مجله خردسال 88 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 88 صفحه 4

شکمو مرجان کشاورزی آزاد شکمو یک خرس چاق و گنده بود که هرچی می خورد، سیر نمی شد. میوه می خورد. سبزی می خورد. عسل می خورد. برگ درخت هم می خورد. یک روز شکمو جلوی خانه اش دراز کشیده بود و به آسمان آفتابی نگاه می کرد که خورشید را دید و گفت:« کاش می توانستم خورشید را بخورم. حتماً مزه ی پرتقال می دهد!» شکمو، همان جا چشم هایش را بست و خوابید و خوابهای عجیبی دید. او در خواب دید که خورشید را خورده و ابرها و آسمان از دست او عصبانی شده اند. شکمو از این که خورشید را خورده بود خیلی پشیمان شد. ابرها شروع کردند به گریه. اشک هایشان روی سرشکمو می ریخت و او را خیس می کرد ... همین موقع شکمو چشم هایش را باز کرد و دید ای داد بی داد جلوی خانه خوابش برده و زیر باران خیس شده است. شکمو فوری به آسمان نگاه کرد، اما خورشید را ندید. خیلی ناراحت شد فریاد زد وگفت:« من خورشید را خوردم و ابرها را عصبانی کردم.» خرگوش صدای او را شنید از لانه بیرون آمد و گفت:« تو چی کار کردی؟ خورشید را خوردی؟ ای شکمو!» سنجاب صدای خرگوش را شنید. او هم از لانه اش بیرون آمد و گفت:« چی شده؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 88صفحه 4