گفت: «شاید یک نهنگ بزرگ را میگویی!»
خندید و گفت: « نه جانم! این جا که نهنگ ندارد.»
همین موقع به آنها نزدیک شد و گفت: «شاید یک پری دریایی دیدهای!»
و خندیدند و گفت: «پری دریایی فقط توی قصههاست. من میخواهم یک چیز خیلی خیلی زیبا به شما نشان دهم. با من میآیید؟»
گفت: «من میآیم.»
گفت: «من هم میآیم.»
گفت: «من نمیتوانم بیایم چون فقط بایدتوی آب باشم.»
گفت: «تو و از راه آب بیایید. من و هم پرواز میکنیم.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 170صفحه 18