مجله خردسال 15 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 15 صفحه 6

کرم سیب گفت :«چه تاجی، چه توری، من پیراهن ندارم من که دامن ندارم.» سوسکی خانم با غصه کنارش نشست و با خودش گفت : «چه کنم چه نکنم چه جوری چاره کنم.» یک دفعه فکری به سرش زد و پیراهنش را از تن درآورد و به تن کرم سیب کرد،گلهای یاس به سرش زد. خودش ماند و یک پیراهن از گل اطلسی ولی فکر کرد : «پیرهن من عیبی نداره این کرمه که عروسی داره» کرم سیب نگاهی به خودش کرد خیلی خوشحال شد ولی آهی کشید و گفت : «حالا عروسم ولی کو تورم تا بیندازم روی موهای بورم.» سوسکی خانم به پایین درخت نگاه کرد خاله عنکبوت را دید که با یک تور قشنگ داشت از درخت بالا می­آمد.خندید و گفت :«یک کمی صبر کن خدا بزرگ است.» و بعد خندید و منتظر ماند تا­خاله عنکبوت از راه برسد و دل عروس خانم را شاد کند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 15صفحه 6