مادر با خرطوم بلندش او را ناز کرد و گفت: «کجا بودی؟ نگران شدم. هیچ وقت از من جدا نشو.»فیل کوچولو گفت: «اگر مرا بغل بگیرید، گم نمیشوم!» فیل گفت: «نه! ما فیلها نمیتوانیم بچههایمان را بغل بگیریم.»
بچه فیل گفت: «پس مرا توی کیسهتان بگذارید!» مادر گفت:
«نه عزیزم! ما فیلها کیسهنداریم.»
بچه فیل گفت: «پس با دهان، گردن مرا بگیرید و
مرا بلند کنید. این طوری من پرواز میکنم و شما مرا گم نمی کنید.» مادر با صدای بلند خندید و گفت: «عزیزم، ما فیل هستیم و باید مثل فیلها
زندگی کنیم. با خرطوم قشنگت
دم مرا بگیر و همراه من بیا. این
طوری هم دیگر را گم نمیکنیم.»
فیل کوچولو با خرطوم، دم مادرش را گرفت و به دنبال او رفت و دیگر هیچ وقت مادرش را گم نکرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 162صفحه 6