مصاحبه با آیة الله  سید حسن طاهری خرم آبادی

 

 از حضرت آیة الله  طاهری خرم آبادی تشکر می کنیم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادند. حضرت عالی که از شاگردان حضرت امام بودید، هم قبل از انقلاب خدمت ایشان بودید و هم بعد از انقلاب در مسئولیت های مختلف انجام وظیفه می کردید و از نزدیک با امام حشر و نشر داشتید، در مورد ابعاد اخلاقی حضرت امام و بیش تر در بُعد اخلاق حکومتی ایشان مطالبی بیان فرمایید.

 اعوذ بالله  السمیع العلیم من الشیطان رجیم؛ بسم الله  الرحمن الرحیم. و صلّی الله  علی رسوله و آله اجمعین. عرض کنم که بُعد اخلاقی امام از جهات مختلفی قابل دقت و بحث است. با قطع نظر از آن جنبه های انقلابی و سیاسی و مانند آن، حرکات و سکنات و منش و روش ایشان انسان ساز بود. امام شخصیتی بود که برای هر طلبه ای در تمام خصوصیات و ابعاد زندگانی، الگو بود که هر کسی فکر می کرد که اگر واقعاً خوب عمل کند، مثل امام می شود؛ امام، برکت حوزه بودند. زمانی که امام را تبعید کردند و از حوزه جدا نمودند، ما احساس خاصی داشتیم، البته مراجع بزرگوار دیگر بودند، اساتید محترم حوزه حضور داشتند که واقعاً ما به آن ها اعتقاد داشتیم، مخصوصاً از لحاظ دینی و مذهبی مورد توجه ما بودند، اما در عین حال، امام در همه خصوصیاتشان حتی لباس پوشیدن، راه رفتن، نگاه کردن، سخن گفتن و تبسم کردن الگو بودند. مثلاً بسیار کم پیش می آمد که خندۀ امام از تبسم تجاوز کند. و ما می دانستیم که امام روی این مطلب عنایت دارند؛ چون در اخلاق پیغمبر صلی الله علیه و آله هم نقل شده است که پیغمبر همیشه متبسم بود و اصلاً قهقهه نمی زد.

خصوصیت دیگر ایشان این بود که وقتی می خواست جایی برود اگر کسی می خواست همراهشان باشد، مخالفت می کردند و من بارها شاهد این مطلب و این نحوۀ برخورد امام بودم. یک وقتی یکی از علما به قم آمده بود و امام می خواستند به دیدن ایشان بروند. من هم خودم به امام گفته بودم که ایشان آمده و می خواستم به عنوان راهنما همراه ایشان بروم. از درب منزل که بیرون آمدیم ـ البته این قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که در آن زمان، امام جزو مراجع بودند. و خیلی از آقایان مراجع که بیرون می آمدند، افرادی دورشان بودند و به دنبال آنان راه می افتادند ـ یکی از آقایان محترم که در بیت امام بود، می خواست همراه ما بیاید. به محض این که امام فهمیدند که آن شخص هم قصد آمدن دارد، به ایشان اشاره کردند که برگردد.

از این قبیل مسائل که برای یک طلبه و یک محصل علوم دینی سازنده است، از ایشان بسیار مشاهده می شد. ایشان واقعاً مقتدا و امامِ به تمام معنا بودند. مسأله انقلاب هم که پیش آمد، گاهی که ما توجه می کردیم، دوباره نکته هایی را می دیدیم. و من شخصاً به آن ها توجه داشتم، مثلاً موارد زیادی پیش می آمد که امام از وضعیت یا اقدامات بعضی از آقایان اوقاتشان تلخ می شد و خیلی ناراحت می شدند. ما در این موارد حساس، خیلی مواظب بودیم که ببینیم امام چه عکس العملی از خودش نشان می دهد؛ با این که می دانستیم از درون خودش را می خورد و خیلی ناراحت است، ولی ایشان به قدری بر خودش مسلّط بود و کنترل داشت و مالک نفس خودش بود که حتی کلمه ای که در آن احساس یک نوع توهینی باشد، نمی گفت. این کار امام برای افرادی که توجه داشتند، الگو بود. در واقع، ناراحتی و عصبانیتِ ناشی از برخوردهای افراد، باعث نمی شد که ایشان از کوره در برود و هر چه از دهانش خارج می شد، بگوید و این خیلی عجیب بود!

