مجله خردسال 34 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 34 صفحه 18

گفت: «اگر تو پیش من بمانی من دیگر احساس تنهایی نمی­کنم.» گفت: «منتظـر باش تـا مـن برگردم.» و پرواز کرد و رفت. منتظر شد. اما نیامد. شب از راه رسید. وقتی هوا تاریک شد، با خودش گفت: « نیامد. شاید دلش نمی­خواهد با یک خاموش دوست باشد.» کمی بعد از دور نور کمی را دید که به او نزدیک می­شود. منتظر شد وبه دور دورها چشم دوخت. درحالی که روشنی را با نوکش گرفته بود به نزدیک شدو بعد از او پرنده­های دیگر هم از راه رسیدند. آن­ها هم با خودشان روشن آورده بودند. پرنده­ها ها را به دادند وگفتند: «حالا تو یک پر نور هستی. منتظر باش تا ها و ها از راه برسند.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 34صفحه 18