مجله خردسال 15 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 15 صفحه 21

بود. خودش هم باور نمی­کرد خیلی خوشحال بود. گفت :«هیچ وقت نگو نمی­توانم. آن را در آسمان می­بینی؟ به بالای سرش نگاه کرد. رادید و گفت : «می­بینم. گفت :«حالا پرواز کن و خودت را به برسان.» می­خواست بگوید نمی­توانم که به یاد حرف افتاد و پرسید :«ای بزرگ تو فکر می­کنی من می­توانم؟» گفت :«می­توانی همان طور که از زمین تا بالای پرواز کردی و همان طور که از بالای پر زدی و به من رسیدی. حالا هم بالهایت را باز کن و شجاع باش تا پرواز کن. جای تو توی آسمان و میان ابرهاست!» بال­هایش را باز کرد چشمهایش را بست و پرواز کرد. کمی بعد صدای راشنید که می­گفت :«چشمهایت را باز کن تو در آسمان هستی مثل همه ی پرندهها!» چشمهایش را باز کرد. او داشت پرواز می­کرد. نرم وراحت. از آن بالا رادید. را دید. اخمو و عصبانی را دید و فریاد زد:«من می­توانم! من می­توانم!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 15صفحه 21