مجله کودک 408 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 408 صفحه 8

داستان کودکی حضرت رسول اکرم (ص) مسافر شام نویسنده: ع. دانا کاروان بازرگانی قریش، بسیار بزرگ و سنگین بود. در این کاروان، نزدیک به سه هزار شتر، اجناس و محصولاتی مثل: پوست، پشم و چیزهای دیگر را به فروش با خودشان حمل میکردند. سفر شام، برای نوجوانی مانند محمّد، که تازه پا به 12 سالگی گذاشت بود، به راستی سفری طولانی و خستهکننده بود. اما محمد، با تمام سختی و خستگی این سفر، آن را دوست داشت و در تمام طول راه، احساس خوشحالی و رضایت میکرد. خوشحالی محمّد دو دلیل بزرگ داشت: دلیل اوّلش این بود که همه جا در کنار عمویش ابوطالب بود و عموی مهربان هرگز او را تنها نمی گذاشت و هیچ وقت از او دور نمیشد. دلیل دوم رضایت و خوشحالی محمّد این بود که در این سفر طولانی او شهرها، روستاها و سرزمینهای زیادی را دید و شناخت، با مردم زیادی از نژادها، اقوام و طایفههای مختلف آشنا شد، و صدها منظرة طبیعی زیبا و رنگارنگ را تماشا کرد. سرانجام بعد از یک ماه راهپیمایی، کاروان به سرزمین شام نزدیک شد. سرزمین شام، آباد و حاصلخیز بود. شهرها و روستاهای آن نزدیک به هم و شلوغ و پرجمعیت بودند. درست برعکس عربستان، که بیشتر آن، بیابانهای خشک و بیآب و علف، با هوای گرم و سوزان بود. اوّلین شهر مهمّی که کاروان ابوطالب به آن وارد میشد، شهر تاریخی «بُصری» بزرگ شدن در حدود سه ماهگی پس از تولد، بیشتر بچهها میتوانند چیزهای اطراف خود را با انگشت بگیرند. در

مجلات دوست کودکانمجله کودک 408صفحه 8