اگر علی نبود...
روزی عمر حذیقه را دید، به او گفت چگونه صبح
کردی؟ حذیقه گفت: میخواهی چگونه صبح کرده
باشم؟ به خدا سوگند صبح نمودم در حالی که حق را
دشمن و فتنه را دوست میدارم و بر نادیده گواهی میدهم
و غیر مخلوق را حفظ میکنم و بدون وضو نماز میخوانم و در
زمین چیزی دارم که خدا در آسمان ندارد.
عمر از شنیدن سخنان حذیقه برآشفت و از او
روی گردانده و چون عجله داشت وی را ترک گفت
ولی تصمیم گرفت او را تنبیه کند. در میان راه علی
علیه السلام را دید، حضرت دریافت که وی خشمگین
است. علت را پرسید، عمر گفت " حذیقه را ملاقات
کردهام و به او گفتهام چگونه صبح کردی و او گفته
صبح نمودم د رحالی که حق را خوش ندارم.
امیرالمومنین فرمود: راست گفته، که از مرگ خوشش نمیآید با
این که آن حق است.
عمر: او گفته فتنه را دوست میدارم.
علی علیه السلام: راست گفته، مال و فرزندان را
دوست میدارد و خداوند فرموده " انما اموالکم و
اولادکم فتنته ". جز این نیست که مالها و فرزندانتان برای
شما فتنه و سبب آزمایشند.
عمر: میگوید بر نادیده گواهی میدهم.
امیرالمومنین: راست گفته، بر یگانگی خداوند، مرگ، زنده شدن، بهشت، دوزخ، صراط
گواهی میدهد و هیچکدام از آنها را ندیده است.
عمر: میگوید غیر مخلوق را حفظ میکند.
امیرالمومنین: راست گفته. کتاب خدا را حفظ میکند و آن غیر مخلوق است.
عمر: میگوید بدون وضو نماز میگزارم.
علی علیه السلام: راست گفته بر پسر عمم رسول خدا بدون وضو صلوات میفرستد و آن
جایز است.
عمر: از همه اینها بالاتر میگوید من در زمین چیزی دارم که خدا در آسمان ندارد.
علی علیه السلام: راست گفته. او زن و فرزند دارد و خدا از آن منزه است.
در این هنگام عمر گفت: اگر علی ابن ابیطالب نبود، نزدیک بود عمر هلاک شود.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 139صفحه 22