مجله کودک 77 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 77 صفحه 16

لبخند دوست از مجموعه داستانهای یونسکو داستانی از ویتنام گیاه سحرآمیز مترجم : ماندانا راد روزی، خانه به دوشی وارد دهکده­ای شد. او در حالی که از شدّت خستگی کاملاً از پا افتاده بود و دو روز هم بود که چیزی نخورده بود، فکر جالبی به سرش زد. به میان مردم ده رفت و گفت :«من گیاه سحرآمیزی می­شناسم که می­تواند حتی یک آدم را که دارد می­میرد، دوباره به زندگی برگرداند. دوست دارم این راز را به شما بگویم.» مرد ثروتمندی با شتاب، او را به خانه­اش برد و با غذای مفصّلی از او پذیرایی کرد. وقتی غذا تمام شد، میزبان از مهمان خواست تا قولش را درمورد گیاه سحرآمیز انجام دهد. مهمان گفت: «با من بیا، این گیاه در همین نزدیکی­هاست.» آنها با هم راه افتادند، وقتی کاملاً از دهکده دور شدند، مهمان ایستاد و با انگشتش، به یک برنج­زار اشاره کرد و گفت: «اینجا آن گیاه سحرآمیز می­روید.» -«چی؟ برنچ؟ شوخی می­کنی؟!» -«مسلّماً نه. بدون برنجی که همین الان در خانه تو خوردم، تا این ساعت مرده بودم!» و مرد ثروتمند و حریص، از شدت ناراحتی روی زانوانش افتاد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 77صفحه 16