مجله کودک 73 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 73 صفحه 10

داستان دوست روزهای برفی مهری ماهوتی «سیّد مرتضی» تکه­های برف را از کف کفشهایش تکاند و با احتیاط از پلّه­ها بالا رفت. خانم، روی بالکن خانه، نگران و کلافه ایستاده بود و به برفها خیره شده بود. سیّد سرفۀ بلندی کرد و در حالی که با یک دست، نان­ها را نگه می­داشت، دست دیگرش را جلوی دهانش گرفت و«ها»کرد. به پلۀ آخر که رسیّد، ایستاد. - سلام علیکم حاج خانم، صبح به خیر. چه خبر شده؟ چرا ناراحتید؟ - سلام سیّد. معلوم بود که اصلاً حوصله ندارد. ادامه داد: چیزی نیست. راستش کوپن تاید نداریم. رخت­های آقا روی دستم مانده. اجازه نمی­دهد لااقل تاید آزاد بخریم. مانده­ام معطّل؛ که چه کنم! سیّد مثل یاکریم­های سرگردان دور خودش چرخ خورد. یک سبد لباس، کنار دیوار بود. ازمیان آنها عبای آقارا فورا شناخت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 73صفحه 10