مجله خردسال 162 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 162 صفحه 18

از ترس نمی­دانست چه کند؟ به غاری که در آن زندگی می­کرد رفت و را صدا زد. اما هم جوابی نداد. دوباره صدای وحشتناک به گوش رسید. در حالی که از ترس می­لرزید، پیش رفت و گفت: «دوست من سلام. می­دانی چه شده؟» که حسابی خواب آلود بود، پرسید: «چی شده؟» گفت: «حیوان وحشتناکی به جنگل آمده. او فریاد می­کشد و حیوانات دیگر را می­خورد.» با تعجب گفت: «تو خودت او را دیدی.» گفت: «نه! صدای او را شنیدم.او و و را خورده.» کمی فکر کرد وگفت: «همه­ی دوستان ما را خورده» در حالی که می­لرزید گفت: «باید فرار کنیم وگرنه ما را هم می­خورد.» گفت: «من فرار نمی­کنم. می­خواهم او را ببینم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 162صفحه 18