مجله نوجوان 47 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 47 صفحه 27

لحظه به لحظه آن را در ذهنتان مجسم کنید و حتی حدس بزنید که بعد از تمام شدن کنفرانس چه سوالهایی ممکن است از شما پرسیده شود . بهترین جوابهای ممکن ار به این سوالها بدهید. جلوی آیینه بنشینید و فرض کنید سر کلاس هستید . مخاطبانشان را تجسم کنید و برای آنها کنفرانس بدهید. یادتان باشد زمان شما محدود است . برای سومین مرحله از تمرین از یکی دو نفر از دوستانتان یا اعضای خانواده بخوهید بنشینند و به کنفرانس شما گوش بدهند. بدن شما هم حرف می زند. سرکلاس محکم بایستید و سینه تان را جلو بدهید. چشمانتان را به خوبی باز کنید و به مخاطبانتان نگاه کنید . باید خودتان را مصمم نشان دهید تا بقیه تحت تاثیر قرار بگیرند و کاملا حواسشان با شما باشد و یادتان باشد بدن شما حرف می زند . کمرتان را خم نکنید ، هر وقت لازم شد ، در طول کلاس راه بروید . سعی کنید صدایتان صاف باشد و به وضوح صحبت کنید عصبی شدن موجب می شود که تند صحبت کنید هر وقت احساس کردید هیجان زده شده اید، نفس عمیقی بکشید و یا آرامش و شمرده به صحبتهایتان ادامه دهید. آماده باشید تقریبا تمام آدمهای دنیا وقتی می خواهند در مقابل جمع صحبت کنند ، عصبی و دستپاچه می شوند . برای خیلی از ما آدمها سخنرانی در برابر جمع ترسناک و سخت ترین کار ممکن است . بهترین کاری که می تونید برای مقابله با عصبی شدن انجام دهید، این است که خودتان را به خوبی رای کنفرانس آماده کنسد . از نظر اطلاعاتی هیچ کم و عمیق بکشید و حواستان باشد که وقتی صحبت می کنید، نظم نفس کشیدنهایتان به هم نریزد . عصبی شکدن خیلی هم بد نیست ، باعث می شود حواستان به کارتان باشد . فوت کوزه گیری آیا مطالب تحقیقتان به خوبی آماده شده؟ آیا به خوبی آن را تمرین کرده اید؟ پس بد نیست در این مرحله کمی مغرور شوید . تحقیق شما در نوع خودش بی نظیر است و آنقدر جالب است که برسر زبانها خواهد افتاد . وقتی آن را رو کردید ، همه شگفت زده می شوند و دهانشان باز می ماند . ترجمه سارا طهرانیان داستان خرده میخهای روی دیوار پس بچه ای بودکه اخلاق خوبی نداشت . پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت که هر بار که عصبانی می شود باید یک میخ به دیوار بکوبد. روز اول ، پسر بچه 27 میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ، همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر شد . او فهمید که مهار کردن عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخها بردیوار است... او این نکته را به پدرش گفت و پدر هم پیشنهاد کرد که از این به بعد ، هر روز که می تواند عصبانیتش را مهار کند ، یکی از میخها را از دیوار بیرون آورد . روزها گذشت و پس بچه سرانجام توانست به پدرش بگوید که تمام مبخها را از دیوار بیرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد . گفت : پسرم! تو کار خوبی انجام دادی . اما به سوراخهای دیوار نگاه کن . دیوار هرگز مثل گذشته اش نمی شود . وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهای بدی می زنی . آن حرفها هم چنین آثاری به جای می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری . اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد آن زخم سرجایش است . زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است.او کیست ؟ اگر این نویسنده انگلیسی نبود . آقای اسکروچ خسیس و کتاب هدیه کریسمس هم نبود . کتابهای او را تقریبا همه مردم دنیا می شناسند . در سن 12 سالگی از شدت فقر مجبور شد در یک کارخانه کارگری کند . بعدها در کتابهایش قسمتهایی از خاطرات تلخ کودکی اش را در قالب زندگی یکی از شخصیتهایش نشان داد . اسم آن شخصیتش دیوید کاپرفیلد بود او کیست؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 47صفحه 27