باز در همین زمینه، مثلاً دکتر امینی برای دیدن امام آمدند. حالا کاری به مقدمات آن نداریم که امام با اصرار زیاد این مسأله را قبول کرد. به هر حال بنا بر این بود که دکتر امینی وارد بر تولیت بشود ـ در آن زمان، تولیت یک شخصیت برجسته مردمیِ دولتی بود. چون از نظر دستگاه، خیلی محترم بود و مردم قم هم او را خیلی قبول داشته و از او با عنوان «آقا» یاد می کردند ـ بعد به دیدن چهار مرجع برود؛ آن ها هم هنگام ظهر برای بازدید امینی و صرف ناهار به منزل تولیت بروند. برنامه هم این طور ترتیب داده شده بود که اول به دیدن آقای نجفی برود و بعد از آن به دیدن آقای شریعتمداری و سپس آقای گلپایگانی و بعد از آن ها به دیدن امام برود. البته ظاهر امر این گونه بود و بر این تقدم و تأخرها عنایت داشتند. امام از همان اول گفته بود من به شرطی قبول می کنم امینی به دیدن من بیاید که انتظار بازدید نداشته باشد؛ چون من برای بازدید او نمی روم. خیلی صریح و صادقانه و محکم گفت من برای بازدید او نمی روم. یکی دیگر از شرایط امام برای اجازۀ ملاقات، این بود که ملاقات عمومی باشد و من به طور خصوصی با او ملاقات نمی کنم.

ببینید! این یک مسأله ای است که ممکن است کسی به آن توجه نداشته باشد. چون اگر  امام به طور خصوصی با او ملاقات می کرد، ممکن بود صد جور حرف برای آن درست کنند. به همین دلیل هم امام فرمودند به شرطی با او ملاقات می کنم که به طور عمومی باشد.

به ما خبر دادند که یک چنین جریانی است و ما هم رفتیم. به آقای پسندیده هم که در خمین بود خبر دادند که بیایند و ایشان هم آمدند. دکتر امینی که آمد و وارد اتاق شد ـ حالا ما در جاهای دیگر نبودیم که ببینیم چگونه برخورد می کردند، ولی در این جلسه حضور داشتیم و برخورد امام را از نزدیک مشاهده کردیم ـ امام نشسته بود و تا وقتی که بالای سر امام رسید، امام از جای خود بلند نشد. در حالی که اخلاق امام این طور بود که اگر یک طلبه ای خدمت ایشان می آمد؛ امام از جای خود بلند می شد، اما زمانی که آقای امینی برای ملاقات ایشان آمد، تا لحظه ای که می خواست بنشیند، امام از جای خود بلند نشد و فقط در آخرین لحظات بلند شد و روی این کار هم عنایت داشت و در واقع، با این کار قصد داشت ابّهت او را بشکند. بالاخره او نخست وزیر و شخص دوم مملکت بود و باید ابهت او در مقابل یک مرجع تقلید می شکست. البته، آقای پسندیده، و همۀ افرادی که در اتاق حضور داشتند، از جای خود بلند شدند. ولی امام از جای خود بلند نشد. وقتی آقای امینی در حال نشستن بود، امام از جای خود بلند شد. نکتۀ دیگر این بود که همیشه امام به حالت چهارزانو می نشستند و من اصلاً امام را در حالت دو زانو ندیده بودم. وقتی آقای امینی آمد، بین امام و آقای پسندیده نشست، امام روی پای خود نشست و دست هایش را روی زانوی پای خود گذاشت. رفتار امام و نوع نشستن ایشان، با توجه به حضور همراهان دکتر امینی که استاندار، فرماندار، تولیت و افرادی از این تیپ ها بودند برای امینی بسیار سنگین  بود.

