مجله نوجوان 116 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 116 صفحه 16

جوجه کلاغ آدم چه‏طوری تنبل کلاس می‏شود؟ البته هر دانش آموزی دوست دارد که بهترین شاگرد کلاس باشد و هر پدر و مادری دلشان می‏خواهد که فرزندشان درس خوان و با هوش باشد. حتی بیشتر مادرها خیال می‏کنند که فرزند آنها بهترین، زیباترین مؤدب‏ترین و تیزهوش‏ترین بچۀ کلاس یا شاید نابغۀ تمام دنیاست. اما همه می‏دانند که در هر کلاس فقط یک نفر شاگرد اول است البته غیر از مدرسه‏هایی که شرایط را درک می‏کنند و به ویژه از اوضاع مالی یا پست و مقام والدین بچه‏ها خبر دارند بنابراین برای هر کلاس چند تا شاگرد ممتاز و نخبه و شاگرد اول و دانش آموز کوشا و نفرات برتر المپیاد درست می‏کنند که به هر حال مشتری را راضی نگهدارند. برخی از مدرسه‏های از ما بهتران هم که مثل مدرسه‏های معمولی در هر کلاس 40-50 دانش‏آموز ندارند و کلاسهای 5-6 نفری دارند خیالشان راحت است که همۀ افراد کلاس می‏توانند به عنوان نخبه و نابغه و دانشمند جوان معرفی بشوند و خوش به حال مامان جان و باباجان آنها بشود از هر لحاظ و البته خوش به حال مسؤولان مدرسه هم بشود از یکی دو لحاظ معنوی و مادی! خب، این از اوضاع شاگرد اولها! اما مگر تنبلهای کلاس دانش آموز نیستند؟ مگر آنها والدین ندارند؟ مگر والدین آنها دوست و آشنا و قوم و خویش ندارند؟ مگر مامان جان آنها دلش نمی‏خواهد که به بچه‏اش افتخار کند و جلوی دیگران پز بدهد که بچه‏ام نابغه و تیزهوش است؟ پس چطوری می‏شود که یک دانش آموز درست و حسابی کم کم تبدیل می‏شود به تنبل کلاس؟ دو تا از دلیلهایش را من می‏نویسم بقیه‏اش را اگر دلتان خواست شما بنویسید و برایم بفرستید. *** مامان جان: پسرم داری چه کار می‏کنی؟ پسرجان: درس می‏خوانم بعدش هم تمرینهای ریاضی را باید حل کنم. مامان جان: زودتر تمامش کن که دایی جان و خانواده‏اش تا نیم ساعت دیگر به خانۀ ما می‏آیند. نیم ساعت بعد دانش آموز پر تلاش مشغول بازی با بچه‏های دایی است و گاهی به مامان جان کمک می‏کند و هر چند دقیقه یک بار برای خرید به مغازۀ سر خیابان می‏رود. *** دختر خانم درس خوان و منظم و جدی، نشسته است کنار کتابها و دفترهایش و دارد با تمرکز کامل درس می‏خواند و تکلیف درس می‏نویسد. صدای خندۀ برادر جان از اتاق پذیرایی می‏آید، خواهر درس خوان در اتاقش را می‏بندد اما صدای خندۀ برادرجان دیوار صوتی را می‏شکند. خواهرجان با عصبانیت می‏رود که برادر جان را تنبیه کند اما می‏بیند که تلویزیون یک فیلم کمدی درست و حسابی نشان می‏دهد. خواهرجان شرایط را درک می‏کند و به خودش قول می‏دهد که بعد از تماشای فیلم دوباره برود سر درس خواندن.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 116صفحه 16