
گزارش دوست
نام من هم مثل پدرم علی است!
نُه ساله یا ده ساله است، در کلاس چهارم دبستان درس
میخواند و سالهاست که به همراه مادر و خواهر بزرگترش در
همسایگی خانۀ ما زندگی میکنند. مادرش وقتی که او به دنیا
آمد، نامش را «علی» گذاشته است. علی هنوز به دنیا نیامده
بود که پدرش در یک تصادف رانندگی ازدنیا رفت. او هیچوقت
پدر را ندیده است. امّا هر کسی از علی در
مورد پدرش سئوالی میکند، بلافاصله
میگوید: «نام پدرم هم مثل خود من علی
است.»
از شما چه پنهان، همیشه پیش خودم
فکر میکردم همان طور که علی میگوید،
نام پدرش علی بوده، و اصلاً به همین خاطر
هم مادر علی اسم او را هم علی گذاشته است.
اما به طور اتفّاقی متوجّه شدم که نام پدر علی،
«علی» نبوده و اهالی محل او را (احمد اقا) صدا
میزدند. یک روز از مادر علی پرسیّدم: «چرا علی میگوید که
نام پدرش علی است امّا همه پدر اورا احمد اقا صدا میزدند؟»
مادر علی لبخندی زد و گفت: «بهتر است از خود علی
بپرسیّد.»
به سراغ علی رفتم و این سئوال را از خود او پرسیّدم،
غافل از اینکه همین سئوال کوتاه بهانۀ خوبی میشود برای
گزارش این شماره دوست و آشنایی شما با علی.
-از علی میخواهم تا خودش را کامل معرّفی کند، میگوید:
«نام من علی است، در کلاس چهارم دبستان درس میخوانم،
آخرین معدّل تحصیلیام 25/19 بوده و فامیلیام را هم
نمیگویم تا در مجلهتان چاپ نکنید!»
میپرسم: «چرا دوست نداری تا نام خانوادگیات را
در مجلّه چاپ کنیم؟»
علی پاسخ میدهد: «بعضیها فکر میکنند بچّههایی
مثل من که پدر ندارند؛ با بقیّه بچّهها فرق میکنند و به همین
خاطر باید برای آنها دلسوزی کرد. من هم ترجیح میدهم
نام خانوادگی یا عکسم را چاپ نکنید تا راحتتر بتوانم با شما
صحبت کنم.»
بعد از پاسخ علی بیشتر در این مورد اصرار نمیکنم و از
او میپرسم: «قبلاً به من گفته بودی که نام پدرت هم
مثل خودت علی است.امّا بعداً شنیدم که نام پدر تو
احمد بوده؛ جریان چیست؟»
علی پاسخ میدهد: «به شما راست گفتهاند که نام
پدرم احمد بوده، امّا باور کنید که خود پدرم گفته است که
بابایم علی است.»
از او میخواهم تا بیشتر توضیح بدهد: «چگونه پدری
که قبل از تولدش پیش خدا رفته است، با او صحبت
کرده و به او گفته که نامش علی است.»
علی در پاسخ من میگوید: «همان طور که میدانید پدرم
قبل از به دنیا آمدن من فوت کرده و پیش خدا رفته است.
من هم به غیراز عکسهای بابا و خاطرههایی که مادر یا خواهرم
از او تعریف کردهاند، چیز دیگری از پدر نمیدانم و به همین
خاطر هم تا چند وقت پیش خیلی ناراحت بودم. تا اینکه یک روز
در مدرسه، معلّم دینیمان داستانی از زندگی حضرت علی (ع)
برایمان تعریف کرد که نشان میداد، این امام بزرگوار در زمان
زندگی پدر برکتشان برای بچّههایی که پدران خود را از دست
داده بودند، همیشه مانند یک پدر مهربان، پدری میکردند.
با شنیدن این ماجرا آرزو کردم که ای کاش من هم مانند
آن بچّهها در زمان زندگی حضرت علی (ع) زندگی میکردم
تا لااقل اگر پدرم را از دست دادهام، پدر به مهربانی ایشان
مجلات دوست کودکانمجله کودک 73صفحه 6