زد اما هیچ موجود زندهای ندید بعد فریاد بلندی
کشید تا شاید کسی صدای او را بشنود اما به جز
خودش هیچ کس در آنجا نبود. قورباغه ناراحت شد
و احساس کرد که موجود بیارزشی است و به همین
خاطر او را به یک چنین جای دور و پرتی فرستادهاند.
او لباس ابریشمی و کلاهش را درآورد و گفت:
«دیگر نمیخواهم زنده بمانم.» چند ساعت گذشت
اما قورباغه همچنان زنده ماند. او به داخل فضاپیما
برگشت که یکدفعه در فضاپیما بسته شد و شروع
کرد به حرکت کردن. قورباغه هرچه سعی کرد
در آن را باز کند نتوانست. بعد از
اینکه خسته شد آمد کنار پنجره
فضاپیما و دید که به زمین
نزدیک میشود. وقتی
قورباغه ناقصالخلقه
به زمین رسید عدۀ
زیادی منتظر او بودند و از او عکس و فیلم تهیه کردند
و او را با احترام به محل مناسبی بردند. قورباغه
ناقصالخلقه فهمید او اولین موجود زندهای بود که به
سیارهای دور و ناشناخته رفته و بعد از اینکه لباسهایش
را درآورده و زنده مانده دانشمندان فهمیدهاند که
در آنجا اکسیژن وجود داشته و این کشف بزرگی در
عالم فضانوردی بود و همه آن را مدیون قورباغۀ
ناقصالخلقه میدانستند. قورباغۀ ناقصالخلقه
معروف شد و تمام اعضا سازمان فضانوردی با او
دوست شدند و او را دوست داشتند. قورباغۀ
ناقصالخلقه هم تا آخر عمر پنج
سالهاش در سازمان فضانوردی
ماند و به قورباغههایی
که میخواستند به
فضا بروند آموزش
میداد .
کرایک به دستور ایزما، تصمیم
میگیرد که امپراتور شتر شده را بیـرون از
شهر ببرد واو را نابود کند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 229صفحه 15