پرسید: «پس بگو چه فکری داری؟» گفت: «دنبال من بیایید.»
و و رفتند و رفتند تا به باغچهای که پراز بود، رسیدند.
به گفت: «تو کنار این بایست و بزن!»
بعد به گفت: «توهم کنار این بنشین و آواز بخوان!»
و هر چه را که گفته بود، انجام دادند.
بعد گفت: «یک، دو، سه!»
و شروع کردند به آواز خواندن و زدن.
صدای آنها همه جا پیچید و کم کم همه دور و و جمع شدند.
حالا با کمک ، همه میتوانستند صدای قشنگ آنها را بشنوند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 149صفحه 19