مجله نوجوان 116 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 116 صفحه 10

مترجم: محسن رخش خورشید زوجهای استثنایی 2 در جنگلهای آفریقا، نوعی حشره زندگی می‏کند به اسم «تیک» که مثل پشۀ خون آشام است و از طریق نیش زدن حیوانات دیگر و مکیدن خون آنها، تغذیه می‏کند. خوب، به‏نظر می‏رسد این حشره هر چقدر از آدم دورتر باشد بهتر است اما جالب است بدانید که بسیاری از حیوانات جنگلی، از این حشره استقبال می‏کنند و اگر پرنده‏ای بخواهد آن را شکار کند، با او مبارزه می‏کنند! ! بله، تعجب آور است اما اگر بدانید چه معاملۀ ساده و جالبی بین حیوان میزبان و این حشره برقرار می‏شود، بیشتر تعجب می‏کنید. تیکها فقط خون آلوده را می‏مکند و در واقع با مکیدن خون حیوانات دیگر، خون آنها را تصفیه می‏کنند. حیواناتی هم که دچار بیماری شده باشند از این طریق بهبود می‏یابند! به این دلیل است که حیوانات با آغوش باز از این حشره استقبال می‏کنند و اجازه می‏دهند که هر چقدر دلش می‏خواهد، آنها را نیش بزند. داستان پلیسی شاگرد شیطان چشمهای مت گرد شد. آدم کشی، هرگز! او در تمام مدت خلاف‏کاریهایش دست به چنین عملی نزده بود. ولی این بار مجبور بود راهی را انتخاب کند. ناگهان فکری از ذهنش گذشت بنابراین با یک جهش خود را به سمت هلن که پشتش به او بود، انداخت. هلن به شدت با صورت به زمین خورد و اسلحه از دستش افتاد. مت در حالی که گردن هلن را گرفته بود شروع به فشردن گردنش کرد و سرانجام خصوصیات دیگرش که تنفر از زنها بود بروز کرد. او همیشه از آنها نفرت داشت چون معتقد بود آنها جلوی آزاد زندگی کردن مردها را می‏گیرند. تحت تأثیر همین احساس آنقدر گردن هلن را فشرد تا او بی‏حرکت روی زمین افتاد. مت در حالی که از خشم و وحشت می‏لرزید نفس‏زنان از جا برخاست. با خود فکر کرد که کار دیگر تمام است و کندی از او تشکر و آزادش می‏کند تا از آنجا برود ولی ظاهراً کارها آن طور که او تصور می‏کرد پیش نمی‏رفت. کندی گفت: - آقای مت! از این که هلن را با این وضعیت این جا می‏بینم بسیار ناراحتم. چون می‏خواستم هلن را با اسناد تحت فشار قرار دهم تا به پیشنهاد ازدواج با من جواب مثبت بدهد. او از نقشه‏ای که کشیده بود خیلی راضی به نظر می‏رسید. ولی نمی‏دانم چرا در آخرین لحظه شما او را انتخاب کردید. منظرۀ وحشتناکی بود. خیلی طول کشید تا این که او به کلی از پا در آمد. اسلحۀ هلن، در دست کندی بود. مت همۀ ماجرا را برای او تعریف کرد. سرانجام کندی گفت: «بله، همۀ شواهد علیه شماست. شما هیچ شانسی ندارید.» چشمان مت گشاد شد و گفت: من... منظورتان را نمی‏فهمم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 116صفحه 10