ناگهان فیل شروع کرد به خندیدن.
موش با تعجب به او نگاه کرد و گفت:« چرا می خندی؟»
فیل گفت:« چون من پشت علف ها مشغول حمام کردن بودم. هربار که آب را با خرطومم روی تنم می ریختم. آب به اینجا پاشیده می شد و تو فکر می کردی باران می بارد!»
موش و فیل هر دو در حالی که می خندیدند، به طرف خانه ی سنجاب رفتند. فیل به موش قول داد که موقع حمام کردن حتماً به او خبر بدهد تا چترش را روی سرش بگیرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 183صفحه 6