لحظاتی پس از نشستن، امام شروع کردند به نصیحت کردن و به طور مفصل او را نصیحت کردند. نصیحت های امام هم بیش تر جنبه های اخلاقی داشت؛ از قبیل همان نصیحت هایی بود که به ما و طلبه های دیگر می گفت. محور بحث امام این بود که تو قدر خودت را نمی دانی! دلت می خواهد مقام بالاتری به دست بیاوری و فکر می کنی که اگر مقام بالاتری به دست بیاوری آرام می شوی در حالی که «ألاَ بِذِکْرِ الله  تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»و... و صحبت هایی از همین قبیل که برای طلبه ها در درس های اخلاق بیان می کردند. این ملاقات طوری رخ داد که تا آخر جلسه دکتر امینی ساکت بود و در این میان، فقط آقای پسندیده دو سه جمله ای صحبت کردند. بعد از آن که همۀ افراد بلند شدند، ایشان فرمود من برای آن جلسه ـ بازدید ـ نمی آیم. مثل این که تولیت چیزی گفت که امام دوباره فرمود من برای آن جلسه نمی آیم و تصریح کردند؛ که همۀ ما فهمیدیم.

بعد از اتمام جلسه، معمولاً افراد را تا درب منزل بدرقه می کنند، مخصوصاً اگر نخست وزیر باشد، اما امام فقط از جایشان بلند شد. در همین حد و حتی یک قدم هم او را بدرقه نکرد. آقای دکتر امینی هم بعداً گفته بود: عجب آدم عجیبی است که حتی یک قدم هم ما را بدرقه نکرد! البته آقای پسندیده او را تا پله ها بدرقه کرد.

جنبه های اخلاقی امام، نظیر همین مسائل بود که از نظر شخصی برای ما الگو بود و می توانست برای ما آموزنده باشد.

 خوب است در ادامۀ این مباحث، دوران رهبری و حاکمیت امام را نیز بررسی کنیم. از فرمایشات  شما، روحیۀ صلابت امام در برابر صاحبان قدرت و ثروت، ثابت می شود. حال بفرمایید جلوه های اخلاقی که در دورۀ قبل از انقلاب در امام وجود داشت را چگونه می توان در دورۀ حاکمیت پی گیری نمود؟

 بعد از جریان زندانی شدن امام، جرقه های انقلاب زده شد. در همان زمان، امام به این مسأله توجه زیادی داشتند که برای حفظ اسلام، روحانیت و حوزه های علمیه اتحاد و وحدت بین نیروها و بین علما و مراجع حایز اهمیت است و روی این مسأله عنایت خاصی داشتند و همه می دانستند که بعضی از کارهای امام، به طور عادی نباید انجام می گرفت و انجام آن ها توسط امام، حتماً دلیل خاصی داشته است، مثلاً بعد از آن که امام از زندان آزاد شد، همه علما، مراجع و اصناف برای دیدن ایشان می آمدند. ایشان در ماه ذی الحجه از زندان بیرون آمد و اولین عید مصادف شد با عید غدیر. صبح آن روز، امام به دیدن همۀ مراجع رفتند. این خیلی مسأله مهمی است! دلیلی نداشت که امام این کار را انجام دهد.

عظمت امام از جهات مختلف، اصلاً با دیگران قابل قیاس نبود. با این حال، ایشان بعد از آزادی خود و در اولین عید که مصادف با عید غدیر بود، به دیدن همۀ علما رفتند. که نشان دهندۀ عظمت روحی و تواضع امام است.

مورد دیگر در قضیۀ مرحوم آقای شریعتمداری بود که، وقتی عده ای از «خلق مسلمانی ها» که تحریک شده بودند و در قم به دکان ها حمله کردند و اوضاع و احوال، هیچ حساب و کتابی نداشت و توطئه ای در حال به وجود آمدن بود، امام برای آرام کردن اوضاع و جلوگیری از عمل تلافی جویانۀ مردم که تبعات منفی دیگری برجای می گذاشت، از منزلشان حرکت کردند و به دیدن آقای شریعتمداری رفتند. طبعاً این عمل امام بر فکر و قضاوت افرادی که این برخورد را دیدند، تأثیر زیادی گذاشت. و شاید این عمل امام در سراسر ایران منعکس شد. روشن بود قضاوت افرادی که این عمل را در مقابل آن مسائل و اتفاقات می دیدند، چه خواهد بود!

