مجله نوجوان 61 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 61 صفحه 13

وقت قیمت شیرین می شد می فروختم . ولی روغن چیزی است که فوری فروش می رود. تاجر مس گفت می بینی! کارهای دنیا همیشه برعکس است تاجر روغن گفت اما من با اینکه پارسال از روغن خیلی خیر دیدم حاضرم مایه به مایه روغنها را با مسها معامله کنیم توکل برخدا هر چه بادا باد . شاید خیر دیدیم شاید خیر هر دو در این باشد نمی دانم چرا این حرف به زبانم آمد . تاجر مس گفت من حرفی ندارم ولی عیب کار این است که روغن نگه داشتنش مشکل است و اگر زود توی بازار آب نشود نمی شود آن را زیاد نگه داشت ولی مس، خداوند همیشه این سنگ های معدنی را عزیز کرده است . آهنش، مسش، ذغالش، نقره اش، طلایش، هرچه برکت هست توی این زمین است. تاجر روغن خندید و گفت خوب بازار گرمی بلدی ولی کاسبی ما کاری به این حرفا ندارد. همین را می دانم که هر جا آدم هست ، همیشه روغن مصرف دارد معدن هم ندارد که هر روز استخراج کنند حاصل زحمت مردم است و شیره جان گوسفندان و گاوان و مایه زندگی است تاجر مس خندۀ بلندی کرد و گفت بسیار خوب اگر خیلی دلت می خواهد معامله کنیم من حاضرم ناگهان به دلم برات شد که پیشنهاد تو را قبول کنم. تاجر روغن دلش از خوشحالی لرزید وگفت : انشاالله مبارک است خداوند به شما برکت بدهد در بازار تبریز . می گویند الله برکت ورسن . چه خوب است که آدم همه زبانها را بلد باشد . تاجر مس گفت بله زبان یادگرفتن خوب است اما من زبان خودم را هم زورکی بلدم به هر حال بگذار عقد قرار دادکنیم تو هم خیرش راببینی نگفتم ؟ من همیشه این طورم زود معامله می کنم و اصلا نمی دانم که چه کار دارم می کنم. تاجر روغن گفت قبول کردم حالابیاییم صورت خرید جنسها را حساب کنیم . گشتند و دفتر و دستکها را آوردند و سیاهۀ خرید اجناس را نگاه کردند و بعد معامله را به صورت پایاپای ختم کردند تاجر مس خودش هم به درستی نمی دانست چرا این کار را می کند اما تاجر روغن می دانست که روغن ضرر خواهد کرد و مس فایده خواهد داشت اما یک پیشامد ساده بعد از آن اتفاق افتاد که همه حسابها را به هم زد . چند دقیقه بعد کشتی گرفتار امواج خروشان و طوفانی دریاشد و در خطر قرار گرفت ناخدای کشتی از هم مسافران خواست که برای سبک شدن کشتی هر چه که بار دارند به دریا بریزند اما برای آن دوتاجر ریختن اموال در دریا همانند مردن بود پس از اصرار ناخدا و دیگر مسافران که نگران جان خود بودند دو تاجر راضی شدند که اموال خود را در دریا بریزند . خیک های روغن و عدلهای مس و بار و اثاث مسافران همه را به دریا ریختند و کشتی سبک شد و دیوار شکسته کشتی بالاتر از آب قرار گرفت و ناخدا کشتی را به سرعت به طرف ساحل هدایت کرد و صبح روشن به مقصد رسیدند. دو نفر تاجر روغن ومس از ناراحتی و پریشانی رمق نداشتند. که حرف بزنند در ساحل از کشتی پیاده شدند و نتیجه تجارتشان برعکس شد ه بود مسهایی که تاجر روغن خریده بود معلوم است که به اعماق دریا فرو رفته بود . اما خیکهای روغن که مال تاجر مس شده بود همه روی دریا شناور بود و موجهای دریا آنها را به طرف ساحل می راند. تاجر روغن باهمه زرنگی و زیرکی همه مسهای خریداری را از دست داده بود و تاجر مس با همه سادگی و صداقتش تمام روغنها را به بازار رساند و به قیمت مایه کاری فروخت . فکری که تاجر روغن کرده بود از روی زیرکی و هوشیاری بود چون در این جا روغن خیلی ارزان بود و مس خیلی گران ولی باشکستن کشتی کار برعکس شده بود. تاجر ساده دل گفت با این پیشامد اگر چه من نفعی نبردم ضررهم نکردم ولی برای تو خیلی متاسفم آیا تقصیر من بود من که نمی دانستم چه می شود خودت پیشنهاد کردی که جنس ها راعوض کنیم . تاجر زیرک گفت نه برادر هیچ کس تقصیر ندارد . من هم درست حساب کرده بودم و حواسم به کارم جمع بود ولی این یکی را دیگر نخوانده بودم که کشتی سوراخ می شود ناخدا هم تقصیری نداشت که اگر کشتی سنگین بود حالاما اینجا نبودیم . این طور پیشامدها در زندگی بسیار است اسم آن را می گذارند شانس بد یا خوب ولی شانس یعنی تصادف من به بخت و اقبال و سرنوشت هم عقیده ندارم ولی این طور پیش آمد و به نفع تو تمام شد . در زندگی همان طور که نقشه و حساب هست پیشامدهای حساب نشده هم هست مثل زلزله صاعقه مثل غرق شدن یا در یک قرعه کشی برنده شدن . من هم گله ای ندارم و خدا را شکر که خودمان هستیم . آدم جانش سالم باشد . زندگی را می شود دوباره ساخت.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 61صفحه 13