مجله نوجوان 110 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 110 صفحه 12

داستان پلیسی علامت مرگ قسمت اول نویسنده : آلفرد هیچکاک مترجم : مهرک بهرامی دو مرد روی تپه درخت زار قوز کرده بودند ، یقه پالتو تیره رنگ خود را در مقابل سوز سرد پاییزی بالا زده بودند و انتظار می کشیدند . یکی شان با دقت از پشت عدسی دوربین دو چشمی کوچکی صحنه ای را تماشا می کرد و هر دو به صداهایی که میان درختها می پیچید گوش می دادند . ضبط صوتی در فاصلة نسبتاً دوری قرار داشت و همه کلمات گوینده شنیده نمی شد ولی صدای تو دماغی که از بلندگوها پخش میشد مثل آوای یک رب النوع افسانه ای و قدیمی توی تپه و محیط اطراف آن طنین می افکند و گهگاه کلمه یا عباراتی در هوای گزنده به گوش می رسید . . . .آزادی . . .دلایل نگرانی . . . . بی آنکه دیگر امیدی باقی مانده . . . مردی که دوربین نداشت سرش را کج کرد و گفت : آهای ! دارد می آید . . . مواظب باش« ادی » . هر دو مرد گوشهایشان را تیز کردند و شنیدند که صدایی از بلندگو فریاد زد : در این دوره پر آشوب ، شهروندان ما چنگال مرگ را بر گلوی خود . . . مرد دوربین دار صاف ایستاد و قدری به جلو خم شد . او یک سکوی چوبی خطابه و مردی را با موهای جو گندمی و ژاکت شکاری پرتغالی رنگ می دید که کنار سکو چمباتمه زده است . سگ « دوبرمن » درشت هیکل سیاه رنگی نیز حدود بیست قدم دورتر از سکو نشسته بود . وقتی آخرین کلمات از بلندگو خارج شد جانور براق وارد عمل شد . . تمام عضلات بدنش مثل یک ماشین منظم به کار افتاد و حیوان مانند گلوله ای روی سکو جست و با یک ضربت مهیب دندان های تیزش گلوی آدمک پوشالی بزرگی را که پشت آن بود درید . ذرات کاه در فضا پراکنده شد . آدمک زیر حمله ناگهانی و سریع و وزن سگ غول آسا خورد شد . جانور درنده با دومین ضربت دندان ها و چنگال های نیرومندش ، کله آدمک را کند و روی زمین انداخت . سپس سگ « دوبرمن » به طور غریبی ارام گرفت . تکانی به خود داد و چنان که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده برگشت و سر جایش نشست و مرد ژاکت پرتقالی دو تکه گوشت استخوان دار و بزرگ جلوی او پرت کرد . مرد دوربین را از بند چرمی آن به سینه آویخت و گفت : کار او عالی است . هر بار بهتر می شود . آن ها وقت زیادی ندارند و همچنین ما . برویم « سام » باید هر چه زودتر تدبیری اندیشید . مرد دیگر که موهای خاکستری و قد بلندی داشت پرسید : پس باید با آن یارو « واترمن » تماس بگیریم ؟ چاره ای نداریم ، این بهترین کاری است که می توان کرد رفیق . -تنها کار ؟ -بله ، شاید او مشکل ما را حل کند . مردان ایستادند و بی سر و صدا و به سرعت از درختزار تپه ای بیرون آمدند و توی کوره راه خاکی قدم زنان و ساکت به طرف اتومبیلشان رفتند . پشت سر آن ها در فاصله ای دور صدای تو دماغی بلندگوها دوباره برخاست *** دو مرد خودشان را « سام چامبرز » و « ادوارد کلین » معرفی کردند و گفتند که مأمور « اف ، بی ، ای » هستند . « ات واترمن » سری فرود آورد و گفت : بفرمایید تو آقایان ، خوش آمدید . همه در اتاق پذیرایی نشستند بعد « چامبوز » کاراگاه مو خاکستری گفت ما شنیده ایم پلیس تقریباً درباره هر چیزی که به حیوانات مربوط می شود با شما مشورت می کند .« آت واترمن » جواب داد : من بعضی وقت ها به آن ها کمک می کنم . مرد قامتی متوسط با

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 110صفحه 12