
در آبگیری کوچک در دشتی وسیع تخمهای ریز قورباغه زیر برگ نیلوفر در حال تکان خوردن بودند. بعد از
چند دقیقه یکییکی بچه قورباغهها از تخم بیرون آمدند و در آبگیر مشغول شنا کردن شدند وقتی آخرین تخم
قورباغه هم بیرون آمد همۀ بچه قورباغهها از دیدن او تعجب کردند آخر او قورباغهای بود که یک پا نداشت و
برای شنا کردن از دم بلندش استفاده میکرد. بعد از مدتی قورباغهها به دیدن او عادت کردند و دیگر بچه قورباغه
برایشان موجودی غیر عادی نبود. اما کمتر کسی با قورباغۀ ناقصالخلقه بازی میکرد، چون قورباغهها هر چقدر
بزرگتر میشدند دًمشان کوتاهتر میشد تا اینکه کاملاً از بین میرفت و آنوقت بود که نبودن پا خودش را نشان میداد
بطوری که بچه قورباغه که حالا قورباغۀ بزرگی شده بود در
بازی و شنا کردن و حتی پیدا کردن غذا از بقیه قورباغهها عقب
میماند و کسی حوصله نداشت صبر کند تا او خودش را به آنها
برساند. به همین خاطر قورباغۀ ناقصالخلقه کمکم گوشهگیر
شده و بیشتر بازی و شوخی بقیه قورباغهها را نگاه میکرد. تا
ایزما و کرایک میگوید که قرار بود امپراتور
بمیرد نه اینکه به شتر تبدیل شود. بنابراین
کرایک، امپراتور را با یک ضربه بیهوش
میکند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 229صفحه 13