مجله خردسال 15 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 15 صفحه 5

خاله عنکبوت گفت: «واه واه واه چه حرفها واه واه واه چه چیزها بدو بـرو به عروسی باهـاش بکن روبـوسـی بگو که داشتی سردرد. هدیه باشد برای بعد! منم تمومه کارم تو برو منم می آیم» سوسکی خانم باز دوباره راه افتاد پایین رفت و بالا رفت تا به درخت سیب رسید. دوید و دوید پرید تا به درخت سیب رسید. دوید و دوید، پرید و پرید تا به سیب سرخ رسید ولی کرم سیب نشسته بود نه پیرهن عروسی کرده بود تنش نه تاج توری زده بود روی سرش، سوسکی خانم سلامی کرد و پرسید: «چرا لباس عروسی نیست به تنت کــو پیـــرهنـت تـــاج ســـرت گل نــزدی روی موهـای بورت کجـــاســـت تـــاج و تــورت.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 15صفحه 5