مجله نوجوان 116 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 116 صفحه 15

کاغذ نمکی این یعنی چالش...! - با اشتهای کامل و جیب خالی می‏روی دو پرس کوبیده با کلیۀ مخلّفات نوش جان می‏کنی و وقتی می‏خواهی از غذا خوری بیرون بزنی تازه متوجّهت می‏کنند که اسم فامیل صاحب غذاخوری صلواتی بوده... - توی اتوبوس کلّی آدم جلویی‏ات را هل می‏دهی و به در و دیوار، صاف و پرس می‏کنی تا خودت جای بیشتری داشته باشی. وقتی آن آدم کاسۀ صبرش سرازیر می‏شود و بر می‏گردد تا یقه‏ات را بگیرد تازه متوجّه می‏شوی که اِ... آقای خشونتیان ناظم مدرسۀ‏تان است... - فکر می‏کنی دکمۀ قرمز بالای در مترو و پیامهای هشدار دهنده‏اش مثل خیلی از چیزها الکی است و تنها برای سرکار گذاشتن مخاطب است. بنابراین یواشکی انگشتت را می‏گذاری روی دکمه و حالا نزن و کی بزن ولی به محض رسیدن به اولین ایستگاه مأموران مترو با پس گردنی پیاده‏ات می‏کنند و تازه آن موقع می‏فهمی که از همان بلند گوی تعبیه شدۀ کنار دکمه، آقای راننده کلّی هوار کشیده و تو تمام مدّت فکر می‏کردی این فقط صدای همهمۀ مردم در شلوغی است نه چیز دیگری... - دست کثیفت را با لباس مانکن جلوی یک مغازه پاک می‏کنی تازه وقتی چانه‏ات را بالا کشیدند متوجّه می‏شوی که آن آقای خوش تیپ مانکن نبوده و صاحب مغازه بوده است... - وقتی سریع عشقولانه‏ترین جواب دنیا را به یک اِس. اِم. اِس عشقولانه سِند می‏کنی و آن طرف هم همزمان دارد این اِس. اِم. اِس را برایت می‏فرستد که ببخشید اشتباه فرستاده بوده... - سیصد کیلومتر دنبال اتوبوسی می‏دوی تا مدرسه‏ات دیر نشود و از ته حلق و حنجره‏ات فریاد می‏زنی: آقا نگه دار! ... تازه وقتی نگه داشت متوجّه می‏شوی آن اتوبوس سرویس کارکنان کارخانه رب گوجه فرنگی است... مریم شکرانی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 116صفحه 15