مجله کودک 408 صفحه 36
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 408 صفحه 36

همه طرف هانیه را میگیرند نوشته: مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجور هانیه: «هدیه، مادر، بدوید، زود بیایید ببینید.، تلویزیون باز هم مرا نشان میدهد.» مادر: «خدایا شکرت، چه دخترهایی دارم! هدیه جان، بیا عزیزم خواهرت را ببین.» هدیه: «من از این لوس بازیها خوشم نمیآید. در روز به اندازه کافی قیافهاش را میبینم، همان هم از سرم زیاد است.» هدیه: «چرا خاموشش کردی، فکر میکنی فقط وقتی تو را نشان میدهد باید روشن باشد؟» هانیه: «عزیزم فکر کردم نگاه نمیکنی...» هدیه: «اشتباه فکر کردی، فقط وقتی تو را نشان میدهد نگاه نمیکنم.» تو هم با آن بازی بیمزهات! خوشمزه، خوشرنگ، خوشطعم، مقوی با جایزه با ایزو 99999 در هر اندازهای...» هانیه: «خواهر جان لطفا ادای مرا درنیاور.» هانیه: «کمک نمی خواهی؟» شنیدید چی گفت: واقعا که این هانیه دختر عجیبی است. هرچه به او کم محلی میکنم اما از رو نمیرود. با این کارهایش میخواهد مثلاً بگوید که خیلی دختر خوبی است. خیال کرده من بچهام. میخواهد به بهانه کمک کردن دوباره با من دوستیاش را شروع عکند. فکر کرده! آخر این چه زندگی است که من دارم. حتی دوستهایم هم تا مرا میبینند اول احوال هانیه را میپرسند. هانیه: «هدیه جان چرا این قدر عوض شدهای؟» هدیه: «اصلا حوصلهات را ندارم؟ این قدر هم به من جان جان نگو و نقش خواهرهای مهربان را بازی نکن. ا ینجا که تلویزیون نیست. ما هم که جلوی دوربین نایستادهایم...» هدیه: «بالا نیا. درست میبینیم. از امروز جایمان را عوض کردم. اصلا چرا باید تو همیشه بالاتر از من بخوابی؟ کی گفته هر چیز خوب باید مال تو باشد؟» بشنویم و ببینیم زیباییها و رنگهایی که در دنیای اطرافمان وجود دارند به وسیله چشمهای ما دیده میشوند. سلولهای رنگی چشم رنگها را میبینند و سلولهای دیگر داخل

مجلات دوست کودکانمجله کودک 408صفحه 36