مجله خردسال 170 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 170 صفحه 4

­ ستاره­ی یخی مرجان کشاورزی آزاد آخرین روزهای فصل پاییز بود و آسمان پر شده بود از ابرهای بارانی. قطره­های باران شاد و خندان منتظر بودند تا زودتر از ابر جدا شوند و بر زمین ببارند. اما یک قطره­ی کوچولو، یک گوشه پنهان شده بود. ابر پرسید: «تو نمی­خواهی بباری؟» قطره گفت: «نه! من می­خواهم بمانم و برف شوم!» ابر خندید و گفت: «ولی من به تنهایی نمی­توانم تو را برف­کنم. شاید طول بکشد. چندین روز. باید ابرهای دیگر هم به کمک من بیایند.» قطره گفت: «می­خواهم برف شوم، یک ستاره­ی یخی زیبا و کوچولو، بعد،آرام ببارم. برقصم و ببارم. بچرخم و ببارم نمی­خواهم فقط یک قطره ی باران باشم.» ابر گفت: «پس صبر کن و منتظر باش!» قطره­های ریز و درشت باران، پشت سر هم به طرف زمین سرازیر شدند. باریدند و خندیدند. روی زمین افتادند و دست به دست هم دادند. بعد شرو شر روان شدند. جوی و رود و دریا شدند. اما قطره­ی کوچولو پیش ابر ماند. باد ابر را با خودش برد. ابری که نه باران داشت و نه برف.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 170صفحه 4