قالیچه
گفتم:« حوصله ام سر رفته!»
مادر گفت:« نقاشی بکش!»
گفتم:« چی بکشم؟»
پدر گفت:« به گل های قالی نگاه کن و آن ها را نقاشی کن.»
روی کاغذ سفید، گل های قالی را کشیدم.
پدرم گفت:« نقاشی تو یک قالیچه ی کوچک شده!»
پنجره باز بود.
باد آمد و نقاشی مرا با خودش برد، مثل یک قالیچه پرنده!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 88صفحه 22