حالا فهمیدم! وقتی خوردم به درخت شیشه های عینک خُرد شده و ریخته!
اما کوچول، بچه ی خوبیه، این آبنَبات رو می گیره و به باباش هیچی نمی گه!
وَ همان شب ...
کوچولِ بَدجنس! حیفه اون آبنَباتم!
بابای کوچول!
عینکم!
پایان
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 170صفحه 16