مجله کودک 229 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 229 صفحه 30

دعا برای پولدار شدن مرد تنبل به شکم خود نگاه کرد و گفت: ای وای شکمم چقدر بزرگ شده، خاک بر سرم!» همسر لاغرش گفت: «به خاطر این که از جایت تکان نمی­خوری و دنبال کار نمی­روی.» مرد تنبل عصبانی شد و گفت: «دست از سرم بردار زن. کار برای آدم­های گدا است. نه برای من­که مرد آبروداری هستم.» روزها گذشت. کم­کم وضع مرد تنبل بد شد. حالا دیگر فامیل­ها و همسایه­ها به آنها کمک نمی­کردند. کم کم کسی برایشان غذا و میوه نیاورد. یک روز، خانه­ی آنها از همه­ی خوردنی­ها خالی شد. همسر مرد تنبلِ جارو به دست توی اتاق آمد. دید خرخر شوهرش بلند شده. فوری سرش داد کشید. مرد تنبل از خواب پرید و پرسید: «وای چی شده، کی مرده؟» شتر می­گوید که او روستایی را می­شناسد.او روستایی ارابه­چی است که صبح آنروز پیش او آمده بود!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 229صفحه 30