امام، حتی افرادی را که با ایشان برخوردهای بدی داشتند، چه از روی غرض و چه از روی انتقاد و دلسوزی، تا جایی که مقدور ایشان بود تحویل می گرفت و آن ها را جذب می کرد. من یادم می آید که امام در رابطه با مسائل اجتماعی، به بعضی از اشخاص نامه می نوشتند. مرحوم آقای آذری همین اواخر، در قضیه ای مطالبی نوشتند. امام هم جوابی برای مطالب ایشان نوشتند که جواب بسیار آموزنده ای بود. شاید اگر فرد دیگری جای امام بود و آن مطالب را می نوشت، طرف مقابل از او ناراحت می شد. طبیعت بشر این است، آن قدر امام بزرگ و سخنانش آموزنده بود و همه به بی هویٰ و هوسی او اعتقاد داشتند و می دانستند که این سخن را از درون دل و از روی اخلاص بیان می کند که آقای آذری با این که جواب حضرت امام به ضرر او بود، اما اصرار داشت که این نامه را چاپ  کند.

خلاصه این که امام همۀ این ها را تحت پوشش خود درمی آورد و حفظ می کرد و برایشان الگو بود.

یکی از مسائلی که امام عنایت خاصی به آن داشت، این بود که روحانی باید در نظر مردم محترم باشد. در ایام فوت مرحوم آیة الله  کمالوند، عدۀ زیادی از خرم آباد آمدند. در میان آن ها، اهل علم هم زیاد بودند. صبح بود که ما خدمت امام رفتیم. وقتی وارد اطاق شدیم، طبق معمول، من کمی عقب تر ایستادم؛ دیدم امام ایستادند و به من اشاره کردند تا جلوتر بروم. امام با این کار خود قصد داشتند در انظار افراد غیرروحانی حاضر در جلسه، به من احترام ویژه ای بگذارند. با این که ما جزء خصیصین ایشان بودیم، اما ایشان ایستادند و طوری عمل کردند که همه فهمیدند، بعد فرمودند شما بفرمایید این جا بنشینید و من بغل دست ایشان نشستم. از این موارد در برخوردهای امام زیاد بود که برای یک طلبه، یک روحانی و یک معمم در انظار مردم احترام خاصی قائل بودند.

آقایان صانعی و افراد دیگری که با امام ارتباط بیش تری داشتند، زیاد نقل می کردند که امام نسبت به افرادی که شاید در گذشته به ایشان بی لطفی و کم لطفی داشتند عنایت داشتند و اگر کس دیگری جای امام بود، شاید به فکر انتقام جویی از آنان می افتاد یا به آن ها بی اعتنایی می کرد. البته در این جا گفتن این نکته لازم است که امام در برابر اشخاصی که جنبه های واقعی آن ها کم بود، بی اعتنا بود؛ یعنی در برابر یک فردی که به لحاظ جنبه های  الهی کمبودهایی داشت، کاملاً آشکار بود که امام به او بها نمی دهد و اعتنای زیادی به او نمی کند.

 خیلی متشکریم! یکی از مسائلی که شما نیز بدان اشاره کردید، عنایت ویژه امام به حفظ وحدت آحاد جامعه بود. به نظر می رسد که دو گونه برداشت از وحدت وجود دارد که در خارج نیز دارای ثمره هستند. عده ای می گویند معنای وحدت، سکوت کردن در مقابل دیگران است، اما عدۀ دیگری بر این عقیده هستند که وحدت به معنای سکوت نیست، بلکه باید واقعاً به یک مشترکاتی رسید و هر طرف باید از یک سری مسائل خود برای دستیابی به این وحدت چشم پوشی کند تا حقیقتاً وحدت شکل بگیرد. ظاهراً امام به قول دوم قائل بودند و این مطلب در برخورد امام با دو جناح کاملاً مشخص و روشن بود. لطفاً برداشت خود را در این زمینه بیان فرموده و ارزیابی خود را از تلقی امام راجع به وحدت، مخصوصاً بین مسئولین و کارگزاران نظام بیان کنید!

