزل را شما اجازه بدهید من درست کنم.» امام فرمودند: «شما به من نوشته­­ ای می­ دهید که من تا فردا زنده باشم که من بروم منزل بخرم؟» آقای خلخالی گفت: «من که هیچی! پدر جد من هم نمی ­تواند چنین ضمانتی را بدهد». آقا خندیدند و منزل ایشان تا آخر اقامتشان در نجف اجاره ­ای بود. (رجایی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، 1376، ج 2، ص 45 ـ 46)

این در حالی است که ایشان در این شهر محصور نبودند ودولت عراق نیز برخورد خوبی با ایشان داشت. حضرت امام مدت سیزده سال در این شهر اقامت داشتند و تنها در ایام زیارتی اباعبدالله به کربلا مشرف شده، در منزلی که یکی از ارادتمندان ایشان (مرحوم حاج غلامعلی رئیس اشکنانی) برای ایشان تهیه کرده بود، ساکن می­ شدند. در طول مدت این سیزده سال طبق نقل یاران و شاگردان، همه شب در ساعت معینی به حرم امیرالمؤمنین مشرف شده، به زیارت مشغول می­ شدند. در آن سالها رژیم شاهنشانی همه صداهای مخالف را در نطفه خفه کرده و بر اوضاع چنان مسلط شده بود که کمتر کسی امیدی بازگشت حضرت امام به ایران را داشت. از متن نامه­ های حضرت امام نیز در این سالها برمی ­آید که ایشان به مقتضای گذراندن دهه هفتاد عمر خویش امید چندانی به تغییر اوضاع نداشته ­اند و هنگامی که فرزند ارشد ایشان مرحوم حاج آقا مصطفی در اول آبان 1356 در این شهر به طرز مشکوکی درگذشت و در حرم امیرالمؤمنین به خاک سپرده شد، شرایط اقتضا می­ کرد حضرت امام برای همیشه در نجف ماندگار شوند ولی ایشان علیرغم حضور طولانی مدت در نجف قصد توطن نکرده و در هنگام ترک نجف نیز فرمودند:

خدا می­­ داند من در این مدت از دست حوزه نجف و آقایان نجف چه کشیدم. این تعبیر از امام برای آقایانی که آشنا به روحیه و قدرت تحمل امام هستند، خیلی معنا داشت. (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 4، ص 192)

 بورسا

یکی دیگر از اماکنی که حضرت امام سکونت داشته ­اند شهر بورسای ترکیه است. ایشان در سحرگاه روز سیزدهم آبان 1343 به واسطه سخنرانی خود علیه کاپیتولاسیون در تاریخ 4 / 8 / 1343 توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی دستگیر و به ترکیه تبعید شدند. ایشان پس از دو روز اقامت در هتلی در شهر آنکارا به شهر بورسای ترکیه منتقل شدند و مدت یازده ماه در این شهر اقامت داشتند. در تمام این مدت تحت نظر پلیس بودند و کسی حق ملاقات با ایشان را نداشت.  حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی در خاطرات خود می­ گوید:

وقتی امام به ترکیه تبعید شدند، مقامات ایران و ترکیه برای آنکه امام را خانه ­نشین کنند و از هرگونه ارتباط با مردم مسلمان ترکیه بازدارند، به ایشان فشار آوردند که لباس روحانی را از تن درآورند. به امام گفتند: شما نمی­ توانید داخل اجتماع بروید، به خاطر اینکه در اینجا پوشیدن لباس روحانی ممنوع است و دولت ترکـیه به لــباس متـحدالشــکل عنایت دارد. اگر می ­خواهید به میان اجتماع بروید باید لباس ترک­ها را به تن کنید. آنها باور نمی­ کردند امام فردی نیست که از صحنه خارج بشود و وضع تغییر لباس او را محدود کند. اما امام علیرغم این توطئه با همان وضع قدم می­ زدند و به خیابان می­رفتند به طـوری  که در گزارش­های سرهنگ افضلی که همراه امـام به ترکیـه رفته بود آمده است که ایشان مرتب بیرون می­ روند و قدم می­زنند و این وضع نگران کننده است و نباید ایشان را تنها گذاشت. (رجایی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، 1376، ج 4، ص223)

