مجله نوجوان 245 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 245 صفحه 21

گفت: «این دستار آوردهام.» زن گفت: «این چه دزدی باشد؟» گفت: «این از بهر آن دزدیدهام که آرمان دزدیام باطل نشود.» رسالهی دلگشا عبید زاکانی سخاوت حکیمی را پرسیدند: «از سخاوت و شجاعت، کدام بهتر است؟» گفت: «آن که را سخاوت است، به شجاعت حاجت نیست.» نبشته ست بر گور بهرام گور که دست کرم بِه ز بازوی زور گلستان سعدی شاخ خواجهنصیرطوسی! گویند خواجهنصیر طوسی در مدت بیست سال، کتابی تصنیف کرد در مدح اهل بیت پیامبر(ص). پس آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفهی عباسی رساند. زمانی رسید که خلیفه با «ابنحاجب» در میان شط بغداد به تفرّج و تماشا اشتغال داشتند. خواجهنصیر، کتاب را نزد خلیفه گذاشت. خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابنحاجب به مدایح آلاطهار پیامبر(ص) افتاد، آن کتاب را به آب انداخت. پس خواجهنصیر را گفت: «آخوند! اهل کجایی؟» گفت: «از اهل طوسم.» گفت: «از گاوان طوسی یا از خران طوس؟» خواجه فرمود: «از گاوان طوس.» ابنحاجب گفت: «شاخ تو کجاست؟» خواجه گفت: «شاخ من در طوس است. میروم آن را میآورم.» [سالها بعد] چون هلاکو خلیفه را کشت، خواجهنصیر [که وزیر هلاکو شده بود] کس فرستاد ابنحاجب را حاضر ساختند.به او خطاب کرد: «من با تو گفته بودم که از گاوان طوسم و شاخ خود را میآورم. شاخ من این هلاکو است!» قصص العلما فین! فین! گویند کاهلی، صد دینار داد تا کسی بینی او را بگیرد. مرد پذیرفت و دست به بینی او کرده، گفت: «فین! فین!» کاهل گفت: «صد دینار دادهام، فینش را هم من بکنم!» امثال و حکم دهخدا قانون گویند: «جهانگردی در یکی از کشورهای عربی، شب وارد بَزمی شد و مردی را روی صحنه دید که ساز خوش آهنگی میزند. جهانگرد گفت: «این چه سازی است که این آقا میزند؟» خدمتگزار گفت: «قانون میزند.» فردا صبح، مرد جهانگرد در خیابان جلوی دارالحکومه دید که مردی را شلاق میزنند. از رهگذری پرسید: «چرا این بندهی خدا را میزنند؟» جواب داد: «این را قانون میزند.» جهانگرد، شانه بالا انداخته، گفت: «این چه قانونی است که شب به آن خوبی میزند و روز به این بدی!» زندهیاد خسرو شاهانی مردانه آوردهاند که در پیش رسول، مردی را میستودند که: «او مردی عظیم و با قوّت است.» گفت: «چگونه؟» گفتند: «با هر کس که کشتی گیرد، او را بیفکند.» رسول گفت: «قوی ومردانه آن باشد که با خشم خویش برآید، نه آن که کسی را بیفکند.» نصیحتالملوک غزالی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 245صفحه 21