 نظر من همان است که شما فرمودید؛ یعنی امام درصدد این بود که مسئولین، کارگزاران نظام، روحانیت و همۀ افراد جامعه، واقعاً همدل و هم زبان باشند و با توجه به جنبه ها و اهداف مشترک خود، با هم همقدم باشند.

خوب، البته یک اختلاف نظرهایی وجود دارد. اختلاف نظر را هم نمی توان کاری کرد؛ یعنی اختلاف نظر غیر قابل اجتناب است. برداشت ما نیز از روش امام همین است.

 برخوردهای اخلاقی امام با مخالفان و منتقدان، نسبتاً روشن است، اما انتقادپذیری، خود یک بحث اخلاقی دیگری است.

آیا امام به عنوان رهبر یک جامعه، دارای روحیۀ انتقاد پذیری بودند؟ اگر حضرت عالی موارد و مصادیقی سراغ دارید بیان فرمایید!

 عرض کنم انتقاد و انتقاد پذیری در مسائل علمی و امثال آن، خود باب علی حده و جدایی دارد، اما در مسائل سیاسی، آنچه که برای ما کاملاً روشن بود، این است که اگر کسی حرفی و اشکالی داشت، خدمت امام می رفت و حرف دل خود را به راحتی با ایشان درمیان می گذاشت. این گونه نبود که کسی نتواند به ایشان انتقاد کند. به طور مکرر از افرادی می شنیدیم که بعضی آقایان که الآن مرحوم شدند در اوایل انقلاب تندروی هایی می کردند که مورد قبول خود امام هم نبود، ولی چنین تندروی هایی در انقلاب اجتناب ناپذیر بود.

افراد زیادی خدمت امام می رسیدند و این مسائل را به صورت انتقاد بیان می کردند. امام هم با روی باز انتقاد آنان را می پذیرفت. بسیاری از مسائل هم به واسطۀ ترتیب اثر دادن و توجه کردن به این انتقادها حل و فصل می شد. افراد دیگری که ارتباط نزدیک تری با امام داشتند، خیلی آسان تر خدمت امام می رفتند و مسائل و انتقادات خود را با ایشان درمیان می گذاشند، مثلاً اعضای جامعه مدرسین در رابطه با مسأله بنی صدر به طور مکرر خدمت امام می رسیدند و از عملکرد او انتقاد می کردند. در آن زمان بنی صدر هنوز رئیس جمهور بود. امام در جواب فرمودند: من می توانم با یک جمله او را تغییر بدهم و در آخر هم همین طور، او را با یک جمله تغییر داد.

به هر حال، خدمت امام می رفتیم و به آسانی حرف ها را می زدیم. ایشان می فرمود: من نمی خواهم اولین رئیس جمهور در جمهوری اسلامی این طور بشود. توجه فرمودید! حتی یک دفعه هم پیش نیامد که ایشان عصبانی بشود و موضع بگیرد که ما نتوانیم انتقادات خود را بیان کنیم. همه می رفتیم و به آسانی مطالب را به ایشان منتقل می کردیم و ایشان هم با این که پیر شده بودند و از نظر اعصاب تحت فشار زیادی بودند، اما معمولاً به حرف ها گوش می دادند و به مسائل توجه می کردند و بعضی وقت ها هم می فرمودند: خیلی خوب، این حرف ها درست. حالا راه حل آن را بگویید تا مسأله را حل کنیم. امام، طوری این مطلب را می گفتند که ما مجبور می شدیم راه حل آن مسأله را هم بررسی کنیم و بعد انتقاد و مسأله خود را با ایشان در میان بگذاریم. یک وقتی همراه با اعضای جامعۀ مدرسین خدمت امام رسیدیم. در آن جلسه خیلی از مسائل را مطرح کردیم. مسائل مطرح شده راجع به منطقه، اوضاع و احوال جامعه و کمبودهای اقتصادی و مسائل مختلف دیگری بود. یادم هست که امام فرمودند: پیر نشده اید. خدا نکند پیر شوید. حتی اشاره کردند به آقای آذری و فرمودند: شما هم هنوز پیر نشده اید. خدا نکند پیر شوید! آن وقت می فهمید پیری چه بر سر آدم می آورد. با این همه، ایشان با دقت به مطالب ما توجه می کرد و حرف های ما را گوش می داد. ممکن بود مطلبی که ما می گفتیم صحیح نبود، اما در عین حال، ایشان با کمال بزرگواری به سخن ما گوش می داد و آن را می پذیرفت.