در نهایت در تاریخ 14 / 7 / 1344 ایشان را از این شهر به عراق منتقل کردند. حضرت امام در خاطرات خود از ایام حضور در این شهر به نیکی یاد کرده و می­ فرمایند:

دولت ایران می­ خواست که در ترکیه به من بد بگذرد، اما ملت ترکیه به من احترام کردند، خوش گذشت. (ستوده، پا به پای آفتاب، 1380، ج 4، ص274)

 نوفل لوشاتو

یکی از اماکنی که حضرت امام مدتی کوتاه در آن سکنی گزیدند دهکده نوفل لوشاتو در حومه شهر پاریس است که پس از ترک نجف به مدت 118 روز در آنجا ساکن شدند. نکته قابل توجه در خصوص ایام حضور ایشان در نوفل لوشاتو این است که حضرت امام در کل ایام حضور در این دهکده نماز خود را به صورت قصر خوانده و حاضر نشدند حتی قصد 10 روزه بکنند. آقای دکتر ابراهیم یزدی در خاطرات خودمی­ گوید: از زمانی که آقای خمینی به پاریس

 

 

وارد شدند، نمازهای روزانه را شکسته می­ خواندند. زیرا قصد اقامت برای ده روز ننموده بودند. تا هر روزی امکان باشد به ایران برگردند. بر اساس مقررات فقهی، گاه لازم بود که ایشان از محل اقامت خود، در یک نوبت، حداقل 11 کیلومتر سفر کنند. یکی از مراکزی که برای این کار در نظر گرفته بودیم، شهر ورسای بود که کاخ قدیمی شاهان فرانسه در آنجا به پارک عمومی زیبایی تبدیل شده بود. در این سفرهای کوتاه، مأموران امنیتی دولت فرانسه، در ماشینهای خودشان، ایشان را که با ماشین صاداق قطب­ زاده می­ رفتند، تعقیب می­ کردند و مواظب بودند. (یزدی، شصت سال صبوری و شکوری، ج 3، ص124)

 نتیجه

حضرت امام علی­رغم آنکه همواره انتساب خود به کشمیر و اجداد پدری را حفظ نموده، تخلص شعری خود را « هندی» انتخاب کرده بودند با ثبت نام خمینی در انتهای همه پیامها و مکاتبات نام موطن خود را همواره زنده نگه می­ داشتند و با برگزیدن نام خانوادگی مصطفوی و نامگذاری فرزندان خود به سید مصطفی و سید احمد نام پدر و جد خود را در خانواده ماندگار نمودند. ولی ایشان شهر قم را به عنوان وطن شرعی خود انتخاب کردند و خود را قمی می خوانند و سکونت طولانی مدت در شهرهایی نظیر نجف و تهران باعث دل کندن ایشان از قم نمی­ شود و تنها زمانی حاضر می­ شوند از قم دل بکنند که دیگر امکان بازگشت به این شهر از ایشان سلب می شود و کمتر از یک ماه پس از آن با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل پروردگار به ابدیت پرواز می­ کنند.      

روحش شاد و همنشین اولیاء و انبیای الهی باد.

 منبع: حضور، ش 89، ص 54.

منابع و مآخذ

 

امام خمینی، روح الله، صحیفه امام، (مجموعه 22 جلدی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ سوم، 1389.

رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376.

رجایی نژاد، محمد، خانه دیانت سرای سیاست، معرفی و خاطراتی از حوادث تلخ و شیرین بیت امام خمینی(س)، در شهر مقدس قم، تهران، معاونت فرهنگی ستاد مرکزی بزرگداشت امام خمینی (س)، 1391.

ستوده، امیررضا (گردآورنده)، پابه پای آفتاب، گفته­ها و ناگفته­ها از زندگی امام خمینی (س)، تهران، پنجره، ویرایش دوم، 1380.

یزدی، ابراهیم، شصت سال صبوری و شکوری، [بی­ نا]، [بی­ جا]، [بی­ تا].

 

. انتهای پیام /*