مجله نوجوان 139 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 139 صفحه 14

حامد قاموس مقدم آن لحظه همه می­گفتند: نه! و آن سه تن آری بودند؛ یک تن در اجرای حکم. روباه گریخت به حیلت ذاتی خود. گرگ زخم خورد به مکر آنی خود و گل...! واقعه، حادث شد. کفتار بر گل تیغ کشید، آن هنگام که گل در سجده بود و محراب چشم فرو بست به فرود آمدن ضربت. دیدن آن هنگامۀ شوم در طاقتش نبود. محراب با خود میاندیشید: من خانۀ امن توام ای انسان و من مقام امن الهی­ام ­ای انسان! ای فرزند زادۀ آدم! حقّا که آدم ابوالبشر را دو پسر بود یکی نیک و نیک خواه، دیگری بد خواه و کین خواه. هماره رسم همین بود و بر همین مدار حادثه گشت می­کند؛ که نیکخواه را کین زاده که کینه در دلش زاده می­شود و خورشید از ابتدا می­گریست. در و دیوار و نخل و سنگ، همه هم آوای او. آسمان بوی اشک می­داد. زمین، هولناک واقعه. فاجعه، در کمین بود. سه تن، سه دست، سه تیغ، یک پیمان؛ اعدام گرگ و روباه و گل. سه تن؛ سه کفتار! آسمان تیره شد! از همان هنگام که این شوم پیمان را و تلخ حادثه را آن سه کفتار در برابر خانۀ حق رقم می­زدند خیال خامشان زدودن کفر بود که خود کفر بودند و شرک بودند و هر آنچه بدی بر روی زمین بود خود آن بودند. زمین در دل آتش داشت! آسمان در نگاهش اشک می رقصید.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 139صفحه 14