مجله نوجوان 57 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 57 صفحه 25

امام زمان و عاشورا بوی ظهورهفته­های دروغ تمام ثانیه­ها رو به سوی تو نگران سری نمی­زنی آیا به خیل منتظران نشسته­اند به شوق بهار آمدنت چقدر آینه در ایستگاه فصل خزان کمی از آن همه زیبایی خدائی را به ما نشان بده تا گل کند دمان به دمان چه ابرهای عمیقی که در هوا گیجند مگر نگاه تو را یادشان دهد باران شنیده­ام که می­آیی شبیه فروردین که رنگ سبز بپاشی به شاخه­های جوان تو را قسم به صدای گرفتۀ زینب تو را قسم به گلوی بریدۀ یاران خودی نشان بده آه ای غریب طوفانی که وحشتی فکنی بر گروه نامردان چقدر حوصله­ام را به شب بیاویزم که با چراغ بیایی به خلوتم مهمان و باز هم من و شب-پرسه­های بی هنگام که می­کشاندم آنسوی اشکهای روان شب گذشته صدای فرشته پرپر شد شب گذشته صدا را ربود باد وزان و هفته­ها چه دروغند و جمعه­ها چه فریب روایتی است از این خوابهای بی پایان تو را قسم به صدای گرفتۀ زینب تو را قسم به گلوی بریدۀ یاران که واژۀ من از این دردهای تحمیلی که واژۀ من از این بعضهای بی پایان دوباره مرثه­های مدام عاشورا دوباره خاطره­های همیشۀ گریان بگیر دست مرا زین شب سیاه­ای خوب ! بگیر دست مرا ای ستارۀ پنهان مجتبی صادقی این است آن مردی که می­گویند، هستی به نقش خال او سبز است آن شور باران آن غروب ناب آن حاکم هفت آسمان خورشید وقتی که از پرواز برگردد هفت آسمان دنبال او سبز است در صفحۀ تقویم او باران، هرروز طرحی نو می­آراید پاییز و تابستان نمی­فهمد، هرچار فصل سال او سبزاست می­خندد و با خنده­اش یک شهر با شرم، لب از خنده می­بندند یا دیگران بی مایه می­خندند یا واقعاً اقبال او سبز است در کوچه­های کربلا امروز بوی ظهوری تازه می­آید بوی ظهور آنکه قربانگاه از رویش تمثال او سبز است آن روز یادت هست می­بارید شمشیر نفرت برسر خورشید امروز کوهی سر برآورده است کز دامنه تا یال او سبز است قاسم رفیعا بوی سیب در دسته­های سینه زنی ، هرسال این عابر غریب سیه پوش این سوگوار- بیرق خونین به دوش - کیست؟ این مرد بی قرار که درجانش چیزی شبیه شعلۀ داغی هست بانگ حزین نوحه گر اوست هرجا که خیمه­ای و چراغی هست! *** امسال هم او آمد و پراکند دردسته­های سینه زنی باز بوی سیب اما کسی ندانست این سوگوار کیست این عابر غریب... فاطمه سالاروند

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 57صفحه 25