مجله نوجوان 110 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 110 صفحه 26

چاپارخونه پانادون درد دل چند روزنامه نگار دوره گرد اون حاجی فیروزه که سالی یه روزه ! پانادون که نیست . پانادون هر شماره صفحه داره و بهتون سر میزنه . حالا یه چند وقت نیومده فکر کردید که چی ؟فکر کردید پانادون مرده که براش نامه نمی نویسید ؟ البته باید اعتراف کنم که این جدایی چند ماهه تقصیر ما هم بوده . البته تقصیر ما هم که نه ! تقصیر کسانی که این شرایط را برای ما پیش آوردند . عرضم به حضور شما چند ماه پیش توی دفتر مجله دوست نشسته بودیم که یکهو آب و برق و گاز و تلفن قطع شد و هر کاری کردیم وصل نشد چون کسی آب و برق دفتر را قطع کرده بود که ما زورمان به او نمی رسید . به خاطر همین ما دفتر را ترک کردیم و از آن روز مجبور شدیم با تشکیل یک تحریریه خیابانی در زیرپله های شهر پناه بگیریم و برای شما مجله منتشر کنیم و دقیقاً از همان روز بود که به روزنامه نگاران دوره گرد تبدیل شدیم . طبیعی است که در چنین شرایطی ما هم مثل باقی آوارگان محترمی که در این شهر زندگی می کنند نشانی و یا آدرسی نداشتیم و نامه های شما به دست ما نمی رسید امّا همین که پس از چند ماه توانستیم به دفتر مجله لشکرکشی کنیم . زمین های غصب شده را پس بگیریم دیدیم که شما در این چندماه کلی نامه برای ما فرستاده ایدکه از دیدن آنها اشک در چشمان ما حلقه زد و بغض در گلوی ما ترکید و سیل اشک همه ی تحریریه را با خودش برد . حالا من از شما عذرخواهی می کنم که نامه های شما را با چند ماه تأخیر پاسخ می دهم و معذرت می خواهم که تلفن دفتر همچنان قطع است و شما هر چه با ما تماس می گیرید هیچ کس هیچ پاسخی به شما نمی دهد . به خدا ما هر کاری از دستمان بر می آمد کردیم ولی شما بهتر از ما می دانید که بزرگترها به ما نوجوان ها اهمیت نمی دهند و کمتر به ما توجه می کنند . بگذریم ثمن گلشنی از اصفهان خواهر عزیز ! نامه ات گم نشده فقط کمی دیر به دست ما رسیده است . راستش می دانم که هیچ وقت نمی توانی موضوع صفحه سبد را با دیدن سر کلیشه ی آن حدس بزنی . حقیقت ماجرا این است که ما هم نمی دانیم موضوع اصلی این صفحه چیست و اگر راستش را بخواهی باید بگویم که محسن رخش خورشید هم که مسئول این صفحه است هنوز نفهمیده که موضوع اصلی این صفحه چیست . خوب مجله ما هم یک کمی عجیب و غریبه ! شما باید ببخشید . از مطالبی هم که فرستاده بودید ، ممنونم ابوالفضل رشنین از تهران از اینکه پشت برگه امتحانی ات برای ما نامه نوشته ای خیلی ممنونم (دوست داری به بقیّه بچه ها بگم که نمره ات چند شده ؟) . ابوالفضل عزیز ، نیایشی نوشته اند که بد نیست ما هم آن را بخوانید : خداوندا ! تو آفتاب را آفریدی و به ابرها گفتی که ببارند ، تو به گل گفتی بروید تا بهار شود . خداوندا توخیلی توانا هستی . تو به چشمه گفتی چمن را سیراب کند و از تشنگی سیراب شود . تو به گل گفتی بخشکد تا پاییز شود . خدایا تو را سپاس می گویم . اگر تو نبودی هیچ چیزی وجود نداشت

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 110صفحه 26