مجله خردسال 149 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 149 صفحه 6

شیر با صدای بلند خندید و گفت: «فقط پرنده­ها نوک دارند. تو یک پرنده هستی ولی من یک شیر هستم. شیرها یک دهان بزرگ با دندان­هایی قوی و محکم دارند.» جوجه پرسید: «پس چه طوری آب می­خوری؟» شیر گفت: «با زبانم آب را برمی­دارم و می­خورم.» جوجه کوچولو کنار رودخانه برگشت. همان جا نشست و های­های گریه کرد. چون در نقاشی پریا، هیچ پرنده­ای نبود که نوکش را به جوجه کوچولو بدهد. همین موقع پریا به اتاق برگشت تا دفتر نقاشی و مداد رنگی­هایش را جمع کند، اما چشمش به جوجه کوچولو افتاد که نوک نداشت. با مداد نارنجی یک نوک کوچک و زیبا برای او کشید. جوجه کوچولو خندید و شروع کرد به آب خوردن از رودخانه. پریا هیچ وقت نفهمید که آن روز جوجه کوچولو چه قدر گریه کرده بود و اشک­هایش قطره قطره توی رودخانه­ی آبی نقاشی ریخته بود. رودخانه­ای که آب آن یک کمی شور شده بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 149صفحه 6