 امام جمله ای دارند با این مضمون: حکومت از احکام اولیۀ اسلام است و بر همه احکام مقدم است. آیا این سخن خصوص احکام فقهی را در برمی گیرد یا این که شامل حوزۀ اخلاق و دیگر حوزه ها نیز می شود؟ اگر واقعاً چنین باشد که حوزۀ اخلاق را در بر بگیرد، با این مطلب که برخی  می گویند: که در حکومت و سیاست، مرزهای اخلاقی پذیرفته شده ای وجود ندارد، چه تفاوت هایی دارد؟!

 به طور کلی در جواب این مطلب، باید عرض کنم که این معنا در ذهن عموم مردم وجود دارد که ما اخلاق را از احکام جدا کنیم و تصور ما این باشد که مثلاً ما یک سری احکامی داریم و یک سری مسائل اخلاقی. این برداشت، یک تصور عامیانه است! اخلاق چیزی جز همان احکام واجب، حرام، مستحب و مکروه، چیز دیگری نیست، برای مثال، ما چیزی به عنوان اخلاق نداریم که نه واجب باشد و نه حرام و نه مستحب و نه مکروه. بنابراین، نباید اخلاق را چیزی جدای از احکام بدانیم، بلکه اخلاق جزئی از احکام اسلام است. پس وقتی نتیجه این گونه شد، ما در مسائل حکومتی باید دستورات اسلام را معیار و ملاک قرار دهیم.

حکومت از احکام اولیۀ اسلام است، ایشان هم بیان فرموده اند. بله؛ درست است. در مسائل اخلاقی هم مرزهایی وجود دارد، ولی آن مرزها نیز اسلامی است و چیزی جدای از اسلام نیست.

 در مطلبی که شما در ابتدا بیان فرمودید، مناقشه نمی کنیم و در واقع، آن را به صورت یک پیش فرض می پذیریم، اما در مواردی نیاز است حکومت کارهایی انجام بدهد که با ارزش های اخلاقی سازگار نیست؛ یعنی باعث می شود حکومت یا زمامدار و حاکم مرزهای اخلاقی را در نوردد و آن ها را بشکند. آیا در این موارد هم باید فتوای به جواز داد؟

 خوب، این همان مسأله تزاحم است. در تزاحم، در واقع، حاکم یا حکومت در یک بن بستی قرار می گیرد و در عمل نمی داند که کدام یک از دو حکم را انتخاب کند. اگر یکی از دو مسأله، مهم و دیگری اهم است، باید مسأله اهم را مقدم کند.

 این کار، معنای نسبیت اخلاق و متغیّر بودن آن را به همراه دارد. در واقع، این اشکال مهمی است که در جوامع علمی و پیشرفتۀ جهان مطرح است. چگونه می توان به این اشکال پاسخ داد؟

 این یک واقعیتی است. درست است که دروغ گفتن بد و راستگویی خوب است، اما در همه جا نمی توان راست گفت.

 ولی در مورد عدل چنین نیست!

