مجله نوجوان 205 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 205 صفحه 5

سنگر مسجد آن روز دو نفر از شاگردان قدیمی امام، آیت­الله صدوقی و حجت­الاسلام حق­شناس، در اتاق امام نشسته بودند و با او دربارۀ جبهۀ جنگ حرف می­زدند. حجت­الاسلام حق­شناس رو به امام کرد و گفت: «در مدرسۀ شهید بهشتی درس می­دهم. در مسجد امین­الدوله هم نماز جماعت می­خوانم و احادیث امامان را می­گویم.» امام آرام آرام سرش را تکان می­داد و چشم از چشم او بر نمی­داشت. او لحظه­ای مکث کرد و بعد ادامه داد: «با این همه، اگر وظیفۀ من این کارها نیست، آنها را رها کنم و به جبهه بروم. تا شما چه دستور بدهید.» امام لبخندی زد و به شوخی گفت: «مگر تو می­توانی تفنگ بلند کنی؟» لبهای مرد با لبخندی گشوده شد و دندانهای سفیدش از میان انبوه ریش و سبیل سفیدش پیدا شد. گفت: «آقا! یک مرتبه تفنگ بلند کردم و گلنگدن را کشیدم. امّا عوض اینکه من تفنگ را نگه دارم، تفنگ مرا چند قدم با خودش برد. فهمیدم من قدرت این کار را ندارم.» لبخند بر لبان امام نشست و با لحن شیرینی گفت: «جبهۀ تو همان مدرسه است و مسجد امین­الدوله.»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 205صفحه 5