 بله؛ حساب عدل جدا است. برای مثال، فرض کنید در یک مورد، برای صدق و راستگویی جایی نباشد و حتی دروغ گفتن لازم و ضروری باشد؛ این، عین عدل است، نه ظلم. عدل و ظلم دو مقوله ای هستند که قابل تغییر نیستند. نمی توانیم بگوییم یک چیزی در عین این که عدل است، قبیح هم هست یا در عین این که ظلم است، حُسن هم دارد. خیر؛ این قاعده قابل تغییر نیست.

ظلم و عدل قابل تغییر نیستند و هر چیزی باید با این دو سنجیده شود، ولی سایر مسائل مثل صدق و کذب و... قابل تغییرند. ممکن است در جایی، کذب دارای حُسن باشد و صدق در همان جا قُبح پیدا کند، اما در عدل و ظلم چنین نیست.

 برخی افراد با توجه به برخوردهای مستمری که بابعضی از شخصیت هایی که دارای ابعاد مختلف هستند، دارند، کلید شخصیتی او را معرفی می کنند.

در میان ویژگی های اخلاقی امام چه ویژگی خاصی را دارای برجستگی بیش تری می دانید؟

 واقعاً امام یک شخصیت ذو ابعادی بود که هیچ یک از جنبه های شخصیتی ایشان، جنبه های دیگر را تحت تأثیر خود قرار نمی داد.حتی در مسائل علمی نیز چنین بود. معمولاً افرادی که در مباحث فلسفی و عرفانی غور می کنند و در آن ها تبحر دارند، وقتی وارد مباحث فقهی و اصولی می شوند، نمود زیادی ندارند. برای مثال، ممکن است فردی در فقه تبحر داشته و فقیه بسیار خوبی باشد، اما در اصول قوی نباشد و یا بالعکس.

یکی از خصوصیات امام این بود که در عین این که در مسائل فلسفی متبحر بود و بهترین استاد فلسفه به شمار می رفت؛ یعنی از همۀ اساتید فلسفه، حتی آقای طباطبائی نیز جلوتر بود، ولی با این حال، وقتی وارد فقه می شد، مثل آن بود که اصلاً از فلسفه و عرفان اطلاعی ندارد. یادم می آید یک وقتی، مرحوم آقای مهدی حائری قبل از پیروزی انقلاب در جلسه ای در مشهد که مرحوم آیة الله  کمالوند نیز حضور داشتند، بحث حوزۀ علمیۀ قم و درس فلسفه پیش آمد که چرا فلسفه مطرود شده است؟! در پاسخ، مرحوم آقای کمالوند گفتند: کسی که در قم فلسفه بَلَد است، آقای خمینی است، اما درس نمی گویند. در آن زمان از امام به «آقای خمینی» یا «حاج آقا روح الله » تعبیر می کردند.

به طور خلاصه، این از ویژگی های امام بود که وقتی در یک مسأله فقهی وارد می شد، طوری بود که همه فکر می کردند فقط در آن مسأله تبحر دارد. در مسائل دیگر نیز چنین بودند؛ یعنی در مسائل اخلاقی و دیگر مسائل غیر علمی نیز چنین بودند. ایشان واقعاً ذو ابعاد بود و این برای همه قابل مشاهده و محسوس بود.

ولی با این حال شاید در جواب سئوال شما بتوان گفت: امام یک انسان مخلِص و متعبّد به تمام معنا بود. اخلاص و تعبّد ایشان واقعاً ویژگی خاصی داشت که همۀ مسائل تحت همین مسأله قرار می گرفت. ایشان متعبِّد به تمام معنا بود؛ مخلص به تمام معنا بود. این جمله احساس همۀ ما بود و الآن هم با ضرس قاطع می توانم روی آن قسم یاد کنم و روی این حرفم بایستم. رمز موفقیت امام در پیروزی انقلاب، و در همۀ مسائل، همین مسأله اخلاص ایشان بود. خداوند به این انسان مخلِص عنایت کرد و بعد از ایشان به همۀ ملت عنایت کرد و آن ها را در به ثمر رساندن انقلاب یاری نمود.

 خیلی متشکریم که وقت شریف خود را در اختیار ما قرار دادید!

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 251.

. انتهای پیام /*